جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
بگویم شعر نابی من برایتشود جانم به قربانت فدایتنماد مهربانی هستی ای دوستو من محو نگاه دلربایت.. .. بهزاد غدیری...
از شعر و سرود و مهربانی بنویسدلتنگ توام هر آنچه دانی بنویسآلوده شده هوا نفس کم دارمای دوست به رنگ آسمانی بنویس«بهزاد غدیری»...
.در این زمانه گناهی که مهربانی کردبه من بگو که بدانم کدام جانی کرد؟سلام کردم و چون دیگران نشستم، اومیان این همه آدم مرا نشانی کردنگاه کرد؛ سپس خیره شد؛ سپس برخاستاگر چه خنده من نیز همزمانی کردگرفت دست مرا مثل قایقی کوچکبه سمت دورترین نقطه بادبانی کردبه خشم وحشی طوفان سپرد روحم راکسی که آمد و با آسمان تبانی کردبلند کرد و در آغوش خویش غرقم کردشبیه موج که یک کشف ناگهانی کردبه دست شعر سپردم شعور را دیدمبه پ...
مهربانی مهمترین اصل انسانیت است اگر کسی از من کمکی بخواهد ،به این معنی است که :من هنوز بر روی زمین ارزش دارم ......
توجای من نیستیببینی مهربانی چقدر به صورتت،عشق چقدر به قلبت می آید!وگرنه خودت را بیش تر از من دوست داشتی!...
دل روشنی دارم ای عشق صدایم کن از هر کجا می توانیصدا کن مرا از صدف های بارانصدا کن مرا از گلوگاه سبز شکفتنصدایم کن از خلوت خاطرات پرستوبگو پشت پرواز مرغان عاشقچه رازی استبگو با کدامین نفسمی توان تا کبوتر سفر کرد؟بگو با کدامین افقمی توان تا شقایق خطر کرد؟ مرا می شناسی تو ای عشق من از آشنایان احساس آبمو همسایه ام مهربانی است و طوفان یک گلمرا زیرورو کرد پرم از عبور پرستوصدای صنوبر،سلام سپیدار پرم از شکیب و شکوه د...
مهربانی راه میانبر به بهشت است ......
\مهربانی \راه میانبر به بهشت است ......
[+☔️خداوندا ارزویم مهربانی با بنده های توست،کاش ارزویم را حقیقی کنی]∆به قلم:فاطمه حمیدی(💙Abinaffsh💜)∆...
پنجره را بگشا بر روی تمام خوبی هاکینه ها را فراموش کنقلبت را کمی به آرامش دعوت کنببخش کسی را که دلت را شکستببخش دستی را که سیلی محکمی بر صورتت زدزمین گاهی تهی شدن می خواهدگاهی لم دادن دلش می خواهدو گاهی بخشیدن ...زمین را با دلی آکنده از درد و غم و کینهسنگینی نکنبگذار قلبت سبک بال ...مهمانی زمین را به آخر برساندو مهربانی جشنی باشد برایشتا انسانها را هرگز فراموش نکندرعناابراهیمی فرد (رعناابرا)...
مهربانی تو را دیده امبرای مرد نابینا وقتی در چاله ای افتادبرای پیر زنی که قصد رد شدن از خیابان داشتبرای دخترکی که راه خانه را گم کرده بودبرای نوزادی که گریه می کردتو برای پرندگان دانه می ریزیگربه ها را غذا می دهیعزیزم خوب دیده ام دستهای مهربانتبنیاد امور خیریه استمی شود مرا با قدم هایت حمایت کنی؟ کمکم کنی؟بیایی، نزدیک و نزدیک تر شویتا ببوسمتمحمدامین تیمورزاده...
