دلم تنگ است...برای کسی که نه میشود او را خواست... نه میشود او را داشت. فقط میشود سخت برای او دلتنگ شد! و درحسرت آغوشش سوخت ...
بسوزد آنکه سربازی بنا کرد تو را از من مرا از تو جدا کرد
قلبم این روزها سخت درد میکند کاش یک لحظه می ایستاد تا ببینم دردش چیست.
شاید یک روز... به ندیدنت...به نشنیدن صدایت و به جای خالیت عادت کنم اما فراموش کردنت هنری ست که اصلا ندارم
گر چه او هرگز نمیگیرد ز حال ما خبر درد او هر شب خبر گیرد زِ سر تا پای ما
دیروز که رفتی... خدا گریه کرد و همه اسمش را باران گذاشتند...
شده عشقت به کسی بیشتر از حد باشد هر چه خوبی بکنی با دل تو بد باش
هرچه دادم به اوحلالش باد،غیرازآن دل که مُفت بخشیدم.
نیستی در کنار من اما،بوی آغوش می دهد عکست
از وسعت تنهایی ام آنقدر بگویم تنها کس من بودی و من هیچ کس تو
- تنها زندگی میکنی؟ + نه، یاد کسی با من است...
مثل یک کودک بد خواب که بازیچه شده خسته ام خسته تر از انکه بگویم چه شده در خیالات بهم ریخته ى دور و برم خیره بر هر چه شدم خاطره اى زد به سرم
برایش مثل لباسی شده ام که خاطره های زیادی از آن دارد اما دیگر اندازه اش نیست نه دلش می آید دورم بیاندازد نه میتواند بپوشدم...
غم انگیزترین رنگ دنیا سفید شدن موهای مادرم بود
باز داره بارون میزنه... یعنی چطوره حالت... آخ که چقدر دلم میخواد... الان بیام دنبالت... من باشمو تو باشیو دیوونگیو بارون...آخ که چقدر تنگه دلم واسه هر دوتامون
چه رفتن ها که می ارزد به بودن های پوشالی چه آغوشی ، چه امّیدی به این احساس تو خالی
تو همونی هستی که وقتی بهت فکر میکنم نیشم باز میشه و سه ثانیه بعدش بغض میکنم انگار یهو یادممیوفته دیگه نیستی
تندتند مینویسد / شب... / گریه / خاطرات را، آب و تاب میدهد
بی تو چگونه میشود آبان بیاید طاقت ندارم نیستی باران بیاید
چشم تو روى من غم زده شمشیر کشید قلب من یاد تو افتاد فقط تیر کشید
مرا ببخش که با دوریت زنده ام هنوز...
رفتم که او را ببینم آنها را دیدم...!!
برگ به برگ... باران به باران هدر می دهی پاییز را به پای نیامدنت...
به قلبم افتخار میکنم!.. بازی داده شده.. سوخته.. شکسته.. امّا هنوزم کار میکنه..