باد آمد و برداشت ز سر، روسری ات را انگار عیان کرده خدا، دلبری ات را...
در بندشان کن خیال می بافند . گیسوان رها د ر ب ا د
دریاب که ایام گل و صبح جوانی چون برق کند جلوه و چون باد گریزد
غروب/در خوابِ بستر دریا/لالایی باد
روسری سر کن و نگذار میان منو باد سر آشفتگی موی تو دعوا بشود...
می تکاند باد شاخه های درخت را… برگی از روی ناچاری دوستانش را وداع گقت
نمی دانم باد در گوش برگ چه گفت؟ که دل از شاخه برید
نکند بوی تورا باد به هرجا ببرد... خوش ندارم دل هر رهگذری را ببری...!
خدا را که دارم انگار کسی دستی به قلبم می کشد انگار کسی می گوید خیالت راحت؛ من هستم ... و من تمام دلشوره هایم را می سپارم به باد
گیسوان شب یلدایی *تو* تمام خزان مرا به باد داد...
نکند بوی تو را باد به هر جاببرد خوش ندارم دل هر رهگذری را ببری
عطر موهایت در باد طعم چشمانت در یاد..
یک کوه پیر منفعل شد که از یائسگی گذشته بود تو را فتح کرد یا تو او را نمیدانم به ھر حال یک پرچم سفید چون موی تو ...در قله باد می خورد
امروز... قیچی را برداشتم و پایان دادم به تمام دلخوشی هایم! موهایی را... که فقط باد نوازش میکند باید چید .
زمستان است/نگاه به شاخه های خشکیدهام نکن/پرستوها برگردند/رقص برگهایم/ دیوانه میکند باد را...
پیراهن از شکوفه که پوشیده ای باد عاشقت میشود .. محبوبکم گلبرگ ها هم مال تو بیا تا برویم...
کرانه در کرانه یاد انزلی در هوای گرم، مرا دارد باد می زند آن وقتی که دریا موج داشت مرغ غواص، اخطارگونه داد میزد
صبح یعنی پرواز قد کشیدن در باد چه کسی می گوید پشت این ثانیه ها تاریک است گام اگر برداریم روشنی نزدیک است
مینویسم/ تا / بپرم از روی/ باد٬ حرامزاده/ که پنهان شده است/ لابه لای نی زار سر٬ راه/ باد دستم را میگیرد.
غرق شد شناگر/دریا ابی بود و ارام/باد کابوس های ساحل را می شمرد.
خدایا دوستم داشته باش مثل پدری که دخترش را دختری که موهایش را موهایی که باد را و بادی که گلهای پیراهنم را دوست دارد
بانوی روزهای زرد پاییزم! بیا برویم زیر درخت بید روسری ات را وا کن! بگذار باد خیال کند بهار آمده است به جهنم که از حسادت بمیرد بید!
شالیکاری آیا آتش به ساقه های خشکیده کشیده است یا تو در آن دورها کنار پنجره داری خاطراتت را می تکانی در باد !؟
دلِ درخت پُرازشکوفه باد چشمک می زند