متن مرگ
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات مرگ
با مرگ اگر تو را میتوان دید
کی می رسد این تولد ما ؟!
به چشمانت خواهم آموخت،که....
زندگی پیمایشی است آرام و فرسایشی
است مداوم تا. مرگ
@sohrabipoem
شعری درباره مرگ
خدایا مرگِ من آسان بِگردان
اَنیسم را به قبر،قرآن بِگردان
شفیعی من ندارم در دو عالم
علی موسی الرضاسلطان بِگردان
شعراز:حسین صالحی
بزرگ ترین ترس ما در برابر مرگ درد نیست. آنچه ما را می ترساند این است که باید کسانی را که دوست داریم بگذاریم و به تنهایی راهی سفر شویم.
» استاد پترزبورگ » جی.ام.کوتسی
در خفا پیر می شویم
حرف هایمان را آنقدر در سینه حبس می کنیم که روح و جسممان را تجزیه می کند
اما به زبان نمی آوریم مبادا با همان ها دارمان بزنند...
در هر دو صورت... مهم نیست.
مرگ حق است!
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
کسی از ایستادن بدون چتر زیر باران نمی میرد!
مرگ لحظه ای می رسد که پرستاری نباشد هنگام بیماری با قربان صدقه رفتن ، تیمار داری ات را بکند...
انسان همیشه از تنهایی جان می دهد!
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
غمگین بود!
مانند تمام این روزها،تمام این ماه ها،تمام این سال ها و...
نمی دانست کِی گذشت روزهای عمر او
روزهایی که باید جوانی میکرد اما نکرد،روزهایی که باید خوش می گذشت اما نگذشت
خسته بود از این فعل گذشته.
چرا گذشته بود؟!
برای او که هنوز تازگی داشت
انگار...
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم که ازخاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
که او یکریز و پی درپی دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد
و خواب خفتگان آشفته و آشفته تر سازد...
ﺣﺎﻟﻢ ﺣﺎﻝ ﮔﺮﮔﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺗﻮﺑﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻪ ﺍﻣﺎ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﺗﻮﺑﻪ ﮔﺮﮒ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ !
روزگاران گذر کردند
یارانی دگر مردند!
دوستان دیروز را در قبر دراز کردند
منتظر مایند...
مائی که فردائیم
فردا که باز آید،
نسلی جدید آید
مرگی به همراهش، هر روز پدید آید
رعنا ابراهیمی فرد
این بغض نجابت به دل انگار ندارد
اسبی ست سراسیمه که افسار ندارد
از نالهٔ من بود که دیوار فرو ریخت
چون طاقت سیلاب غم اینبار ندارد
سربازم و تنها شده در حملهٔ دشمن
بی عشق تو دلشورهٔ رگبار ندارد
ویرانه ترین خانهٔ این شهر خرابم
تخریب تو را لشکر...
نمیدانم نامش را چه بگذارم مرگ یا جنون ¿¡
زمانی که در صفحه شطرنج زندگی
شاهم را به ناچار به سربازان رقیبم تسلیم کردم
و اینگونه بود که در زندگی کیش و مات شدم