متن مرگ
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات مرگ
پا نیست که راهی بشوم جاده اگر هست
کشکول ِ پر از خالی ام آماده اگر هست
نقل است که: مردن پل ِ مابین دو دنیاست
یارب بکُش ام، مرگ چنین ساده اگر هست
یک قدم به جلو
یک قدم به عقب
سرگردانی ..؟
نام ندارد !
شاید تاریک ترین نقطه جهان ...
پای ماندن ندارد
مادری که جانش را به خون کشیدن
دخترکانی که در پی فردا
آزادی را میان خون نوشتند
خمپاره ی هراس ، رویاهایشان را تکه تکه کرد
پرواز ......
آدمی تا که قدم برتن دنیا زده است
زندگی مشت خودش را به سرِما زده است
میوه ی تلخ از آن روز نصیب من و تست
که پدر دست برآن شاخه ی بالا زده است
زندگی چیست؟همان قصه ی طوفانی نوح
پدری با غم فرزند به دریا زده است
خشت...
کافه چی قهوه رو تو فنجون ریخت
یه لبخند کج و کوله زدم به نشونه تشکر
..
..
..
نشست رو به روم یه لبخند دلبر زد و گفت:
تا ته بخور زود بده بهم میخوام فالتو بگیرم
-مگه بلدی؟!
+اره بلدم زود تر بخور
قهوه رو تا ته سرکشیدم...
سگها کنار استخوانت خودکشی کردند
بعد از تو حتی دشمنانت خودکشی کردند
بوی تن تو مست کرده لاشخورها را
زنبورها دور دهانت خودکشی کردند
رفتی و مرگ آهنگ می زد پیش پاهایت
تصنیف ها روی لبانت خودکشی کردند
پیغمبر تاریکی! ای ارواح شیطانی
پشت سر تو پیروانت خود کشی کردند...
درونِ قفسِ تنگِ تَنم ،
روحِ من آرام نیست
که این آبادیِ ویران شده را
تاب و توان ، رخت بسته
و پریشان تر از اندیشه ی من
این تیره شب ، احوالِ من است.
صحبت از مرگ هم نیست.
صحبت از اندوهی است
که در دلِ من سَر به...
ترس و لرز است که در بین لباس من و تست
بانگ هر صاعقه ای، تیرِ خلاص من تست
در سکوتم چقدر شعرِ مُکدر شده است!
در صدایت چقدر نغمهء پرپر شده است!
و غم انگیز ترین قصه ی این چرخ کبود
در عشقبازیء تو با عشق نبود
بوسه می...
یه بخشش ساده رو با انتقام کش نده
میمیرم بدون تو عاشقت دق نده
چه انتقامی بدتر از ندیدن تو یار
برای عاشقی که به عشق توه دچار
زندگی از بسکه ویران کرد رویای مرا
چای دم شد تا بنوشد خستگی های مرا
قسمتم ساحل شد و جان کندن آیا می شود؟
می شود؟ بر من ببخشی باز دریای مرا
عقل و روحم را سیاهی ها به چالش می کشند
می کند پر نعش یک دیوانه شب جای...
هنوزم توی خونه عطرت حس میکنم
دیوونم کرده مرگت بعدتودق میکنم
زندگی تک تک ثانیه هایی است، که در لحظه مرگ
می ایستد از حرکت،
سعی کن تا آمدن لحظه مرگ
زندگی را بکنی بر خود و بر جان دگر
پر برکت
او عاشقِ مرگ است
او عاشقِ زندگی با درد است
او عاشقِ شب قدم زدن، دراین شهراست
او عاشقِ رفتن است، بی برگشت!!
اری...
او \خودِ درد است \