متن دلنوشته
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلنوشته
- عمیقاًدلم یه خیابون گردی می خواد . .
بلال داغ وهوایِ سردوشیشه یِ
بخارگرفته . .
لباس چارخونه وپاییزوخیابون
ولیعصرازاون شبایِ تکرارنشدنی
که ازیه مسیرِپُرترافیک میره
تابیشتردستاتوبگیره وعمیق تر
خنده هاتو بشنوه . . : )!
گاهی گم میشوم میان خطوط
نمیدانم کجای ناگفته هایم هستم
کجای درد هایم، کجای غم هایم
گم میشوم در این سیاهی قلم و سپیدی کاغذ
♥️ℒℴνℯ♥️
♡پدر میگفت:
محبتت را به برگ ها سنجاق مزن
که باد با خود می بَرد...
محبتت را به آب جویی بریز
که با ریشه ها عجین شود...
ریشه ها هرگز اسیر باد نیست...
♡مادر میگفت:
پروانه ی محبتت را
به تار عنکبوتی بینداز که سیر نباشد...
محبتت را به...
این روزهایم به تظاهر می گذرد . . .
تظاهر به بی تفاوتی
تظاهر به بی خیالی
به شادی و به اینکه دیگر هیچ چیز مهم نیست
اما چه سخت میکاهد از جانم این نمایش . . .
...Saeideh...
✍🏻 نامه ای به خودم...
من همیشه تو سختترین روزای زندگیم
جز خودم هیچکسی رو نداشتم
یعنی همیشه خودم کنار خودم موندم
خودم هوای خودمو داشتم
خودم به تنهایی تموم زخمامو
پانسمان کردم
شاید خیلی جاها با
انتخاب های اشتباهم
به خودم آسیب زدم...
و یا شاید خیلی شبا دلیل...
قدیم تر ها که پلک میزدم
زندگی میگذشت
اما حالا زندگی لابه لای پلک هایم گیر میکند
سپس قطره اشکی میشود مملو از خاطره و آرام چکه میکند
هیچ عیبی ندارد
ما با درد هایمان زندگی میکنیم
شاید یک روزی،جایی از ما خسته شدند و رفتند
پایان آرزوهایم.نقطه ای گذاشتم و نوشتم:
دیگر تمام شده ام
و از من خلاصه ای ماندست از
غم ها و حرف ها
در لابه لای سکوتتان
مرا بخوانید،باصدای بلند
آخر،دردها فریاد میخواهند
دلم می خواد به هر آدمی که بهم نزدیکه و دوسش دارم بگم:
ببین من حالم خوب نیست؛
شاید یه مدت نتونم باهات حرف بزنم،
ببینمت یا بغلت کنم یا خیلی سرد به نظر بیام
ولی باور کن ازت ناراحت نیستم
قصدم ندارم که از زندگیم حذفت کنم
به عنوان...
دلنوشته
میدانم
میدانم
مثل من ، تنهایی
بیا کنارم
بیاکنارم بنشین و از تکرار غریبانه اشک هایت سخن بگو
برایم بگوچرا لبخند را فراموش کردی
چرا عشق را به گذشته سپردی
چشم هایت ، آری چشم هایت ، چرا همیشه عزادارند
بیا
بیا کنارم بنشین
و اندوهت را با اندوهم...
سلام ما را به روزهای خوب برسانید
و بگویید:
ما کمی دیر می آییم
در پیله تنهایی خود
میان کابوس تاریک شب ها و
آرزوهای محال این سالها
کمی نشسته ایم و
نای آمدن نیست
چه روزهایی ست
گاهی آدم دلش میخواهد
خودش را بردارد بریزد دور
میان این زندگی و زنده ماندن ها
ساعاتی تعطیل باشد
کمی بمیرد
اصلا نباشد که نباشد...
روزی خاطره ای میشوم
دور و پنهان
در گوشه ای از ذهن ها
که فقط با یادآوری اش
میتوان لبخند زد
ولی نه میتوان داشت،نه خواست،نه بوسید
آری همان روزی که دیر است
پرنده ی کوچک
به بام من بیا
آنقدر با من صمیمی شو که خودت از طاقچه ام دانه برداری
که وقتی نگاهم کردی بی درنگ بفهمی دلم گرفته است و برایم آواز بخانی
که وقتی دلت گرفت سر کوچکت را کنی در دستم و من تو را زیر بالم بگیرم...
ای حافظ به شاخه نباتت قسم...به عشقی که در سینه داری...به ثانیه های یلدایت....
امروز برایم خوب دراور.
راستش را بخواهی خسته ام از انتظار....!
آنی
صبرم لبریز و توانم تمام شده دلبرکم :)
شرمنده ات میشوم مطمئنا
ولی...!
زندگی را باید بی تو آموخت و به گونه ای دیگر زندگی کرد...(:
هرچه باداباد
زندگی خودت را بساز
آخرین پیام : )
برای او
به انتهای حیاط کوچک و سرسبز رسیده ام
بر درخت خانه ی مادر بزرگ اناری خودش را دار زده
واز سر سرخش گریه ی خونینی به تن درخت اویخته
مادربزرگ میگوید انار عاشق پاییز بود و پاییز رفتنی
در آخر هم نماند
انار دانه دانه اشک ریخت و صد تکه...
کوه را چه بگویم؟
در دل طوفان هم باشد باز هم جسارت دارد طوفان را بلعیده خود را استوارتر می کند.
هم چون کوه با جسارت و استوار در مقابل طوفان های زندگی باایستید و آن را شکست دهید خود را استوار و پر غرور به رخ طبیعت بکشید .دلنوشته...
نانوا را گفتن تنور انگشتانت را سوزاند و تاول زده چرا دم نمیزنی؟
نانوا گفتا:تنور زندگانی بیشتر میسوزاند.
جانی برای دم زدن ندارم.
دلنوشته از سرکار خانم المیرا پناهی درین کبود(نویسنده و روانشناس)
تازگی ها دلم که می گیرد ؛
شال و کلاه می کنم ،
دستِ تنهایی ام را می گیرم ،
به خیابان می روم و تا مقصدِ آرامش و رهایی ؛
قدم می زنم ...
خیلی حسِ خوبی ست ؛
این که بدانی در نهایتِ بی کسی ات هم ؛...
خدا را شکر نکن وقتی که دعاهایت را مستجاب می کند،
کافر هم که باشی وقتی چیزی را از ته دل خواسته و بدست آورده باشی،خدای خود که هیچ خدای دیگری را هم شکرمیکنی.
خدایت را وقتی شکر کن،که چیزی را باوجود همه تلاش هایت و دعاهایت به تو نبخشیده...
یه روزی، یه جایی مثل بچگیام دو تا شیر کاکائو میگیرمو میرم پیشه جمعه،
ازش میخوام هر چی غم و غصه و دلتنگی تو دلشِ بریزه بیرون..
آخه هر جمعه که میشه ، با سنگینی بغض و نگاهش منو یاده تو میندازه،به نظرم یکی باید به دادش برسه