بیو باران
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بیو باران
دل کندی و جان کندم بارانم و می بارم
می رفتی و می گفتی از عشق تو بیزارم
این جمله شود هر شب در خاطره ام تکرار
تکرار پس از تکرار اما دل کند انکار
از حوصله و صبرم کاسه گذشت در رفت
دل پای تو ماند اما از پیکره...
رفت یار و به او..... دل نگران هست هنوز
دل پر از ابر شده چون باران هست هنوز
تو که هر لحظه با خاطره زنده می شوی
بغض تو در گلویم....... پنهان هست هنوز
هر آنچه دیدم تو بود هر چه شنیدم تو بود
گل در بیابان منم به یاد باران منم
دل از تو خالی نشد خشک از بی آبی نشد
دور از تو بی سامانم پیر از غم هجرانم
روح از تنم خسته شد چون به پرش بسته شد
ای تو روح...
در سفر عشق نباشد پایان
هم سفر عشق ندارد سامان
گفتم ای عشق بیا همسفرم
بی تو عمریست که من در سفرم
زیر باران دل شد پریشان
کرده پیرم غمها از هجران
منم لیلا تر از لیلای مجنون
مرا پیدا کن از دریای پر خون
من آن موجم که ساحل...
گاهی باران، آنقدر در روح بخشیدن و شاد کردن دلت موثر است؛ که آدم ها نمی توانند باشند...:):
نبضِ باران را گرفتم
تا؛ بماند رازقی.
شیما رحمانی
نازِ باران را کشیدم، بلکه چشمم تَر شود
بغضِ بی گریه علاجش؛ آشتی با ابرهاست.
شیما رحمانی
دست هایت؛ بویِ باران می دهند
چَشم هایت؛ هر گُلِ پژمرده را جان می دهند
باغچه؛ عطرآگین تَر شُد از وقتی که تُو؛
گُل کاشتی! ✍شیمارحمانی
باران هم عاشق است دلتنگ که می شود می بارد!
رقیه سلطانی