شعرناب
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعرناب
وطن در شعله آتش ، زند آهنگ خوشبختی
خداوندا نگه دارش ز تیر شوم بد بختی
ما دل و جان به کف آوردیم، به فریاد رسید
شهر اما وسط مرگ، نفس میکشد از گندِ دروغ
در عجبم از فرجام این رفتارها
دلخستهام ز زخم این دیوارها
بر تخت ظلم، دوزخی برپا شدهست
میخندد آنک پشت پرده کفتارها
فرمان به تیغ و قاضی از جنس دروغ
خاموش شد فریاد در اخبارها
تکبیرها در خدمت سرمایه شد
بر دار شد آزادگی در دارها
آزادی از نام خویش...
از چشم تو آغاز شد ماجرا
افسانه شد این قصه آشنا
و شاید تو نمیدانی...
و شاید تو نمیدانی که دلتنگم
اسیرِ دامِ تقدیر و نیرنگم
دلآزرده ز روزهای بیرنگم
و شاید تو نمیدانی که بیتابم
چو صحراهای خشک و تشنهی آبم
اسیرِ مه، چو ماهی زیر مهتابم
نمیدانم، نمیبینی که بیرنگم
گرفته زخمها بر قلب و بر چنگم
شکسته چون...
لبم از زمزمه نام تو آرام شد و
حرفی از خاطره ها ماند ،
میان نفسم
اگر آرمان و ایمانت ،.....
و یا اَذهانِ اَدیانت ،.....
به مستی چون خزان گردد.....
بِچرخان بازی ات را تا ،....
بهارت جاودان گردد .....
حسن سهرابی
.
گفتم دلم عشق تو را هر شب تمنا میکند
خندیدی و بی اعتنا گفتی که بیجا میکند
گفتم که امشب چشم تو خون بر دل ما کرده است
گفتی که از این بدترش را صبحِ فردا میکند
گفتم چرا چشمت کشیده خط قرمز دور من
گفتی که دارد با...
گویند
پشتِ اَبری تا اَبد پنهان نمانَد،هیچ ماه
ماه من عمرم به پایان شد،چرا گمگشته ای در پشت ابر.................
حسن سهرابی
من برای رویش یک شاخه لبخند بر لبت
صد تبر بستم به پای کهنه تاک قلب خویش......................حسن سهرابی
و من
هر روز الفبای گیسوی
تو را می خوانم...
تو نباشی
همه جا تنهایم
باید بایستم
به تکاندن شانه هات
تا به شکلی منحنی غبار از تن در آوری
وعبور کشیده لبخندم
به بهترین حالت
در اعماقت معنا شود
مریم گمار
تاب می خورم بر سکوت اندیشه
که از عصیان سطرها
بر لایه ها ی پاییز زرد می شود
ای اشتیاق پریدن، در ژرف ترین گذر گاه.
برم گردان!
به بند ناف بریده
به تعادل آفتاب
به لبخندی تازه
تا شکل دیگر بگیرد اقامه باد
و برسد به شریان دقیقه ها...