تنم هر روز بهانه ی آغوشت را می گیرد و از این داغ تر جهنمی نیست
پیراهنم بوی تورا میدهد ازبس که خیالت را شبهادرآغوش دارم.
من حوض لب کاشی تو فواره چه تشبیهی بازا به آغوشم ببین من از تو لبریزم
با هر کس میشه خندید... ولی!!! فقط در آغوش یک نفر میشه گریه کرد
آغوشت برای من حکم خانه برای مادر بزرگ دارد که هر بار بعد هر مهمانی میگوید هیچ کجا خانه ی آدم نمیشود ...
هر چه در آغوش تو اتفاق بیفتد را دوست دارم حتی مرگ را ️
تا در آغوشت کشیدم بین لبها جنگ شد برق چشمان تو در چشمان من پررنگ شد سوختم در آتش آغوش تو محبوب من حلقه ی دستان من بر گردنت هِی تنگ شد
آرام بگیر در آغوشم! فردا هم دوستت خواهم داشت! شب برای بخیر شدن همین دو قلم را نیاز دارد.
یک امشب ... آغوش باز کن ... و در نفسهایت ... تکرارم کن ...
به آغوشم بکش... ذوبم کن در خودت آنوقت است که با هم میشویم *یکی*...!
یک تکه از بهشت در آغوش مشهد است حتی اگر به آخر خط هم رسیده ای آنجا برای عشق شروعی مجدد است
مثل یک شعر مرا تنگ در آغوش بگیر که هوای غزلم سخت شبیه تن توست
و پس از مرگ مرا تنگ در آغوش بگیر حقم این است که در موطن خود دفن شوم
فردایی در کار نیست ما را می خوابانند تا ندانیم دوباره در آغوش امروز متولد می شویم
حس قشنگیه درآغوش تو بودن. به چشمان پرمهرت خیره شدن. وغرق شدن در دریای طوفانی چشمانت که راز قلب خویش را صدامیکرد. و رسیدن به اعماق قلب زیبایت و یکسان شدن ضربان قلبهایمان. گوش کن! این آهنگ قلب من است که با آهنگ قلب تو یکی شده است. وهرلحظه دردلم...
آدم دلتنگ تسکین نمیخواهد/آغوش میخواهد در ابعاد وسیع
در آغوش می کشد رویای صلح را زنی که معشوقش عازم جنگ است
آغشته ی آغوش توام آشفته ی عطر تنت و موهایی که مشکی بودند شب بودند
صدای مردانه ات دلم را میلرزاند گوش هایم همیشه به انتظار شنیدن حرف هایت می نشیند... دستان بزرگ و قوی ات مرا یاد یک واژه می اندازد️ و آن هم امنیت است آغوشت همچون دریایی پر تلاطم است و من چقدر غرق شدن در این دریا را دوست دارم! تو...
رشکم از پیراهن آید که در آغوش تو خسبد...
آغوش تو و دیگر هیچ
آغوش تو مقدسه...️
مرا در آغوش بگیر که هیچ کجا خانه ی آدم نمی شود
هِی رفیق…!!! آنکه در آغوش توست…!!! آرزوی من بود…!