متن مترسک
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات مترسک
نزدیک شدی
کمی آرام گرفتند
بادلرزه های آستینم
صاف کردی
کلاهِ کج حالم را
و خستگیِ امروز را
از نگاهم تکان دادی
اما دهان
دهانم برایت مهم نبود
مهم نبود کلماتِ آن
کلماتی شبیه دوستت دارم
دوستت دارم های یک مترسک
- او دوستت دارد دخترِ مزرعه ! -
«آرمان...
پوست تخمه ها
آفتابگردان ها را
پای مترسکِ مصلوب کشانده است
بینوایان نمی دانند
کلاغ کیست
آفتاب کجاست
«آرمان پرناک»
نه! /
درست گمان کردی! /
برایت غریبانه آشنام/
کمی کنار بزن برف ها را /
منم! /
همان مترسکِ قدیم /
که زمستانِ نبودت /
از او /
یک آدم برفی ساخت
آرمان پرناک
من مترسک، من گُنه کاری که جرمش عاشقی ست /
دوست دارم گندمت را، دار سویم می رود...
«آرمان پرناک»
کلاغ می پرید..
باد تندی می وزید..
مترسک افتاد...
پس از درو.../
کلاهم را بر می دارم/
از سر مترسک
عاشق مزرعه بود اما؛
قار قار بی امانِ کلاغ ها
فهمِ مترسک را
کور کرده بود!
-زانا کوردستانی
بی هوده ست تسلای مترسکی
میان مزرعه ای سوخته،
وقتی خودش،
با دست های نداشته اش
خاکسترش را به باد می سپارد!
زانا کوردستانی
مزرعه مُرده است
صدای نفس های باد را میشنوی؟
مترسک آن طرف جالیز منتظر های و هوی کلاغ های سیاه مانده است...
مزرعه مُرده است
کسی انگار از آنطرف گندم زار مرا صدا می زند
منی که یک عمر است که زمستانم...
غزل ماه
سر فصل تماشایی پاییز خودت باش
گلبانگ هواخواهی گلریز خودت باش
همپای زمستان اگر از جاده گذشتی
زیبائی و بارانی و مه ریز خودت باش
تا چند از این گوشه به آن گوشه پریدن
ای پوپک دیوانه گلاویز خودت باش
شب تا سحر از نغمه بیهوده چه حاصل...
مزرعه زیر هجوم
و
مترسک، شب و روز
مترسک، جیغ و باد
مترسک، ترس و لرز
قارقار ... مترسک تنها
چه کسی جیغ مترسک را شنید؟
قصه تلخ عشق مترسک به کلاغ حاصل مرگ همان مزرعه سبز شده است...
مزرعه در التهاب غرش ابری غریب خوابیده است
و من
با قلبی خمیده، صاف ایستاده ام
تا سینه پهلوهای کهنه ام
خشک شوند
من تاراج مزرعه را
به بوسه های کلاغی فروخته ام
که چشمان سیاهش
مسلوک شده بر سینه ام
و سالهاست ردپایش را
در اسارت باد و باران...