باد می گردد و در باز و چراغ ست خموش خانه ها یکسره خالی شده دردهکده اند
شمع اگر کشته شد از باد مدارید عجب یاد پروانهٔ هستی شده بر باد کنید
آن باد که آغشته به بوی نفس توست از کوچه ی ما کاش گذر داشته باشد...
یلدای موهایت هرگز مباد بدست باد
موهات باد را به بازی میگیرد وای به حال من...
دخترم خدا باد را برای گیسوان تو آفرید
بیا که حالِ پریشان من چه پی در پی شبیه زلف تو در باد، "شانه" می خواهد
موهایت را آفتابی نکن باد دیوانه می شود.
روسری سر کن و نگذار میان من و باد سر آشفتگی موی تو دعوا بشود
ندانستی دَهَن لقّ است و مویت را رها کردی به هر سمتی که ممکن شد رسانده باد ، بویت را
باد می کوبد به در ، مهمان برایم می رسد قطره قطره می چکد حرفی درون باورم
گیسویش را باز کرد بر دل من رحم کن ای باد
لاله ام ! و باد ، بر لاله ی من قصدِ وزیدن دارد ...
موهایت را ببند این فصل به باد هایش معروف است دل من به هوایی شدن
موهاتو باز کن بگذار بپیچند در باد اینجا عاشقی با رقص گیسوان تو مست میشود...
من که گنجشکم دلم برگی ست در آغوشِ باد شیر هم باشم دلم میمیرد از دلتنگی ات...
آرام شده ام مثل درختی در پاییز وقتی تمام برگ هایش را باد برده باشد!
باد با هزاران نغمه ی معطر آمده است ... روسری ات را برداشته ای مگر ؟؟!!
مسیر بادها را گیسوان تو تعیین می کند؛ ابرهای بارانی در راهند!
پرپر شدم شبیه گلی در هجوم باد آن کیست تا بیاورد اینک مرا به یاد...
جمعه دخترکی غمگین است... که موهایش را باد نوازش میکند، نه معشوقش...
تو باد بودی ، من موج ... و من مدتهاست که آرامم !
نام مرا بگذار باد بگذار به بوی تو آرام بگیرم
ساقه ی لادن در باد، وصیت نامه می نویسم بدونِ رازهایم