در اسمان غم چرا دلت حرف نمی زنددر آسمان ابی ام عشق تو پر نمی زندهوا هوای غم رسید به آسمان ابی امدر این هوای سرد کوه ، پرنده پر نمی زندنفس کجا ، نفس چرا ، مهربانی ات نفس شدهمحبتت به آسمان دریای بی کران شدهاگر که کوی تو در ان حوالی هوس بوداگر که نام تو در اسمان آبی ام بوداگر که روح تو شفاعت کند ندامتمپرندگان آسمان را چه کنم قیامتم...
هرگز به آدمهای مهربان زخم نزنیدآﺩﻣﻬﺎﯼ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺧﻮﺑﯽ ﻫﺎﯼ ﯾﮏ ﻃﺮﻓﻪ ﺷﺎﻥ ﻫﺮﮔﺰ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺣﻤﺎﻗﺖ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪﭼﻮﻥ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﻋﺎﺩﺕ ﺷﺪﻩﻫﺮﮔﺰ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﻬﺎﯼ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺯﺧﻢ ﻧﺰﻧﯿﺪچون گوشه دل خدا زخمی می شودمهربانی کنید تا مهربانی ببینیدنسرین بهجتی...
موج می زد کاش در هر گوشه از دنیای ماعطر ناب مهربانی، رنگِ خوب دوستی...
از آن عشقت به دل، تزریق بانوپناهم ده چو آلاچیق، بانودو چشمت جمعِ مهر و مهربانی ستنگاهت ، غصه را تفریق.. بانوو شعرم می رود تا عرشِ شادیهمینکه می کنی تشویق، بانوخط ابروی زیبا و شکسته تشبیه خط نستعلیق، بانوزمان دیدنت پس کی بیاید ؟و تا کی صحبت از تعویق، بانو ؟نیاگارای احساسی بلندیقد نازت کند تصدیق ، بانو...
زندگی آنقدر کوتاه است که گاهی حیف است "دوست داشتن" ها را دریغ کنیم...چقدر خوب میشود اگر ؛دوستی به ما حس خوبی را انتقال داد ،اگر همدم تنهایی مان شد،لبخند بر لب هایمان نشاند،و باعث دلگرمی مان شد...ما هم مهربانی را دریغ نکنیم و "دوست داشتن مان" را به زبان بیاوریم...تا بداند که بودنش چقدر برایمان عزیز است...چقدر ارزشمند است و چقدر حالمان با بودنش خوب استقدر بدانیم...آدم های خوبِ زندگیِ مان را...زمانی می فهمیم...
مهم نیست ظاهرتان چگونه استمهربانی و صداقت شما زیبا ترین فرد دنیا میکند.......
مهربانم سلامدیشب دلتنگت شده بودم. سراغت را از ماه و ستارگان گرفتم. آنها هم بی خبر بودند.گفتم سراغ خودت بیایم... بانوی آفتابی من، احوال مهتابی ات چطور است؟چه خبر از تمام خوبی هایت و تمام بدی های من؟نکند طاقت صبرهایت در برابر ناملایمتی های من به سر آید یک روز؟روزهای بسیاری را از طواف کعبهٔ وجودت دور بودم و مشتاق زیارت تنت، در انتظاری دردناک مانده ام... چقدر تداوم انتظار را زجر بکشم...چه کنم؟!، دلم برای تمام مهربانی هایت لک زده است......
مهربانی زبانی است که ناشنوایان می توانند بشنوند و نابینایان می توانند ببینند....
زمین خلاصه ای از چشم آسمانی توستغزل برآمده از بازی زبانی توستنه اندونزی و ژاپن، نه بم، نه هائیتیتکان دهنده ترین صحنه، شعرخوانی توستکمی نخند، کمی دور شو، کمی بد باشکه هرچه می کشم از دست مهربانی توستهرآنچه را بفروشم نمی رسد وسعمبه خنده ی تو که سوغات دامغانی توستبلوغ زود رسم علت کهولت نیستاگر که پیر شدم مشکل از جوانیِ توستدو سال می گذرد من هنوز سربازموظیفه ی شب و روزم ندیده بانی توست...
