شعر کوتاه عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر کوتاه عاشقانه
تو موسیقی ِدوری
که از تکه های پاییز جدا مانده ای
صدایم کن
از ارتفاعی که هم قد آرزوهایم هست
صدایم کن از لابلای بوته های
باران زده
که حکایت چشمهای
زائر غریبی است
بلا تکلیف
بین ِ آمدن و ماندن .
فراموش نکن
هر کجا باشم
دوستت دارم
رویاسامانی...
کافه قهوه ی چشمانم
بهانه دارد
مخدر چشمانت را
نسرین حسینی
فقط صدا باش
در هیاهوی جنگل
بهاری
خود به خود می روید
نگاهت
طلوع می کند
و من
هر صبح
چون پرنده ای بی قرار
در میان دستانِ نسیم
بر بالای بلندترین شاخه ی عشق
آوازِ دوستت دارم را می خوانم
بادصبا
چشمانم
با طلوع نگاهت
می گشاید
پنجره ی عشق را
بادصبا
دلم
یک باغ می خواهد
پر از عطرِ گلِ یاس و گلِ نرگس
که در آن شادمان
از لابلای شاخه ی سبز درختان
بشنوم آواز مرغان بهاری را
دلم
همصحبتی با
موجِ ساحل را
سحرگاهان
به همراه نگاه مهربان و گرمِ خورشید فروزان
با تو می خواهد
و صبحی که...
به پرواز در می آید
با طلوعِ هر سپیده
نگاهم
در دشتِ پر گلِ پیراهنت
و چشمانت
همچون شرابِ کهنه ی شیراز
مرا
چنان به شور وا می دارد که
می رقصم
شانه به شانه ی خنده هایت
بادصبا
می گشاید
باغ عاشقانه هایم را
کلید خواستن ات
بادصبا
در برکه چشمانت
نغمه عشق
به رقص می آورد
نگاهم را
بادصبا
دوباره واژه ها
بهانه گیر شدند بی تو
و سکوتی سنگین
مهمان خنده های شبانه ام
ای کاش می دانستی
گاهی چنان دلتنگت می شوم که
در حوالی کوچه ی غربت ها
رویای تو را می بافند
با چشمانی خیره به راه آمدنت
دستان لرزانم
بادصبا
هر صبح
با طلوع نگاهت
بر سجاده ی دوست دارمت
می نشینم
و پیشانی بر مِهرت می گذارم
با حیّ علی الصلاة عشق
که از مناره های قلبم
شنیده می شود
بادصبا
چون پیچکی
که
برقامت
خشکیده ی گلبوته ی یاسی
می پیچد
چنان
در روح و جانم
پیچیده است عشقت
که با هیچ
باران سیل آسایی
خم نمی شود
بادصبا
بوی دلتنگی می دهد
ثانیه هایی که
در سکوت نشسته ام بی تو
تو ای که ای کاش
می دانستی
این نشستنم
چله نشینی عشق است
و هر بار
که ورق می زنم
خاطراتت را
اشک
بوسه می زند
بر برگ برگ احساسم
بادصبا
چشمهایم
در انتظار دیدارت
تا ابد بیدار می ماند
چرا که عشق
در قامت نامت
آشکار گشته است
چون خورشیدی تابنده
چگونه بی تو باشم
تویی که
چون باران
باریدی
بر شب بوهای باغچه ی دل
و عطر حضورت
پیچید در کوچه ی دلتنگی ام
عطر آمدنت
می پیچد
لابلای برگ درختان باغ
و سرمست
قمریان سرخوش
همراه با نسیم زیبای بهاری
به رقص می آورند
شاخه های
تک درخت خیالت را در کنج باغ آرزوها
ای که چون آفتاب
هر صبح
می تابی از پنجره آرزوهایم
بر باغ خزان زده ی دل بی قرارم
بیا
و چون بهار باش
تا با آمدنت
شکوفه بزند
بر سرشاخه های تنهایی
لبخند بودنت