متن دلتنگ
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلتنگ
دلتنگ تر از ماهی ، نفس می کشم روی خاک. حجت اله حبیبی
دلتنگ تر از خویشم در ساحل چشمانت.
حجت اله حبیبی
این روزها کمی بیشتر از حدِ معمول دلتنگت می شوم!
دلتنگِ آغوشت، که همچو پناهگاهِ امنی ست، برای ناامنیِ این روزها
دلتنگِ حرف هایت، که مرحمی ست برای زخم های دلم
دلتنگِ خنده هایت، که امیدبخش زندگانی ام است
و چشمانت، مانند کهنه شرابی ست، که عجیب مرا مست می...
چون باده نابی و خمارت هستم
دلداده ی بی صبر و قرارت هستم
دلتنگ تو ام بیا به سویم ای عشق
در فصل خزان یاس بهارت هستم
بادصبا
شب است و باز
من تنهایِ تنها
کنار پنجره دلتنگِ دیدار
تو را می خواهمت در نور مهتاب
تو را ای ماه ِمن !
در خواب و رویا
تویی که آفتاب نو بهاری
و چون عطرِ خوشِ هر سبزه زاری
تویی که شبنمِ گلبرگِ سرخی
تویی که برگِ سبزِ بوستانی...
امان از این شبِ تنهایی و غم
امان از لحظه های پر ز ماتم
دلم تنگ است کجایی؟ مهربانم
که پشت دلخوشی هایم شده خم
بادصبا
به دیدارم بیا ! دلتنگم امشب
به مانند صبا ، دلتنگم امشب
زدی آتش ، دلِ دیوانه ام را
ز دوری، بی وفا! دلتنگم امشب
بادصبا
آشوب نبودنت ک به جانم رخنه می کند
باید دَوید تمام فاصله ها را تا تو.. .
به وقتِ نبودنت، تکرارِ حرف و کلام و شعر و موسیقی، چاره نیست آشوبِ مرا...
چاره، گِره دستان توست در دستانم
چاره، نگاهِ چشم در چشم توست در چشمانم
چاره، آرامش کلام توست...
دلم ، لبریز از عشق و جنون است
کجایی؟ بی تو چشمم لاله گون است
چنان ، دلتنگِ دیدارِ تو هستم
که از این حجم غم دل ، خونِ خون است
بادصبا
به تو
هر روز و شب و ثانیه می اندیشم
به تو ای بوی بهار
به تو ای باعث خندیدن گل در گلزار
می دود
عشق تو در چشم ترم
بی خبر اما تو
از دل شعله ورم
شده این دل طوفان
و نگاهم نگران
و به لب لبخندم
همچو...
ای مهر تو در لوح دل و جان
با هر نگهت ریخت دلم نیمه ی پنهان
دلگیری و دلتنگ توام ازتو چه پنهان
خو کرده به دیدار توام ای همه ی جان
نامه ای از هزاران نامه ام برای او که تصدقش میروم
گرمای زندگی ام سلام
وقتی خسته می شوم ،دوست دارم فقط تو به من بگویی عزیزم دورت بگردم خسته نباشی ومن غرق در آغوش گرمت شوم
از وقتی که رفتی خودم را با خیال دیروزهایت مشغول می کنم تا...
بوی قهوه ی چشمانت دوباره قدم گذاشت
در کوچه ی بی کسی ام
عطر تنت را در گوشه ای از آغوشم پنهان کرده ام
دلتنگت که می شوم
خودم را بغل می کنم...
نکند شب بشود
باز مهتاب از شدت بازی باد
لابلای موهای بافته ات میخکوب شود
تو چطور توانستی ...؟
پشت پنجره های بی طلوع بن بست
بی هیچ واهمه ای
زیر انجماد خاطرات
به خواب روی ....!
عزیزحسینی
جنس من از آهن و از سنگ نیست / من دلم تنگ است و یار دلتنگ نیست
حال دل از من نمیپرسی چرا / حال پرسیدن که دیگر ننگ نیست . . .
دلتنگ که می شوم می نویسم …..
شاید به گوشش برسانند ظهور کند از عالم غیب .
اما من با نوشتن فقط گویی دلتنگ تر و تشته تر میشوم ….
ظهوررت
در چه سالیست …..
نویسنده:المیرا پناهی درین کبود
دلتنگ که می شوم
شاعرانه هایم گل می کند!
گویی هزار دیوان شعر
در گلویم جای گرفته ست.
زانا کوردستانی