آدمها!!! چیز زیادی از دنیا نمیخواهند ؛ جز یک نفر که صبح جمعه ، چایشان را شیرین کند ...
روباه_وزاغ وای به به،چ تیکه ای هستی اصلا انگار تو خودت جانی میشوم بنده تو اصلاً من ،تو خودت انتهای ایمانی آخه شیرین تر از پیامت نیست ،که پیامت دهم بخوانی تو عسلی تو برای من ای عشق ،ای صمیمی ترینِ پنهانی خنده هایت شبیه چیزی نیست ،من که میمیرم...
خوش به حالِ «حافظ» که نمی دانست ناشر کیست، منتقد چیست، اداره ی نگارش کجاست... اگر چه سایه ی «امیر مبارزالدین» را بر سر داشت که چیزی در حدِ «محرمعلی خان» خودمان بود، اما می توانست رندانه سرِ او شیره بمالد! می توانست بی خیال عکس و عسس، مست کند...
آن قدَر چشم به راهم خبری شیرین را که همه روز پی دیدن یک قاصدکم
بوی دیوانگی های مجنون را میدهی ... خوشوقتم ... نام من شیرین است !
شیرین تر از شعر تبسمت هیچ نیافته ام لبخند بزن و بگذار خنده عاشقانه ات کام دلم را قند نماید..️
حدیث ها شنیدم از عشق که چون انار سرخ و شیرین است به گمانم شیرینی اش از امامت مولا علی و سرخیش را امام حسین ضامن شد با زلال خون خود و اصحابش
طعم دوستت دارم ، از لب تو شیرین شد
جونم واست بگه... عشق کلاه شاپو نیست... که ی روز مُد بشه و ی روز دیگه بیفته از مُد... نَقل عاشقی... نَقل دیروز و امروز نیست که... نَقل ی عُمره... قبل حضرت آدم... تا قِیوم قیامت... راستشو بخوای... من میگم... دلی که با عشق زخمی نشه.. دل نیست ! ی...
شیرین کوه را به فرهاد سپرد و تو فرسنگ را، من مانده ام با تیشه ای که صدایش هیچگاه به گوش ات نرسید.
چه تلخ باشی چه شیرین! من از یک ذره ات هم نمی گذرم!
تو شیرینی چو سیگاری که قبل ازترگ می چسبد پر از سم نفس گیری، که باشی مرگ می ارزد!!
شدم مجنون تو نشدی لیلی من... شدم فرهاد تو نشدی شیرین من... شدم شاملوی قصه هایت دل ندادی...نشدی آیدای من... بگو...شاید دلت قصه ی تازه می خواهد؛ پس مینویسم از نو... تو معشوقه باش و منم عاشق و به نامِ عشق می نویسم از عشق؛ که هر دَم میگردم به...
آمدى جانم به قربانت، ولى بمان! ماندنت آنقدر شیرین است، که تمامِ دیر آمدنت را یک تنه جبران میکند!
از تو شعر می نتَوان گفت اخِر لب هات آنقدَر که شیرین بود لب هام چسبیده به هم....!
لب هایت را جلو بیاور میخواهم چای " پنجشنبه ام " را شیرین میل نمایم درست شبیه طعم لبانت
چه شیرین نشستی... به تخت وجودم...
روزهای آخر اسفند دستانم را بگیر، و به بهار پیوند بزن... زمستان به بهار شاخه ی خشکیده به شکوفه و من به تو ختم شوم شیرین است... ️️️
شبیه؛ نوبرانه های هر فصل... شیرینی...!️ ️️️
تو شیرینی به پایان تمام قصه ها من هم طفیل قصه،فرهادی، ڪه از اسم تو مشهورم
گیرم غم روزگار سنگین باشد گیرم دل بی قرار غمگین باشد باید بکَنیم بیستونی در خویش تا آخر شاهنامه... شیرین باشد!
تلخ که می شوی … برای شیرین شدنت دلم شور می زند به چشم دیگری!
باور کن زندگی را ... شیرین مثل غمِ کودکان بالا شهر تلخ مثل شادیِ کودکان کار
اگر نمک باعث شوریست... عجیب است یار من این همه " نمک " دارد و شیرین است !!!!