متن پاییز
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات پاییز
مهبربونم
تقارن پاییز طبیعت را با شکفتن موجودیتت رو بهت شاد باش میگم
امیدوارم روزگارت پُر از رنگهای شاد پاییزی باشه...
لکنت گرفته زبانم
نامت فراموشم شده
پاییز برگ می ریزد
و من،
گلویم را می فشارم تا بغض خفه ام نکند..
زیباترین پاییز سال را
در کنار مهربان ترین متولدش می گذرانم
مهرت مانا ای مهرماهی قشنگ من
قشنگی پاییز و مهربانی مهر به پای خوبیهایت نمیرسن
تولدت پُر تکرار
روزهای اول پاییز یه عادتی هم که داره اینه آدمهای غمگین رو مهربون و اشکی تر می کنه از بقیه سال...
یعنی شما با گردن افراشته داری برای خودت راه می ری توو شهر،
بی رویا و بی کابوس،
یخِ یخ.
یهو یه برگی می مونه زیر پای چپت و...
می رسد سردی ِ پاییز ِ حیات،
تاب ِ این سیل ِ بلاخیزم نیست
غنچه ام غنچه ی نشکفته به کام،
طاقت سیلی پاییزم نیست!
گل بوسه های سرخ رنگ فصل پاییزم
بر گردن لخت خیابان گردن آویزم
لشگر کشیده باد پاییزی کنار برگ
دلداده ی تاراج این فصل دل انگیزم
ساعت عقب رفت وزمان در ذهن من گم شد
یک دختر کوچک کنار آب کاریزم
پر شد هوای خاطرم از عطر خرمالو
گس کرده...
دلم هوایی می خواهد از جنس پاییز
درختانی که خدا با دستهایش برگهایشان را
رنگ آمیزی می کند.
پاییزی که دو نفرهایش خاطره می شود
روزهای کوتاهش پر است از التهاب شبهای طولانی عاشقانه
دلم پاییز می خواهد
کاش شهر من هم رنگ پاییز داشت...!
میگن پاییز که میشه حواستون به دل آدمای اطرافتون باشه
اما من میگم دل آدمها پاییز و بهار و تابستون نمیشناسه
گاهی توی قشنگترین روز بهار دلت میگیره
یا توی سبزترین روز تابستون دلت عشق میخواد
گاهی توی سفیدترین روز زمستون دلت میخواد یه نفر باشه که همدمت باشه
دل...
من عاشقی بی عشقم، در کنج این ویرانه
خوانم خودم را عاشق ،چون گشته ام دیوانه
حالم بسانه پاییز چون که گریختند از او
زنده به گور کردند، برگ های پر آرزو
مبینا سایه وند
شهریوری از جنس تابستان؛
ولی معشوق پاییز!
مبینا سایه وند
گویند چرا پاییز فصل دانش است؟
همانا فصل بی پروایی و آسایش است؛
پاییز بیاموزد وفای برگ را بر آدمی؛
عشق موصولی و واصل بر صفا و همدمی..
مبینا سایه وند
دلم پاییز می خواهد
دلم رقصیدن برگ درختان را سر شاخه
کمی بوییدن عطر تو را با مهر می خواهد
دلم یک آسمان لبریز از رحمت
و برق آن دو چشمان تو را در نیمه های شب
به زیر بارش باران ولی با عشق می خواهد
دلم پاییز می خواهد...
چقدر پاییز سهمگین است
سردی نفس هایش از این است
برگ های ریخته شده بر زمین
نشانه ی غم سنگین پاییز است
بارانش می دهد ندای دلش
گویی انگار برغمش تسکین است
قلب پاییز شکسته انگاری
خش خش برگ هایش از این است
مثل پائیز و هوای ابری و تنگ غروب
یاد تو چون بادهای موسمی سمت جنوب
بی تو سخت است و عذاب آور تمام لحظه ها
یاد خود را اینچنین بر قلب زار من مکوب