به همین زودی همه چیزتمام میشود واین چشمه بیقرار که ازبالای کوه سرازیراست درآغوش دریا آرام میگیرد.
دلم سفر می خواهد...فرقی نمی کند کوه دریا جنگل ساحل فقط سفر باشد! از جنس رفتن،از جنس نماندن... . گاهی ماندن سخت می شود... گاهی باید رفت... از ماندن خسته شده ام دلم رفتن می خواهد یک رفتن طولانی...
خواهر داستانش بابقیه فرق دارد! موجودیست که بوی مادرمیدهد! مثل پدرکوه میشود وپشتت میایستد میتوانی روی رفاقتش تا ته دنیاحساب باز کنی... بنظرمن گاهی میشودگفت: بهشت زیرپای خواهرست
هر که در عشق سر از قله بر آرد هنر است همه تا دامنه کوه تحمل دارند
سخت است... کوه درد باشی و دیگران... به آرامش ظاهرت حسادت کنند...!!
من و تو کوه شدیم و نمیرسیم به هم
هیچ چیز به اندازه یک کوه شبیه پدر نیست
تکاندن علف از شانه های کوه ست آن چه را که دیدگان من می جوید یا گل سرخی که هرگز رنگ مزار نخواهند دید چرا این قدر دلم نمی آید نخواهمت؟
همچو فرهاد بود کوه کنی پیشه ی ما کوه ما سینه ی ما ناخن ما تیشه ی ما
فرق زیادی هست بین کسی که در قله به دنیا اومده و کسی که کوه را بالا رفته تا به قله رسیده
دل کندن اگر آسان بود فرهاد کوه نمی کند/ دل میکند...
چشم های تو... وقت زیادی از خدا گرفت... اگر آفریده نمی شدی... زیبایی بیشتری به کوه... به دریا به جنگل میرسید!!!
ای خوبتر از لیلی... بیماست که چون مجنون... عشق تو بگرداند.... در کوه و بیابانم...
در دامن کوه آب را آلودیم/ بر بستر رود خاک مرگ افزودیم/ آینده چه تلخ داوری خواهد کرد چنگیز ترین نسل بشر ما بودیم
من و تو رود شدیم و جدا شدیم از هم من و تو کوه شدیم و نمی رسیم به هم بیا شویم چو خاکستری رها در باد من و تو را برساند مگر نسیم به هم..
انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم
یک روز رسد غمی به اندازه کوه یک روز رسد نشاط اندازه دشت افسانه زندگی چنین است گلم در سایه کوه باید از دشت گذشت
من عریانم عریانم عریانم مثل سکوتهای میان کلام های محبت عریانم و زخم های من همه از عشق است از عشق عشق عشق من این جزیره سرگردان را از انقلاب اقیانوس و انفجار کوه گذر داده ام و تکه تکه شدن راز آن وجود متحدی بود که از حقیرترین ذره...
کوه با نخستین سنگها آغاز میشود و انسان با نخستین درد... من با نخستین نگاه تو آغاز شدم
به جست و جوی تو بر درگاه ِ کوه میگریم در آستانه دریا و علف به جستجوی تو در معبر بادها می گریم در چار راه فصول در چار چوب شکسته پنجره ئی که آسمان ابر آلوده را قابی کهنه می گیرد به انتظار تصویر تو این دفتر خالی تاچند...
هر چه زیبایی و خوبی که دلم تشنه اوست مثل گل ، صحبت دوست مثل پرواز کبوتر می و موسیقی و مهتاب و کتاب کوه ، دریا ، جنگل ، یاس ، سحر این همه یک سو ، یک سوی دگر چهره همچو گل تازه تو دوست دارم همه عالم...