مرا محتاج رحم این و آن کردی، ملالی نیست؛ تو هم محتاج خواهی شد، جهان دار مکافات است.
آخرین منزل ما کوچهی سرگردانی است دربهدر، در پی گم کردن مقصد رفتیم .
کتاب کهنه تاریخ را نخوانده ببند دلم گرفت از این گردش و از این تکرار
برکه ای گفت به خود / ماه به من خیره شده است ماه خندید که من چشم به خود دوخته ام
چاره معشوق اگر عاشق از او دل کند چیست؟
به دنبال کسی جا مانده از پرواز می گردم مگر بیدار سازد غافلی را غافلی دیگر
اگر به ملک رسیدی جفا مکن به کسی که آنچه کاخ تو را خاک می کند ستم است
به شرط آبرو یا جان، قمار عشق کن با ما که ما جز باختن، چیزی نمی خواهیم ازین بازی!
گفتم از قصه ی عشقت گرهی باز کنم به پریشانی گیسوی تو سو گند / نشد
غمخوار من به خانه ی غم ها خوش آمدی/با من به جمع مردم تنها خوش آمدی/ بین جماعتی که مراسنگ می زنند/می بینمت/ برای تماشا خوش آمدی
انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم
ای عشق، مرا بیشتر از پیش بمیران آنقدر که تا دیدن او زنده بمانم
خوشبخت آن دلی که گناهِ نکرده را در پیشگاه لطف تو اقرار کرده است
خبرترین خبر روزگار بیخبریست خوشا که مرگ کسی را خبر نخواهد کرد
ساحل جواب سرزنش موج را نداد گاهی فقط سکوت سزای سبک سریست
بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است مثل شهری که به روی گسل زلزلههاست
ای بغض فرو خفته مرا مرد نگه دار تا دست خداحافظیاش را بفشارم
عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است گاه میماند و نا گاه به هم میریزد
مزن تیر خطا آرام بنشین و مگیر از خود تماشای شکاری را که از دست تو خواهد رفت
تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است چه سرانجام خوشی گردش دنیا دارد
آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست حال وقتی به لب پنجره میآیی نیست
سنگدل! من دوستت دارم، فراموشم نکن بر مزارم این غبار از سنگ هم سنگینتر است
گر جوابم را نمیگویی، جوابم کن به قهر گاه یک دشنام از صدها دعا شیرینتر است
چه غم که خلق به حسن تو عیب میگیرند همیشه زخم زبان خونبهای زیباییست