پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
بی تو زمستان می شود هر چارفصلِ سال ها با تو بهاران می شود پاییز و تابستانِ من...
به هرچه درنگرم بی تو صد هزار افسوسبه هر نفس که زنم بی تو صد هزار دریغ...
صدبار بی تودر شبِ باران قدم زدم، بارانِ زیرِ چترِ تو،بارانِ دیگریست...!...
اگر از کمند عشقت بروم کجا گریزمکه خلاص بی تو بند است و حیات بی تو زندان...
باران و بغض و اشک و ابرم یک منِ بی تو وقتی که تنهایم به زیر چترِ تنهایی...
بی تو دنیا شده زندان و منم زندانیحکم صادر کن و یکباره مرا راحت کن...
ای چراغ شب تنهایی دلبی تو هر شب،شب یلداست ،بیا...
چه یلدای درازیستاین روزهای بی تو...
بی تو اردی جهنم است لحظه های ما حتی در بهار...
بی تو دل و جان من سیر شد از جان و دل جان و دل من تویی ای دل و ای جان من...
ما بی تو خسته ایم تو بی ما چگونه ای...
ما بی تو در همیم تو بی ما چگونه ای...
ز دست رفت مرا بی تو روزگار دریغ...
هر شب و روزی که بی تو می رود از عمر بر نفسی می رود هزار ندامت...
گفتنی نیست، ولی بی تو کماکان در مننفسی هست دلی هست، ولی جانی نیست...
مرده آن نیست کهدر قبر و کفن خوابیدهلحظه ای بی تومرا حال هزاران مرگ است...
هزار سال در این باغ بی سرانجامیخزان به بار نشست و بهار بی تو گذشت......
بی تویلداجنون تنهایی است...
زندگے دفترشعرے ست پر از شادے و غمشعر من بی توبه آن ، قسمت شادش نرسید...
بی تو مرداد فقطداغ دل خاطره هاست......
شب را تصور کنبی ماهچقدر بی روح است ؟مانند دل من بی تو...
مادرمجمعه یعنی شمارشجمعه های هفته ای که ...باز بی تو گذشت...
همین عادت با تو بودن یه روز... اگه بی تو باشم منو می کشه!...
قهوهی تلخ با تو شیرینهبی تو هر روز هفته غمگینه......
گفته بودم...بی تو میمیرد دلم امّا نَمُردزنده ماند آریولی دیگر برایم دل نشد......
تو بدون من مرا کم داریمن ولی بی تو جهانم خالیست...
گسل های تنهایی ریشترهایی به وسعتتمام ثانیه های بی تو را می لرزاند در وجودم...
بی تو تقویم پر از جمعه بی حوصله هاستو جهان مادر آبستن خط فاصله هاست...
تاریک شدهست چشم بیتوما را به عصا چه میفریبی...
شبیلداسهمپاییزاستوشبهایبیتو،سهممن......
سرشار از هیچ شده ام بی تو!پای ماندنم دیگرسخت می لرزد......
بی تو جهانم خالیست...
این غم انگیز ترین حادثه ی پاییز استجمعه ونم نم باران وخیابان...بی تو...
بی تو چگونه میشود آبان بیایدطاقت ندارم نیستی باران بیاید...
این غم انگیز ترینحادثه ی پاییز استجمعه و نم نم باران و خیابان بی تو...
نمی دانم در من چه شد که دیگر بی تو نشد......