شده عشقت به کسی بیشتر از حد باشد هر چه خوبی بکنی با دل تو بد باش
هرچه دادم به اوحلالش باد،غیرازآن دل که مُفت بخشیدم.
نیستی در کنار من اما،بوی آغوش می دهد عکست
از وسعت تنهایی ام آنقدر بگویم تنها کس من بودی و من هیچ کس تو
- تنها زندگی میکنی؟ + نه، یاد کسی با من است...
غم انگیزترین رنگ دنیا سفید شدن موهای مادرم بود
تندتند مینویسد / شب... / گریه / خاطرات را، آب و تاب میدهد
بی تو چگونه میشود آبان بیاید طاقت ندارم نیستی باران بیاید
چشم تو روى من غم زده شمشیر کشید قلب من یاد تو افتاد فقط تیر کشید
مرا ببخش که با دوریت زنده ام هنوز...
رفتم که او را ببینم آنها را دیدم...!!
برگ به برگ... باران به باران هدر می دهی پاییز را به پای نیامدنت...
دلم لرزید وقتی فہمیدم کہ هستی ولی براے من نیستی
به دیدارم نمیآیی چرا؟دلتنگ دیدارم همین بود اینکه میگفتی وفادارم وفادارم؟
این غم انگیز ترین حادثه ی پاییز است جمعه و نم نم باران و خیابان بی تو
پاییز جان راستتش را بگو چه کسی ترکت کرد که آنقدر دلگیری...
من همان مستِ خراب و تو همان زاهد شهر ما دوتا تا به ابد دشمن هم میمانیم
درد یعنی که نماندن به صلاحش باشد بگذاری برود! آه... به اصرار خودت
هوای تو بی هوا می آید و دلتنگ می کند!
آغوش آغوش/می ریزند بدون بوسه/گریه ی درختان
دلتنگ توام همانند بیابان که دلتنگ باران است
تنم هر روز بهانه ی آغوشت را می گیرد و از این داغ تر جهنمی نیست
از کنارت میروم مرگ دلم یعنی همین عاشقت باشم ولی رفتن صلاح ما شود
بوی دلتنگی پاییز وزیده ست ولی... اولین موسم این فصل مگر مهر نبود...؟!