این باغِ لگدکوب شده/ شکوفههای گلسرخ/باز/به پرواز درامد سینه سرخ .
برگ ها زخمی/پاییز گنجشک ها را/چال کرد پشتِ میله ها
چتر را بست / مسافر خیابان/منفی صفر
گریه کردم برای تمام روزهایی که بودی من ندیدمت وروزهایی که خواستم ببینمت تونبودی.
وقتی بیادت می افتم درذهنم دفتر خاطرات را ورق می زنم در اطرافم زنبورها رژه می روند به یاد خاطرات توبودن چقدر شیرین است.
صبح پاییز/افتاده روی روزنامه ها/آفتاب درون جدول
درخت آزاد هم یک روز هیزم می شود. طوری بسوز داغ بگذاری روی آتش.
برگ ها می ریزند/ورق به ورق لای پاییز/فریاد درختان
چتر باران را /بهم زد / توفان / پیاده رو / رقص پای پاییز
نه ماه خوابیده / نه شاعر/بوف کنار فانوس
آه می کشد /آسمان/آه.../اشک/جاده را/می بلعد/چقدر خاطره/زیرِ خاک ِاین سالهای به خون نشسته خفته است/دریا/جزغاله می شود/از روزهای زخمی.
پنجره هابسته اند صبرمیکنم تاعشق از راه برسد که تمام پنجره ها را بادستان نورانیش بازکند.
حسرت به دل مانده باد، برای گرفتن دستِ برگها...
هنوز همچنان نیلوفر سبز خاطره ات به روی دیوار عاشقیم پیچیده است جمید مقدسیان
نیمکت/بو می کشد/تنهایی را/پارک/خیس شده است
یکی یکی هرس شد/ انار/ لب وگونههای سایه خون
سُرخ شد گونه ی آب/کنار حوض/سایه ی اَنار
انتظار/لانه کرده کنج اتاق/شب/سر و تن میشورد/در باران پاییزی .
بعدِ رفتنت/ دیگر/گرم نشد دستم/مشتی خاطره/رودی از اشک/تنهایی ، گیسوی شب را میبافد
چه خوب/جفت و جور شد لب/دو سنجاقک
آمدی خاطره ها را ورق زدی آینه اشک می ریزد
مداد/تنهایی را کلاغ پر می برد/کلمه ها به خط
به همین زودی همه چیزتمام میشود واین چشمه بیقرار که ازبالای کوه سرازیراست درآغوش دریا آرام میگیرد.
همین باد/پاییز را زمین زد/تن زخمی زنجره ها