متن دلتنگی عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلتنگی عاشقانه
اوج گناه چشم من.
دیدن چشمان تو بود.
چشم انتظارم.
روزگار تلخ بی تو بودن به سر شود.
سنجاق می کنم
بوی پیراهنت را
بر لبان خشکیده دلتنگی ،
وقتی اشک
می شوید
خاطرات غم گرفته ی رفتن را...
بعد تو
فرو ریختم در خویش ،
آه
قد کشید
در حُرم دلتنگی غروب...
زن،
زندگی را در چمدانی قدیمی تا میزند،
میان روسریهای رنگی
و بوی عطرهای محوشده
و
آینهای که زخمهایش
سالهاست حقیقت را
شکسته نشان میدهد
قطاری دور
سوت میکشد در خوابهایش
کوپهای که هرگز
به مقصد نرسید
تو آمدی و زمستان از شانههای زمین ریخت
عطر بهار در رد پای تو شکفت
و آسمان نامت را با ستاره نوشت
چشمانت
آغاز ترانهایست که
هر سال
جهان را شاعرتر میکند
بخند
که لبخندت خورشید را هم به وجد میآورد
بمان
که مستی نگاهت
شراب را از یادم ببرد......
فـــــــکر تـــــــــو...
مجال شنیدن صدای دل را از من گرفت.
من چشم ندارم که ببینم.
چشم یارم به چشم دگری گرم شود.
نیستی و نبودن تو بدجور.
باعث شده دیگران نیایند به چشم.
سهمم از آن چشمان تو،
چیزی به جز حسرت نبود.
کاش میشد به نبودن های پر تکرار تو عادت کرد.
به ذوق دیدن چشمان تو در خواب.
تمام شب بیدارم.
این نبودن های پر تکرار تو،
بدجور دلگیر است.
چه حسرت های پنهانی
میان سینه دارم از تو ای دوست.
نیستی و دلم در غم تو میسوزد.
بهار،
آفتابگردانیست
که رو به رؤیاهایم شکفته…
سرباز عزیز وطن…
بهار از راه میرسه،
خیلیها کنار سفرهی هفتسین نشستن،
اما تو…
کنار مرزها، در دل پادگانها،
برای آرامش یک وطن، ایستادی.
شاید دستت به سفرهی هفتسین نرسه،
اما غیرتت، سین هشتم این سرزمینه.
تو که عید رو با دلتنگی آغاز میکنی،
اما حضورت، بزرگترین عیدی برای ماست....
شعر من طعم غزل های لبت را می دهد
زین سبب شهد و شکر می ریزد از افکار من
خبر دادن که ماهیشی
حلالت باشه اقیانوس!
منم هستم! الهی شکر
منم، دریای بیفانوس!
تو این دردو نمیفهمی
که میگیره وجودت رو
چقد هر شب به یاد تو
شنا کردم نبودت رو
تو آغوشت، لباسم بود
ببین حالا تنم سرده
تو «آبی» رو نمیفهمی
تمومِ رنگِ من درده!
شبیهِ سنگِ...
با تمام شکستگیهایم دوستت داشتم
گرچه تو نیز مرا شکستی
اما روشنایی را در تمام وجودم گستراندی...
باید تصمیم میگرفتم
اما هیچ کدام از منها
پاسخ ندادند
بیخوابی فقط سوال میسازد
یک لحظه فقط یک لحظه
در سکوت بیسایه
شاید… شاید فقط باید تماشا میکردم
و در دل شب
نگاهم به عکسها خیره شد
چطور ممکن است
کسی در دل خواب
هنوز از آن سوی در
سراغت...
دل گیر تو بود
وگرنه
با پرستو می رفت
آمدم ، دَر زدم
هیچ کس نبود،
غیر از دل تنگی.....