به گمانت ابله گیر آوردی؟نه جانم، این مهربانیست......
به بعضی هاکه نگاه می کنی شبیه ویتامین Cهستندوقتی دربرنامه غذائی شما ویتامین Cباشد کمتر سرما می خوریدواگر هم سرما خوردید همان ویتامین Cکمک می کند زودترخوب شوید وجود بعضی ها در زندگیمان همین است باوجودشان کمتر آسیب می بینیم ولی اگر هم آسیب دیدیم دستمان را رها نمی کنندکمک می کنند زودترخوب شویم پس مراقب ویتامین Cزندگیتان باشیدموجودات مهربانی که باید خودتان بخواهید تا درکنارتان بمانند...
مهربان که باشی روزت زیباست آسمانت رنگ دیگری داردروزت رویائی است دنیایت عاشقانه می شودمهربان باش مهربانی رسم قشنگ دلهای پاک است...
درمهربانی همچون باران باش که در ترنمش علف هرز وگل سرخ یکیست...
هیچ درختی به خاطرپناه دادن به پرنده ها بی باروبرگ نشده است تکیه گاه باشیم مهربانی سخت نیست...
مهربانی، از خود گذشتگی و سخاوت در انحصار هیچ نژاد یا آیینی نیستند....
عاشقت شده ام، آن قدر کهدست هایم، شعر شوندقلم روی کاغذ بلغزد، سپید شوم!وقتی حنجره ام،از بازدم تو، جان می گیرد عاشقت شده ام، تا انگشت هایمنامت را، با پنج هجای کشیدهروی ورق پاره های قلبم، تا کند!کنار انگشت هایمدوست داشتنت، بریزد!نفس هایم، تو را لمس کند!دنیا کتیبه ای شود، که هر روزبا مهربانی تو گشوده شود!روی کلماتی، که لبانم رابه شوق بوسیده اند ...عرفان یزدانی ...
از قابِ پنجره ی پاییزبه تماشایبارانِ برگهاکورانِ دردهاو دورانِ قحطی زده ی مهربانی نشسته امشاید هنوزدرختی بیدارشاخه ای پر بارو برگی سبزبرای آمدنت خودنمایی کندمیگویم آذرمرگ به تن کرده استاگر نیایی...،کارِ پاییز دیگر تمام است...
دلت که گرفت ،پنجره ی دلت را باز کن !بگذار هوایش عوض شود...دستش را بگیر و به یک فنجان چای دعوت کن ؛با همان شکلاتی که دوست دارد...رنگ های شاد به تنش بپوشان و موسیقی دلنواز برایش بگذار ! دلت که گرفت ،با او مهربانی کن !او را به آرامش دریا مهمان کن...با او حرف بزن !نگذار غمگین باشد...هوای دلت را داشته باش !تنها کسی ست که تمام عمرت همراهت خواهد بود !!!del_neveshtehay_taymaz2...
با همه نیک و بدم اما منم آبانی امگرچه سردم درنظر سرشار ازمهربانی امچون گذشتم من زمهرو آه آذر مانده استمهروآذر رابگویید من همان آبانی ام...
دنیای ساختگیِ منقبل و بعد تو چقدر متفاوت بوده است.قبل از تو خیال می کردمهر چیزی اندازه ای دارد،هر آغازی پایانی دارد،هر کسی آستانه ی ماندنی دارد.اما بعد از تو فهمیدممهربانی می تواند بی اندازه باشد.دوست داشتن می تواند پر شور و رنگارنگ باشد.ماندن هم حتی می تواند به بی نهایت برسد.کنارم بمان و لبخند بزن تا به تو ثابت کنمعشق هم می تواند تمام نشدنی باشد.♥...
