پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
عجب تلخ بودشیرینی دروغ عاشق بودنش…...
یه ساله رفتی و اسمت هنوز مونده تو این گوشی.میدونم قهوهتو مثل قدیما تلخ مینوشیمیدونم شبها توی تختت کتابِ شعر نمیخونیکنارِ پنجره شادی با یه سیگار پنهونی.هنوزم وقتی میخندی رو گونهت چال میافتههنوزم چشم به راهِ یه سوارِه زیبای خفته......
امید رهایی نیستوقتی همه دیواریم .....
تلخ کنی دهان منقند به دیگران دهی.....
زندگی به من آموختآنکه کام دیگری را تلخ می کند...غیر ممکن استکام خودش شیرین باشد......
انشایم که تمام شدمعلم با خط کش چوبی اش زد پشت دستمو گفت جمله هایت زیباست...گفتم اجازه آقا...پس چرا میزنید؟؟؟نگاهم کرد...پوزخند تلخی زد و گفت:میزنم تا همیشه یادت بماندخوب نوشتن و زیبا فکر کردندر این دنیا تاوان دارد!...
گاهى باید رفت...همه چیز را جا گذاشت...همان جایى که دلت راجا گذاشتى... باید رفت و به همه چیز پشت کرد..باید انقدر برى که همه چیز محو شود..!وفقط تو بمانى و تنهاییت!.در ان لحظه باید قهوه اى نوشید...تلخ تلخ..و خیالت را خوش کن...که شاید تنها پایان تلخت همین قهوه ات باشد!!....
قهوه خوشمزه است، خوشمزگیاش به همان تلخ بودنش است ! وقتی میخوریم تلخیاش را تحویل نمیگیریم، اما میگوییم چسبید !زندگی هم روزهای تلخش بد نیست، مثل قهوه میماند، تلخ است اما لذتبخش، تلخیهایش را تحویل نگیر و بخند ......
من و تو می دانیمزندگی گرچه گهی زیبا نیستیا که تلخ است و دگر گیرا نیسترسم این قصه همین است و همه می دانیمکه نه پایدار غم است و نه که شاد می مانیمزندگی شاد اگر هست و یا غمناک استنغمه و ترانه و آواز استبانگ نای باشد اگر یا که آواز قناری به دشتزندگی زیبا است......
مرگ تلخ است و نابکار من قلبم درد میکند من به تو می اندیشم در سفر به سفری بی بازگشت رفتی...
تمامقندهایتویدلمراآبکردمبرایتوبرایتوکهچایتراهمیشهتلخمیخوریخاکبرسرت......
ورق بزن اون تقویم لعنتیو که همه روزاش مث قهوه تلخه!...
زندگی به من آموختآنکه کام دیگری را تلخ می کندغیر ممکن استکام خودش شیرین باشد...
چه تلخ باشی چه شیرینمن از یک ذره ات هم نمیگذرم...
در بعضی از طوفانهای زندگی، کم کم یاد میگیری که نباید توقعی داشته باشی مگر از خودت...متوجه میشوی بعضی را هرچند نزدیک، اما نباید باور کرد...متوجه میشوی روی بعضیها هر چند صمیمی، اما نباید حساب کرد...میفهمی بعضی را هر چند آشنا، اما نمیتوان کامل شناخت...و این اصلاً تلخ نیست، شکست نیست!آگاه شدن تاوان دارد...ممکن است در حین آگاه شدن درد بکشی،این آگاهی دردناک است،اما هرگز تلخ نیست...!...
کنارمگذاشتیکهتلخمکنی؟شرابیشدمنابی،حسرتبکش...
دل شکستیّ و شبی یک نفر از جنسِ خودت خنده ای تلخ به چشمانِ تَرَت خواهد کرد همه ی هستیِ من! ، با منِ بیمار بگو خبرِ مرگِ من آیا پَکَرَت خواهد کرد؟...
ساکنان دریاپس از مدتیدیگر صدای امواج رانمی شنوند...چه تلخ است قصه ی عادت......
دلتنگی آدمو مثل چای مونده تلخ میکنه...!...
تلخی اخلاق را اندام موزون حل نکرداستکانم شد کمر باریک و چایم تلخ ماند...
اون که تو خودخواهی هات مرد...دل من بود......
کودک درونم به قاتلی تبدیل شده....بعد تو هر کسی که می آید او را می کشد......
سهم من از یک یاد هر شش ساعتیک فنجان دلتنگی تلخ است...!...
