پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
نیست شدم هست شدم نغمه ی جانسوز شدم سوز شدم ساز شدم از عدم آغاز شدمفیروزه سمیعی...
در خلوت شبدلتنگی ، نام تو رابر روی دیوار قلبم حک می کندو ثانیه های نبودنتسرشار از خاطرات جانسوز می شودای کاش بودیپیاله ی چشم هایت مرا مست می کردو تا صبح ، تصدق مهر نگاهت می شدمافسوس که در امتداد هر شبخاطرات با تو بودن راخاک می کنممجید رفیع زاد...
تا دلی آتش نگیرد ، حرف جانسوزی نگوید حال ما خواهی اگر ، در گفته ما جستجو کن...
غم چهارزانو در دلم می نشینددلتنگی بیخ گوشم غوغا می کندلب می بندماماحریف چشم هایم نمی شوماشک روی گونه هایم ذکر ماتم می گیردو منفرو رفته در آهی جانسوزدر خیمه گاه وجودم مرثیه رفتن تو را می سرایم...
آنکس" که نگاهش نگران استدر دایره ی فهم کسی نیستغمبار ترین جمله ی عالمدر محضر گفتار بسی نیستگنجایش دنیا بغلش بودخورشید حیاتش ضربانیمانند هوا، جنگل و دریااقبال وجودش همگانیسلول به سلول شفا بخشهمدست نفس های مسیحابخشنده تر از بارش باران «بی پرسش و بی پاسخ و اما»فرجام تن از لغزش احساسلب بستن و فرسودن اجبارهی رفتن و فرسودن زانودلخستگی و سایه ی دیواریک خالق در قالب مخلوقزندانی لفافه انکاراشکی که فرو خورد و ...
انا لله و انا الیه راجعونخانواده ارجمند..... درگذشت پدر بزرگوارتان چنان سنگین و جانسوز استکه به دشواری به باور می نشیند و اندوه ما در غم از دست دادن آن عزیز بزرگوار در واژه ها نمی گنجد.غفران و رحمت الهی برای آن عزیز از دست رفته،سلامتی و طول عمر با عزت برای بازماندگان از پروردگار متعال خواهانیم ....
درگذشت مادر چنان سنگین و جانسوز هست که به دشواری به باور مینشیند، ولی در برابر تقدیر حضرت پروردگار چارهای جز تسلیم و رضا نیست.این ماتم جانگداز رابه شما و خانواده محترم تان صمیمانه تسلیت عرض نموده و برای آنان صبر و اجر و برای آن عزیز سفرکرده علو درجات طلب می کنم....
درگذشت پدر بزرگوارتان چنان سنگین و جانسوز استکه به دشواری به باور مینشیندولی در برابر تقدیر حضرت پروردگارچارهای جز تسلیم و رضا نیستاین ماتم جانگداز رابه خانواده محترم تان صمیمانه تسلیت عرض نمودهو برای آنان صبر و اجر و برای آن عزیز سفر کردهعلو درجات طلب می کنم...