شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
باد می گردد و در باز و چراغ ست خموشخانه ها یکسره خالی شده دردهکده اند...
شمع اگر کشته شد از باد مدارید عجب یاد پروانهٔ هستی شده بر باد کنید...
آن باد که آغشته به بوی نفس توست از کوچه ی ما کاش گذر داشته باشد......
یلدای موهایت هرگز مباد بدست باد...
موهاتباد را به بازی میگیردوای به حال من......
دخترم خدا باد را برای گیسوان تو آفرید...
بیا که حالِ پریشان من چه پی در پیشبیه زلف تو در باد، "شانه" می خواهد...
موهایت را آفتابی نکن باددیوانه می شود....
روسری سر کن و نگذار میان من و باد سر آشفتگی موی تو دعوا بشود...
ندانستی دَهَن لقّ است و مویت را رها کردیبه هر سمتی که ممکن شد رسانده باد ، بویت را...
باد می کوبد به در ، مهمان برایم می رسدقطره قطره می چکد حرفی درون باورم...
گیسویش راباز کردبر دل من رحم کنای باد...
لاله ام !و باد ،بر لاله ی منقصدِ وزیدن دارد ......
موهایت را ببند این فصلبه باد هایش معروف است دل من به هوایی شدن...
موهاتو باز کنبگذار بپیچند در باداینجا عاشقیبا رقص گیسوان تو مست میشود......
من که گنجشکم دلم برگی ست در آغوشِ باد شیر هم باشم دلم میمیرد از دلتنگی ات......
آرام شده اممثل درختی در پاییزوقتی تمام برگ هایش را باد برده باشد!...
بادبا هزاران نغمه ی معطرآمده است ... روسری ات رابرداشته ای مگر ؟؟!!...
مسیر بادها راگیسوان تو تعیین می کند؛ابرهای بارانی در راهند!...
پرپر شدم شبیه گلی در هجوم بادآن کیست تا بیاورد اینک مرا به یاد......
جمعه دخترکی غمگین است...که موهایش را باد نوازش میکند،نه معشوقش......
تو باد بودی ،من موج ...و من مدتهاستکه آرامم !...
نام مرا بگذار بادبگذار به بوی توآرام بگیرم...
ساقه ی لادن در باد،وصیت نامه می نویسمبدونِ رازهایم...
باد آمد و برداشت ز سر، روسری ات راانگار عیان کرده خدا، دلبری ات را......
در بندشان کنخیال می بافند.گیسوانرهاد رب ا د...
دریاب که ایام گل و صبح جوانیچون برق کند جلوه و چون باد گریزد...
غروب/در خوابِ بستر دریا/لالایی باد...
روسری سر کن و نگذار میان منو بادسر آشفتگی موی تو دعوا بشود......
می تکاند بادشاخه های درخت را…برگی از روی ناچاریدوستانش را وداع گقت...
نمی دانم باددر گوش برگ چه گفت؟که دل از شاخه برید...
نکند بوی توراباد به هرجا ببرد...خوش ندارمدل هر رهگذری را ببری...! ...
خدا را که دارمانگار کسی دستی به قلبم می کشدانگار کسی می گوید خیالت راحت؛من هستم ...و من تمام دلشوره هایم رامی سپارم به باد...
گیسوان شب یلدایی *تو*تمام خزان مرا به باد داد......
نکند بوی تو را باد به هر جاببرد خوش ندارم دل هر رهگذری را ببری...
عطر موهایت در بادطعم چشمانت در یاد.....
یک کوه پیر منفعل شدکه از یائسگی گذشته بودتو را فتح کردیا تو او رانمیدانمبه ھر حال یک پرچم سفید چون موی تو...در قله باد می خورد...
امروز...قیچی را برداشتمو پایان دادم به تمام دلخوشی هایم!موهایی را...که فقط باد نوازش میکندباید چید....
زمستان است/نگاه به شاخه های خشکیدهام نکن/پرستوها برگردند/رقص برگهایم/ دیوانه میکند باد را......
پیراهن از شکوفه که پوشیده ایباد عاشقت میشود ..محبوبکم گلبرگ ها هم مال توبیا تا برویم......
کرانه در کرانه یاد انزلیدر هوای گرم، مرا دارد باد می زندآن وقتی که دریا موج داشتمرغ غواص، اخطارگونه داد میزد...
صبح یعنی پرواز قد کشیدن در بادچه کسی می گوید پشت این ثانیه ها تاریک است گام اگر برداریم روشنی نزدیک است...
مینویسم/ تا / بپرم از روی/ باد٬ حرامزاده/ که پنهان شده است/ لابه لای نی زار سر٬ راه/باد دستم را میگیرد....
غرق شد شناگر/دریا ابی بود و ارام/بادکابوس های ساحل را می شمرد....
خدایادوستم داشته باش مثل پدری که دخترش رادختری که موهایش راموهایی که باد راو بادی که گلهای پیراهنم رادوست دارد...
بانوی روزهای زرد پاییزم!بیا برویم زیر درخت بیدروسری ات را وا کن!بگذار باد خیال کند بهار آمده استبه جهنم که از حسادت بمیردبید!...
شالیکاری آیاآتش به ساقه های خشکیده کشیده استیا تو در آن دورهاکنار پنجره داریخاطراتت را می تکانی در باد !؟...
دلِ درخت پُرازشکوفه باد چشمک می زند...
مثل گیسویی که باد آن را پریشان می کندهر دلی را روزگاری عشق ویران می کند...
ز هر چه غم است گشته بودم آزادفریاد از این دام زمانه فریادناگاه کمین گشود از مشرق دلیلدای سیاه گیسوانت در باد...