شما را گر شب یلدا بلنده / مرا لیست طلبکارا بلندهولی هندونه ام در شام یلدا / سفیدیّش بود چون شیر گاواانارم ترش و گردوهام پوچه / وچشمان زنم افسوس لوچهبود آجیل تلخ و سیب ها کال / وقطعاً می شود وارونه ام فال !...
بعد مرگم شعر هایم را بخوان تا بشنوی / سرگذشتم تلخ تر از درگذشتم بوده است...
چه میشود اگر همه چیز یک توهم باشد و هیچ چیز وجود نداشته باشد؟ در این صورت، مسلما من برای فرشم زیادی پول دادهام....
و چه چیزی تلخ تر از این که آمده بودم بمانم و تو بدرقه ام کردی......
از ارثیه خانوادگیفقط بیماریاش به ما رسید!...
چهرفتن هاکه می ارزد...بهبودن های پوشالی!...
…و امان از دلی ڪہگنجۂ خاطراتِ تلخ و شیرین است و…آسمان ڪہ ابری میشودبارانی ات می ڪند………و این باران نہ با چتر علاج میشود…نہ با سقف…………ابری ڪہ می شود…حواست را آنقدر پرت ڪن……ڪہ دلت اصلاً وقت نڪند……بقچہ اش را باز ڪند…….…وگرنہخدا بہ دادت برسد…...
مثلِ خرمالوهایِ رسیده یِ حیاطِ مادربزرگمثلِ عطرِ دارچینِ چایهایِ عصرانهمثلِ بارانِ پاییز، مِثل عود مثلِ انارِ دانهدانه با گلپرمثلِ موسیقیِ خشخشِ برگهامثلِ نوشتنِ آخرین خطِ مشقهایِ دورانِ کودکیمثلِ عید، مِثلِ آب بازیچیزهایِ خوب ساده اندو تنها شنیدنِ اسمشان کافیستتا خوب شود حالِ دلت...نبودشان زندگی را متوقف نمیکندامّا زندگانی را تلخ خواهد کرددرست مِثل تو.....
شب مهتابهمان به که ز اندوه بمیریتو که با ماه رخیوعده ی دیدار نداری...!...
رفتمکه او را ببینمآنها را دیدم...!!...
پنج حقیقت تلخ زندگی که باید بپذیریم :️هیچ چیزی در دنیا جز مادر واقعی نیست.کسی که پول ندارد دوستی هم ندارد️مردم باطن خوب را دوست ندارند ظاهر خوب را دوست دارند️مردم به پول احترام می گذارند نه به شخصیت️از شخصی که بیشترین عشق و علاقه رو بهش داری بیشترین آسیب رو هم از اون خواهی خورد...
جنگ باشدقحطی باشدقهوه ام تلخ باشدسرد باشدچه اهمیتی داردتو باشیهمه چیز خوب است …...
تلخ شدطعم شیرین شعرهایمافتاد شکستفنجان سفید گل مشکی...
ماییم و خزانی ودل بی برو باریگور پدر باغ و بهاری که تو داری...
نفس خائن زندگی را تلخ بر من کرده است/ وای بر آن کس که دزدش در درون خانه است...
هزار تلخ بگوییهنوز شیرینی...
این تن خستهز جان تا به لبش راهی نیست......
قصه ای تلخ تراز قصه من هست آیا؟نیمه راه رها کرده مرا همسفرم...!...
دلتنگیترانه ای که طعم تلخ قهوه ی تو را در سر گیجه هایش بیاد می آورد...
پذیرفته ام که تنها در قلبممیتوانم داشته باشمتو اینگونه با یادتتلخ اما با عشقزندگی میگذرد...
خیانت واژه ی تلخی ست ، حقیقتی زهرآگین …فرود دشنه پی در پی بر پیکره ی دوستت دارم ها …هرگز تبرئه ای نیست آنکه را که چنین به کشتن قلب آهنگین عشق برخاست...
تلخ ترین حادثه قَرن استاینکه تنها کسی که میتواندحالت را خوب کند،علت حال بدت باشد....
شب خودش پر می کند بغض گلویم بی سبب... وای بر وقتی که غم هم پا به پایش می دود......
رفتیم و داغ دل ما به دل روزگار ؟ هه! رفتیم و داغ دل ما به هیچ کس نماند...
گاهی فراموشش بکنگاهی به دور از هر خیالمقصد کجا...؟یا کیستی...؟گاهی بخند و بیخیال...
یکی می رود و یکی از خودش می پرسد مگر خودش انتخابم نکرده بود!......
تلخ کنی دهان من / قند به دیگران دهی...