متن پاییز

آن دل ز آستانم می رود، می ستانم می رود
می رود او می رود، چو روح ز جانم می رود
آن طیر پرواز رفته سوی زمینش جای نیست
غم در دل و پاییزی ام، زنهار بهارانم می رود

بیا که خیر و برکت را از آسمان گرفته ایم
تا ما در حضور پاییز عاشقی نکنیم
باران خیال باریدن ندارد!

به دور از چشم نگران آبان پاییز و زمستان باهم یک قرار عاشقانه می گذارند
در شب میعادگاه در آخرین شماره آذر...
پاییز در شب یلدابند عاشقانه ها، برگ نویس و خاطرات عشق بازی درختان با باران را به سینه زمستان می سپرد،
و چمدان خیس را بدست گرفته و...

از دلم دل برده ای و از دلت دل می برم
تو شدی عاشق ولی من باز هم عاشق ترم

از دلم پرسیده ام حال دلم را بعد از آن
گفت هر شب دلبری دارم کنار دلبرم

عادتم این بوده بعد از سختی هر روز و شب
خستگی از تن...

پاییز من...!
حال دلم؛
مانند برگ های ریزان درختانت و
مانند اشک های آسمانت
گرفته است.
زودتر بیا که دلم از این تابستان پر
از تشویش خون است.
بیا که دلم برای غروب های طلاییت،
آسمان ابریت، خش خش برگ هایت و
سوز سرمایت غنج می رود!

کاش این پاییز کنارم بودی...
غرق میشدم با تو در هوای دو نفره.
دستانت که قفل میشد در دستانم
انگار تمامت میشد سهم من از زندگی.
جیب هایت حریم امن سرانگشتانم میشد
تا در سردترین نگاههای پاییز هم
دلگرمم کند.
اگر بودی تک تک رویاهایم را
در جای جای خیابانهای...

پاییز "یار" میخواهد،
خلوت کردن میخواهد،
کافه گردی میخواهد...
کافه...؟
به گمانم چند قدمی از کافه ی همیشگی مان دور شده ام؛
عقب گرد کرده و داخل کافه می شوم.
میز کنار پنجره را برای نشستن انتخاب می کنم. پاییز است و ولیعصر مملو از دلبران دست در دست.
اسپرسو...

پاییز شبیهِ دفتر خاطره هاست
یادآورِ شادی و غم و دلهره هاست

آن روز که عاشق شدی و دل کندی
پاییز نگاهِ مانده از پنجره هاست

من،تو،پاییز و برگ های خزان خزده اش
چه زیبا میشود جاده زندگیم با کنار تو بودن

پاییز که می شود
خدا غزل می گوید
پر از مراعات نظیر و آرایه

انار و لب یار
رنگ عشاق و برگها
باران و چشمان
سرد و زرد و درد
خش خش برگ و خس خس سینه
غُرغر و شُرشر و نَم نم ابرها

قافیه باران و ناودان
ردیفش چتر...

بیا به <پاییز> خیانت کنیم
مثلا تو با من بمون
و من کنار تو، جلو چشم پاییز
<بهار> رو جشن میگیرم!

خداحافظ پاییز
ممنونم که رنگهای سرخ و زیبا را
در برگهای درختان به ما هدیه دادی
و خش خش برگها را برای آرامشی دوباره
زیر پاهایمان فرش کردی
خداحافظ پاییز ...

رعنا ابراهیمی فرد

پاییز بیهوده به فصل هجران بدنام گشته است
توکه در بهار رفتی...

اینم از پاییز
اینم از فصلِ رنگی رنگی های دلفریبِ خدا...
فصلی که کلی دلیل داریم،
برای غم انگیز گذروندنش اما ،
اما نگاه میکنیم به آدمایی که کنارمونن ...
آدمایی که دلشون به بودنِ ما گرمِ...
اونایی که وقتی دلمون پاییز میشه،
هرکاری میکنن تا بهار بشه ...

پاییز...

پاییز را بعد از "تو" دوست دارم
و نم نمِ باران را پس از "پاییز"...
شاید تمام زندگی ام در همین خلاصه شود
تو...
پاییز...
و باران

وقتی چشمان بهاری تو طعنه به پاییز می زند

پاییز هم در ترنم سودای خوش بهار می نشیند

ارس آرامی

جانم ز تو و مِهرِ تو لبریز شده
از دوری تو دلم چو پاییز شده!

به خواب هایم که تفأل می زنم
گوشه ی لبت تبخال می زند
اسلیمی های روسری ام خشک می شود
پاییز می رسد
و باد یلدا را می برد
کنار بلندترین خوابِ تو.
لباس های پاییزی ام را به شاخه ها گیره می زنم
باران که بگیرد چروک هایشان را...

عشق احساس قشنگی ست که تاوان دارد
خنده و گریه و اندوه فراوان دارد

زندگی درنظرش مردن تدریجی نیست
ان که این شور ؛ میان دل بی جان دارد

هرکسی زهر جدایی بچشد از خم عشق
عشق برزخم دلش ؛ قدرت درمان دارد

و چه دور است ز نیرنگ و...

چقدر پاییز شده
چقدر این حال و هوا شال و استین های پایین کشیده شده از سرما میطلبد یا نشستن کنار پنجره وهورت
کشیدن یک لیوان چای داغ که از سرمای محیط از آن بخار بلندمیشود و یا خوابیدن میان لالایی خاطره انگیزه
برگ ها و باد ها و یا...

و اما آذر ...
پر شانس ترین ...
خوش بین و مثبت اندیش ترین
ماه فصل پائیز
با قدم هایی آهسته و طولانی تر از مهر و آبان
روی پله های خوش آمد گویی زمستان قدم می زند
آذر دانه های انار را از شنبه تا جمعه
از صبح تا...

در پاییز
یک من نه!
یک تو نه!!
یک شهر!
یک فصل دلتنگ است .....
دلتنگ اویی که نمیدانیم کیست؟!
کجاست؟!
و چه میکند!!

از پاییز نمی ترسی؟
+چیزی برای از دست دادن ندارم که بخوام بترسم..
_چرا دیگه همین ترس داره
می دونی تو این سه ماه خیلی خوشحال بودم چون هوا انقدر گرم بود که نیازی به دستای کسی نداشتم که قلبمو باهاش گرم کنم خون تو رگاش جاری کنم نفس بکشم...

دیگر اصلا به آمدنت فکر نمی کنم

هر آنچه که لازم بود
به سرم آمد

بهار

تابستان

پاییز و شبی بلند و جانکاه
بنام یلدا