این یک دقیقه بیشتر آشفتگی کنار یلداست هر شبی که بدون تو صبح شد...
صبح و غزل و بوسه و آغوش و نگاهت روزی که چنین وصف شود، روزِ وصال است... ️️️
لطفا هر صبح️ جای خورشید، بر من بتاب خیره بر چشمانم بخند، و بهانه ی آغازِ دیگری باش. ️️️
صبح که می شود پروانه های یاد تو به ماهی کوچک دلتنگی ام پرواز می آموزند...
تو آفتابی هر صبح می تابی بر پنجره ی خیالم و نور می پاشی روی سایه یِ تنهایی ام ... امروز را عاشقانه بتاب رؤیای من!
تمام خنده هایم را نذر ڪرده ام تا تو همان باشی ڪہ یڪے از روزهاے خدا عطر دستهایت، دلتنگے ام را به باد مے سپارد... ️️️
تو همون بهونه ای هستی که من صبح بخاطرش چشامو باز میکنم
صُبح کِنار تو یِکی اَز لِذَت بَخش تَرین کارای تِکرار نَشُدَنیه دُنیاست
تو عزیزِ خدایی و آرزوی کسی در این دنیا که هر روز صبح به شوقِ دیدن تو چشم هایش را باز می کند! هر روز صبح خندان تر باش! آرام تر؛ مهربان تر؛ بخشنده تر؛ صبورتر؛ باگذشت تر..! حواست به نگاه خدا باشد که چشمش به زیباتر شدن و لایق...
هر صبح زندگی برای ادامه پیدا کردن به دنبال بهانه می گردد و چه بهانه ای زیباتر از چشمانت ... ️️️
صبحها بانگاهت، جامه ے پیراهنِ اشعارم را مرمت ڪن بانو... بگذارباارگِ گیسوانت آهنگِ زندگے ام نواخته شود عشق ️️️
صبح عاشقانه ترین غزلیست که چشمان تو برای من سرودند وقتی از ظلمت و تاریکی شب به ستوه آمده بودم ... ️️️
برای دیگران،صبح است ومن دریک شب دیگر، که دستش را به گرد گردنم افکنده درگیرم!!! که میبیند مرا؟ سیرم؛ دگر سیرم...
صبح زیبای دل انگیزت بخیر لحظه ای آرام گیر و به نواها گوش کن همچنان لبخند بر لب با نگاه اطلسی چای گرم با عطر هِل ریختم برایت نوش کن
گونه ی دیوار گرم از بوسه خورشید پاییز حضور صبح را جار می زد برگ کهنسال در اندیشه ی رقص آخر موسیقی ی باد را به انتظار بود غریبه ای غرق تفکر کوچه ها را رج می زد آشنایی پشت قاب پنجره اندوه پروانه را می شست گل داوودی آخرین...
هر صبح به شوقِ دیدن چشمان تو بیدار می شوم طلوعِ خورشید بهانه ای است برای طلوعِ چشمان تو...
️ عامل بیداریِ هرصبحِ این عاشق؛سلام با توأم عالیجنابِ عشق؛️ امروزت بخیر ️️️
این همان صبحی ست که در آغوشم از خواب بیدار میشوی این همان صبحی ست که بوسه ای سرگردان برای وا رفتن روی گونه ات خودش را به این درو آن در میزند! ️️️
برای صبح شدن نه به خورشید نیاز است نه خنده های باد چشم هایت را که باز کنی زندگی عاشقانه طلوع خواهد کرد️ ️️️
صبح آمده تو کنار دستهای من عطر نفسهایت در دلم چشمهایت سبزینه حیات و آفتابی که دلم را به بودنت گرم می کند ... ️️️
️ بخیر ترین صبح را آغازمیکنم وقتی میان بازوان مردانه ات بیدارمیشوم... ️️️
اولِ صبح را️ هیچ چیز بخیر نمی کند.. جز دو خط شعرِ فروغ دو فنجان چایِ غزل و یک دلِ سیر نگاه به چشمانِ تو️ که مخاطبِ این شعری ️️️
صبح شده... موهایت انگور داده اند... خورشید... از لای خوشه ها سَر می زند... شکر خدا... امروز هم زنده ام... که بگویم : دوستت دارم ... ️️️
بخند جان دلم ! خنده ی تو پرتو نوری است که صبح را دل انگیز می کند؛ که از درز کنار پرده ی اتاق رخنه می کند به داخل و تمام وجود آدم را گرم می کند! پس بی بهانه و بی دریغ بخند " دلیل دلگرمی من در صبح...