متن یاد تو

تنهاییم را به حراج گذاشته ام
اما باز یاد تو بود
که بالا ترین قیمت را داد

همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت

آنچه در خواب نرفت چشم من و یاد تو بود

ارس آرامی

گاهی دلم می خواهد عاشقانه ننویسم💞 عاشقانه زندگی نکنم 💞عاشقانه راه نروم 💞عاشقانه فکر نکنم 💞اما تا یاد تو می افتم می بینم که نمی شود💕

امشب
چه بگویم که شبم بی تو خراب است امشب
حال من بی تو همه رنج و عذاب است امشب

آی ای چشمه ی نوشین لبت قند و عسل!
قلبم از آتش عشق تو کباب است امشب

تو که در بستر خود مثل گل نسرینی
تنم از هرم تنت در...

✍️
مگر می شود فراموشت کرد!
وقتی جوانه ها ، سحرگاهان
با یاد تو ، سلامم می دهند

رعنا ابراهیمی فرد

به سرم یاد تو دارم، به دلم عشق تو دارم

چه کسی گفته فقیرم، همه دارم همه دارم

غیر تو نیست و مهرت به دلم هست هنوز
نکشیدم من از عشقت به خدا دست هنوز

گرچه در ظلمت شبهای فراق است تنم
آسمان دل من، ماه پرست است هنوز

شهرها گشتم و صد کوی و خیابان دیدم
چشم من مانده در آن کوچه ی بن بست هنوز

نتوانستم...

مثل پائیز و هوای ابری و تنگ غروب
یاد تو چون بادهای موسمی سمت جنوب

بی تو سخت است و عذاب آور تمام لحظه ها
یاد خود را اینچنین بر قلب زار من مکوب

شب و تنهایی و یک جایِ خالی
من و اندوه و یک عشق خیالی

کمی بغض و کمی اشک و بهانه
گمانم یادمی در این حوالی

من و یاد تو و اندوه و گریه
بگو ای نازنینم در چه حالی؟

ارس آرامی

از ما چه مانده جز نفسی تلخ و سوخته
آن هم به یاد توست که گه گاه می کشیم

بی تو دلتنگی به چشمانم سماجت می کند
وای دل چون کودکی بی تو لجاجت می کند

اشتیاق دیدن تو میل خاموشی نکرد 
هیچ وقت عشقت ب دل فکر فراموشی نکرد

عشق من با تو به میزان تقدس می رسد
بی حضورت دل به سر حد تعرض می رسد

دوستت...

یادِ تو،،،
دردی ست مچاله!
در قفسه ی سینه ام-
آغشته ی یک تنهایی ی
--بی
پایان!


سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

مثل آن شیشه که در همهمه ی باد شکست
ناگهان باز دلم یاد تو افتاد و شکست! :)

دلتنگ توام جانا هردم که روم جایی

با خود به سفر بردم یاد تو و تنهایی

شب در سرم هزاران واژه دارد

ولی در بساطم جز یاد تو هیچ!

ارس آرامی

آرزو دارم شبی با بوسه سلطانت شوم
یا تو سلطانم شوی و من نگهبانت شوم

آرزو دارم اگر یک لحظه با من سر کنی
تا نفس دارم اسیر و بند زندانت شوم

مهربانم من پریشان نگاهت مانده ام
آرزو دارم همیشه تا پریشانت شوم

همچو ماهی بر لب حوض نگاهم...

.


کاش میشد
ذره ایی از تو را
زنجیر کنم
به گردن آویزم ،

نگاه مهربانت را
عصاره بگیرم
در شیشه ی عطر بریزم
جان بگیرم و سرمست شوم
از استشمام رایحه ی دلنوازی
که یادآور حضور توست؛

اصلا حال خوب مگر چیست؟
اعدام بغض دلتنگی
وقتی در آغوش یاد...

مرا ز یاد تو برد و ترا ز خاطر من

ستم زمانه ازین بیشتر چه خواهد کرد؟

ای اتّفاقِ عشق از چشم تو افتاد

یاد توأم ای خاطرم را برده از یاد

هادی نجاری

من که با یاد تو دنیا را فرامش کرده ام

از مروت نیست از خاطر به در کردن مرا

با یاد تو هر لحظه پر و بال گرفتم
این قامت افراشته از دال گرفتم
می رقصم و می چرخم و می پرم از این دام
عمریست شب و روز ازین حال گرفتم

نکند فکر کنی در دل من یاد تو نیست

بیا درد مرا درمان کسی نیست

به جز غم در دلم پنهان کسی نیست

در این شب ها درون سینه ی من

به غیر از یاد تو مهمان کسی نیست

تا نفس هست به یاد تو برآید نفسم
ور به غیر از تو بود، هیچکسم هیچکسم