متن مرگ
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات مرگ
قدرِ زنده رو ندونن
مردن عاقلانس🙂💔
تابستون بودم و بودی بهارم
دلت که شد تنگ بیا سرِ مزارم
هر وقت اومدی نکنی یه وقت گریه
یادت نره ، هنوزم دوسِت دارم:)
بچه که بودم هروقت با خدا حرف میزدم
میگفتم خدایا توروخدا نزار بزرگ بشم ،
بزار همینجوری بچه بمونم
انگار تلخی داروهامو زیر زبونم حس میکردم
انگار میدونستم قراره تمام سهمم از دنیا یه تخت گوشه ی بیمارستان باشه
و یه مشت قرصای لعنتی
ولی خدا حرفامو نشنید
یا شایدم...
ﻣﺎﺩﯾﺎﻥِ ﻣﺮﮒﯾﻮﺭﺗﻤﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ
ﺩﺭ ﻣﻼﺀﻋﺎﻡ.
ﻭ ﻣﺎﺩﺭ،
ﻣﺮﮒ ﻣﯽﺭﯾﺴﺪ؛
ﻣﻮﯾﻪ ﻫﺎیش را!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
با دلی پر خون نوشتم من از تو
عاشقی چیست ؟ همان رد شدن از تو
خودکشی مرگ قشنگیست با اندیشه شمع
سوختن از من و آموختن از تو
مرگ رسوایی محض است در اندیشه تو
آبرو می برد اینجا با کفن از تو
گوش اگر گوش تو و ناله...
خانه ام می گوید :
ترکم مکن که گذشته ات در من نهفته است
راه نیز می گوید :
در پی من بیا که آینده ات منم
اما من به خانه و راه می گویم : مرا گذشته و آینده ای نیست
اگر بمانم، در ماندنم رفتن است
و اگر...
نشسته بودم رو نیم کت پارک، کلاغ ها را می شمردم تا بیاید. سنگ می انداختم بهشان. می پریدند، دورتر می نشستند. کمی بعد دوباره برمی گشتند، جلوم رژه می رفتند. ساعت از وقتِ قرار گذشت. نیامد. نگران، کلافه، عصبی شدم. شاخه گلی که دستم بود سر خم کرده داشت...
روزی که مرگ تسکین دهَد درد دلم را،
در پی دوست جوید یار بیگانگان را،
همی چون زِ مرگم بُگذشت روزگار،
بر جایگه عشق گمارد دیو نهادان را.
احمد زیوری
دنیا برایمان کوچک بود
اما جیب هایمان را برایش بزرگ دوختیم
غرق دریای مال شده ایم و دور از حال...
حالِ خوبِ بندگی...
بنده ای که امیدش معبودی است ابدی...
اما همیشه فراموش می کنیم
پایان این دنیا
آغاز دنیای فراوانی است...
و صدایی که مدام در گوشم زمزمه می...
اگر مرگ قرار است مارا ازهم جدا کند این زندگی را نمی خواهم...
که دیگر جایی در قلب و خاطراتت نخواهم داشت!
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
مرگ بی درد است
آنچه ذره ذره می سوزاند و خاکستر می کند فراق بعد مرگ است
برای مرده دردی متصور نیست
اما به میزان حجم حضورش در جهان ،نبودنش درد می آفریند
دردهایی که ذره ذره میکشد اما در خاک نمی برد تو را
سازهای آبی سولماز رضایی
آدم ها گاهی به طرز عجیبی می میرند..
گاهی بین نت های موسیقی سازی که دلبرشان برای دیگران مینوازد غرق میشوند...
لا به لای موهایی که سهم دستانش بودند اما توسط دیگران بافته می شوند خفقان میگیرد...
بین گره دستان دو عابر در پیاده رو دنیا برایشان تمام میشود...
گاهی...