متن دوستت دارم
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دوستت دارم
به خدایی که قبولش داری
به همین غربت سردم خانم!
به نوشتن، به قلم، این احساس
و به تنهایی و دردم خانم!
به همین قبله ی حقانیت
به شکسته شدنِ قلبم که...
به شب و روز تمام عمرم
به تو آن شیرزنِ قلبم که...
تو خودت باخبری از حالم
دل...
من خاک ریشه ات می شوم، اگر تو یک درخت باشی!!من دریا خواهم شد، اگر تو ساحل باشی!من یک گل خواهم شد، اگر تو زنبور باشی!تا اینگونه بهت بگویم:دوستت دارم نامزدمهربانم
من بی حرف،از چَشم و نگاه عاشق شده ام
با رویای تو ،درخواب مست و شاعر شده ام
جاگذاشتم، حَواسی که به صَد منظره بود
درمیان فِر گیسوی سیاه ،موج ساحل شده ام
سورُ ساتی به دلم ،از عَطشت برپاشد
چشم در چشم قمر، ماه کامل شده ام
پای کوبید...
تو رو توی ضربانم احساس می کنم،
توی افکارم پیدات می کنم،
حتی با چشمای بسته هم می بینمت،
بی دلیل دلتنگت می شم،
و همون طور که هستی دوستت دارم ♥️
من آنقدر دوستت دارم که هنوز شب های سرد زمستانی را در کوچه های تاریک شهر سو سو میزنم و به تو فکر میکنم
صبری ک تمام شد لبریز شد از عشق و دلتنگی
آه دلبر دردانه ام برای این زخم تنها تو مرحمی و بس
از سمت دریا که
می آیی
به زبان ماهی ها
بگو
دوستت دارم...
با طلوع عشقت
آغاز می شود صبح دیگری
و بخیر می شود صبحم
با بارش آیه آیه غزل چشمانت
و من
دوستت دارم هایم را
می آویزم بر
گیسوان طلایی حضورت
-بادصبا
گل های دشت دامنت را دوست دارم!
بوی خوش پیراهنت را دوست دارم!
باید بخندی روز و شب در چشم هایم
شیرینیِ خندیدنت را دوست دارم!
من موج هستم رو به آغوشت همیشه
ای ساحل زیبا تنت را دوست دارم!
این روسری زیباست تنها بر سر تو
من رنگ لاک...
خۆشتم دەوێ و پەیوەستەم پێتەوە،
وەک پەیوەستی هەمزە بە سری ئەلفەوە!
◇
دوستت دارم و وصلم به تو،
مانند اتصال همزه بر سر الف!
شعر: توانا امین
برگردان: زانا کوردستانی
انار دانه می کنم
لبخند می چینم...
تنفس های سرد و عطرآگین پاییز به شماره می افتد
هزار پنجره شوق دارم،
به پیشواز زمستان!
بوسه های آبستن از عشق
دیوان پدرم «حافظ»
آرزوهایی سبز برای قلب های لبریز از بهار و مهر
«دوستت دارم» هایی از جنس همیشه
دست هایت...
به هر جا رو کنم جز عشق ازاو رد پایی نیست
به هر در میزند این دل به جز مهرش نمیبیند
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
شادی کلام نامفهومی ست !
و دوستت می دارم رازی ست
که در میان حنجره ام دق می کند
و من چگونه بی تو نگیرد دلم؟!
اینجا که ساعت وآیینه و هوا ... به تو معتادند ...!
ساعت پنج صبح است
و راه هنوز بر من مانده
اتوبان پر از ماشین هایست
ڪه در حال سبقت ساڪن شده اند
برف می بارد
و خیابان سنگین
سنگین از حجم ماشین هایی ڪه هوا را
لمس ڪرده اند.
ساعت به وقت دیروز
خواب در تختخواب را یادآوری می ڪند...
تاول پاهای رفتگر پیر،
وُ
زخم و زگیلِ دست هایش
قصه ی دوستت دارم را
با دو قرصِ نان-
به خانه می برد
تا،،،
هر شب همسرش
با پاشوره ای از عشق،
التیامش دهد!
زانا کوردستانی