متن چشم
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات چشم
کاش
از چشم اش بیافتد
آن نگاه
آریا ابراهیمی
ظاهراً ایمان من در حلقه ی چشمان توست
هر دمی پلکی زدی کافر به دین خود شدم
برده ای عقل و به جایش تو جنون آورده ای
من در این عمق نگاهت از خودم بیخود شدم
بهزاد غدیری
شاعر کاشانی
عاشقت بودم من از روز ازل
روی زیبای تو شاه بیتِ غزل
قدّ تو چون سرو و لب همرنگ گُل
عشقم این چشم است داری یا عسل؟؟!!
مثل یوسُف، چون روی در بین جمع
راه می افتد سرِ عشقت، جَدل
یک نفس بی یاد تو گر سر شود
می رسد...
ابرقدرت ترین چشم جهان را داشتی در سر
طمع کردی به نفت قرمز این قلب پهناور!
برای من که مردی پارسی هستم کمی زشت است
شروع سومین جنگ جهان با چشم یک دختر...
به روی پلک هایش لشکر سرباز مشکی پوش
که هر یک توی دستش یک سلاح سرد یک...
جایی زندگی کن که زندگی هست
در چشمان کسی که تُ را میبینید ...
بر روی نیمکتی سبز در سینه ای...
در باوری از جنس امید...
در فهمی که تو را می فهمد...
زندگی خالی نیست،ورق بزن
رقص بهار رو
لذت نابِ تابستان رو
عاشقانه های پاییز رو
و
امیدِ...
آهِ شب واندوه ، اگر که اثری داشت
این تیره شبِ غصه یقینا سحری داشت
ای کاش که در منطقِ چشمانِ سیاهت
ققنوسِ غزل های دلم،بال و پری داشت
در معجزهِ چشمِ تو کافر شده این دل
ماهِ رخِ زیبایِ تو... شق القمری داشت
از روزِ ازل\عشق\ درونِ گِلِ ما...
رنگ و فرم چشمانش خیلی شبیه تو بود...
اما مانند تو عشقِ مرا در خودش نداشت :)
به قلم: کتایون آتاکیشی زاده
گفتنی ها هر چه هست
آن نگاهت پیش ترها گفته است
نیمه شب است...
آرام آرام در خیالم بیا
نباید کسی بداند...!
نباید کسی بفهمد!
تنها بیا...
مبادا کسی حسادت کند...
مبادا کسی حسادت بکند که تو به خیال من می آیی!
چشم بد دور
به خیالم که می آیی...
یک پری رقصان و دلربای سبو در دست غزل خوان میشوم...
«خیال عاشقی»
خوشم ،کنارِ خیالت دوباره من مستم
که در به روی همه غیر از عشق تو بستم
خوشم کنارمی و با منی و در قلبم
چه خوب بعد تو از چشم دلقکان رستم
تو نور عشقی و تابیده ای به سمت دلم
میانِ هاله ای از تو ، گیاه...
در مسیری بی توقّف سالها هستم اسیر
خسته ام از زندگی دستان سردم را بگیر
زخمه ی ساز صدایت عقل را از من رُبود
نقش در اندیشه ام بستی و در لوح ضمیر
چشمهایت ساحل شعر و خیال و خاطره
من جناس ساده امّا، تو مراعات النظیر
من حسادت میکنم...
چشمانش آبی نبود
که بگوییم آرامش دریا را دارد
سبز هم نبود
که طراوت جنگل را داشته باشد
به رنگ هم نبود
که به روح خسته ام جان بدهد
چشمانش مشکی بود...
دو تیله مشکی...
که انعکاس تصویر من و تمام خوشبختی ام را در آن می دیدم.. • ͡•...
چشمم چو به چشم آن پری چشم افتاد
از چشم پری به چشم من چشم افتاد
رفتم که بدزدمی ز چشمش چشمی
از چار طرف به چشم من چشم افتاد!
.
ای چشم تو چشمِ چشم عالم را چشم
من چشم ندیده ام چو چشم تو به چشم
چشمم ز...