بر دوش خودم سنگینی می کنمخسته ام از روزهااز فصل هاچه بهاری بود و تابستانیگذشت امابه "یادش به خیر"ها ...دلم یک پاییز جانانه می خواهدهمان که رنگ و بویش عاشقانه استفصل خوب دلدادگی هاهمان که با زبان مهر ترجمه می شودو با مهربانی عجین استهمان که باید چشم ها را بستتنفسش کرد ، لمسش کرد ، حسش کردخیابان های خیس و زرد...دلم یک پاییز جانانه می خواهد ؛که دل بدهم به بارانشتا غبار از خاطرم بشویدبی هراس ، کفشهایم را د...
یلدا بیا روشن بکن این خانه ها رادنیای سرد و ساکت پروانه ها راوقتی که باید ماه باشی و بتابیبا مهربانی گرم کن کاشانه ها را...
در قسمتی از این کره ی خاکی جمعیتی ساکن اند به نام "مهرزیستان" که هنوز مهربانی را بلدند!زبان اشاره شان لبخنداست و فرهنگشان شادی بخشیدن؛دین شان در چشمهاشان قابل عبادت است و به زمان حال اعتقاد دارند؛فکرکردن به گذشته را مکروه میدانند و آینده را خود می سازند؛در قلمرو آنها عدالت در انسانیت حکم می کند و همه چیز را در "ما" می سنجند نه تو و نه آنها!انگشتان اشاره شان را به سوی کسی نشانه نمی روند و دوست داشتن بی دلیل را جزء آیی...
به پاییز که فکر میکنمبه یاد ماه هایی که یکی از یکی زیبا ترند و در این فصل حضور دارندبه تمام هفته هایی که ما را عاشق تر می کنندبه تمام روزهایی که کوتاه می شود و به تمام شب هایی که بوی باران را در خودش دارد به خودم می گویم،کدام فصل این حجم از مهر و مهربانی را با خودش می آورد تا ما را به قدم زدن در خیابان ها بکشدکدام فصل با عطر بارانش این حجم از عاطفه را در دلهای ما زنده می کند تا بفهمیم عشق هنوز هم درون ما زنده استبه پاییز که فکر میکنمب...
مهر ؛تداعی بخشش است و مهربانی ،تداعی روزهای روشن و پر التهاب کودکی ...پاییز ، از راه می رسد که ثابت کند ؛گاهی سقوط هم با شکوه است ،و گاهی رفتن، بهانه ایست برای بازگشتن .وقتی شبیه برگ های خشک پاییز ؛عاشق و یکرنگ باشی ،وقتی غرور نداشته باشی ،وقتی آدم ها را بی بهانه دوست داشته باشیپاییز، عاشق است.آمده تا مهربانی را تمدید کند ...تا فرش خوشرنگ و با صفای خودش را ؛زیر پای عابران خسته ی شهر، پهن کند .تا بهانه ای باشد ؛برای ع...
جهان را به شاعران بسپاریدمطمن باشیدکلمات را بیدار می کنندو در کرت هاگل و گندم می کارندجهان را به شاعران بسپاریدبیابان و بارانهر دو خوشحال می شوندو هر دو جوانه می زننداز سر انگشت کودکان دبستانیجهان را به شاعران بسپاریدمطمن باشیدسربازان ترانه می خوانند وعاشق می شوندوتفنگ هاسر بر قبضه می گذارند وبیدار نمی شوندجهان را به شاعران بسپاریددیوارها فرو می ریزند ومرز ها رنگ می بازنددرختان به خیابان می آینددر ص...
به من مهربانی میکنیمثلِ وقتی شیشه ها را می شورند تا دیده نشود......
اشکِ ما را در نیاور، همزبانی پیشکشخرمن ما را نسوزان، مهربانی پیشکشدست در دستِ رقیبان تیر بر قلبم نزندر میانِ معرکه پادرمیانی پیشکشدزدِ ایمانِ دلِ چون بید لرزانم نباشاز من و عهدی که بستی پاسبانی پیشکشعاملِ دیوانگی های منِ مجنون نباشمهربانی کردنت با این روانی پیشکشکم بزن زخمِ زبان بر پیکرِ دلداده اتبوسه های آتشین و ارغوانی پیشکشبی تفاوت از کنارِ ناله هایم رد نشوگفتن از دیدارهای ناگهانی پیشکشاز چه در لفافه بنویسد ...
همدلی ها، دوستی ها، مهربانی ها خوش استدیدنی تر، همزبانی بین دو ناهمزبان...
جاده ای که ما را به مقصد میرِساند گاهی سخت بود و بارانی،آدم هایی که با ما همراه میشدند گاهی درد بودند یا شاید هم درمانده.گذشته با تمام آدم های همراهش بخشی از زندگی ما بشمار میروند که سپری شده اند،نمیتوان با زمانه جنگید و قدم های آدم های رفته ی زندگی را کتمان کرد اما میتوان در کنار کسانی آرام گرفت که ما را با تمام گذشته و اتفاقاتش بپذیرند.حلقه ی مهربانی اویی را در دست گذاشت که ما را با تمام اندوه در چشمانمان بخواهد و نشانه های بجای مانده از غم را ...
محبوبِ منزمان درحال گذر است و کلمات یاری ام نمیدهند..خوب میدانم که عشق را هیچگاه، زبانِ توصیفی نیست ساده و از دل برایت مینویسممن هیچگاه از این زندگی چیزهای زیادی نخواسته ام جز دو چشم که با قلبی آکنده از مهر به تماشای این زندگی نشسته باشد، چراکه قلب آدمی پاسخ بی چون و چرایِ این زندگانیست...چیزی که ما را روز به روز بهم نزدیک تر می سازد دنیایی از عشق و آزادیست،مهربانی و گذشتن است..من نه با این چشم ها و نه این دست ها، که تو را با این قلبِ کوچ...
زیبا دلی که پر از مهربانی اَستاز جنس خاک، ولی آسمانی اَست...
سهم من با جوجه هایم از جهانت، ذره ای استما به اندک تکه ای از مهربانی قانعیم....
آغوشِ توعشق خیز ترینسرزمینِجَهانِ من استکه در خاکشنهالداشتنت را کاشته ام...بیا ومهربانی را در گوشمنجوا کنتا برای همیشهسبز بمانیم.......
به رسم و آیین پیشینیانبه پاس خون سیاوشچهارشنبه سوری را بر پا کنیمتا در آتش عشقبسوزانیم هر سیاهی و زشتی راو نیکو صفت و سربلندادامه گر حدیث خوبی و مهربانی باشیم...
چه روز زیباییامروز عطر آگین استبه بوی خوش مهرهر روزتان از مهر ومهربانی لبریزای مهربانان...
ما آدمِ بخشیدن نیستیمنه که نباشیم ، بلد نیستیمدرست بخشیدن و به موقع بخشیدن را یاد نگرفته ایمگذشت را درک نکرده ایممهربانی را بلد نشده ایمتنها به خودمان فکر کردیم و راهمان را در پیش گرفتیمبدونِ آنکه به دیگری توجه کنیم، بدونِ آنکه بدانیم اگر کسی ناخواسته با حرفی و یا رفتاری دلمان را شکست، خودِ او بیشتر از ما اذیت و رنج کشیده استخودِ او دلش بیشتر گرفته و میخواهد که بخشیده شوداینکه سرد و تلخ می شویماینکه نامهربان و خودخواه می شویما...
به مادر ایمان آوردم ، پیامبری ست کتابش مهربانی...آریا ابراهیمی...
پاییز هم رفت!حساب کن!با مهربانی ،دل چند نفر را بدست آوردیو با غرور،شیشه ی چند دل را شکستی؟مهربان باش ،عاشقی کنکه جوجه های آخر پاییزت مهربانی باشد و عشق و محبت...