یکشنبه , ۲ دی ۱۴۰۳
جانی و در خاطرم شاید از آن هم بیشتر!.یک هوا از دلبر و آرام جان هم بیشتر!.با منی! تویِ اتاقِ آبیِ احساس هام.مهربانم با تو! نه! از مهربان هم بیشتر!.نوتری هر بار در مصراع ها، در بیت ها.از زبانِ روز و هر فرمِ بیان هم بیشتر.صد هنر در آستین خنده ی زیبای توست.از تمامِ موزه هایِ این جهان هم بیشتر.واژه لازم نیست! وقتی با توام، بی اختیار.چشم شاعر می شود! از صد زبان هم بیشترجواد مزنگی | فروردین 1400...
عشق تو کافیست! عاشق در کنار بودنت.دلبرِ زیبایِ بازیگوش می خواهد چکار؟...
دلبرجانم هیچ میدانستی که باران همان اشک شوق ابرهاست که روانه میشود بر سر عشاق تا دوباره حس طروات را به کوچه خیابان های مرده شهر بازگرداند...
امان از این دلبر که من دارمدیگران دل می دهند او زجر!دیگران دل می برند او صبر!ارس آرامی...
عشق تو برد همه هوش و حواسم رابرد همه درد و غصه هایم راتو باش و بر دلم پادشاهی کن تو بر دلم حکم فرمایی کن ای جان جانانم تویی مهربانمتویی همیشه همزبانمچه گویم از این دل دیوانه امکه تو مجنونم کردی و عاشقمچشمانم به فدای چشمان دلربای تودل و جانم فدای آن نگاه توبوسه بر لب های گرمت میزنم جان دلمبا حضورت قلبم ارام میشود شاه دلم❤️سروده : fatemeh mr...
هرچه شعر گفتم او نفهمید و نخواند!دلبر من اهل کوچه مشهور علی چپ بود!ارس آرامی...
امان از این دلبر که من دارم،دیگران دل می دهند او زجر!دیگران دل می برند او صبر!ارس آرامی...
گیرِ یک ،دلبر دلسنگ ،بیاُفتی، سخت استگوشه ای ،زخمی و دلتنگ، بیافتی ،سخت استبا خودت، با دگران ،با دل و عقلت ،هردمبه جدال و تنش و جنگ ،بیافتی سخت استساده باشی و در این عالم یک رنگی خویشگیر یک، آدم صد رنگ ،بیافتی ،سخت استآینه، گر بشود ،شانه ی هق هق هایتوتو، در آینه چون سنگ، بیافتی سخت استهمه نُت های دلت ،زیر وبمش ،غم باشدو تو در قصه ی آهنگ بیافتی سخت استگوشی ات دق بکند ، از غم بی زنگی، وتوگوشه ای منتظر زنگ بیافتی، سخت است...
صبح است نسیم سحریباز کن این قائله را باز به بوی بت من آغاز کن مهلکه را باز شروع صبح کن هم راز کن زمزمه را درعشق من خسن ختاماین بود این مسئله را در پیچ موی دلبرمهم دشوار کن مسئله را...
دلم بی تاب و حیران است هوای دلبرش داردهوای شال خوش رنگی، که مه رو بر سرش دارددلم طفلی شده یارا،هوایِ مادرش کردههوایِ تسبیح و مهر و نماز و چادرش کردهدلم گشته چو مجنونی،که لیلایش سفرکردهو او را در بیابانی،خراب و دربه در کردهدلم شیخی شده دلبر،جدا گشته ز یارانشبه عشقِ دختر ترسا،بداده دین و ایمانشدلم گشته هوایی و،هوایِ بوسه ای داردهوای عطر پاییز و نگار وپرسه ای دارددلم گوید به آرامی،هوایِ بسترت داردهوای بوسه ای شیرین از آن شیرین ...
پنج هیچ با دلبردلبر ، چی میشه یه سری به کوچه ی قلب ماهم بزنی ؟! از وقتی نیستیا ، اینجا یخ بندون شده برف میاد دلبرم ، تو که برف دوست داشتی ...همش آدم برفی درست میکردی برامون آخ دلبرم ، دیگه شهرِ وجودم آدم برفی نداره ... یخ زده سرتاسرش ... تو بیای ها قدم هات میشن بهار رو تن یخ زده ام :)خنده هات میشن گل های وجودمصدات میشه آواز گنجیشکاشمن گل دوست دارم ، مخصوصا گل رز پس برام بخند دلبرم . باشه ؟! ..دیدی مادمازلم ؟! ...
از چاله به چاه گونه ات افتادم موهای فر تو میدهد بر بادم ای دلبر ابرو قجر من یک عمر پای تو تمام هستیم را دادم...
میگم دلبرما گریز زِ طُ نمیتوانیمیعنى اصلا زور تو دست و پامون نیستواسه فرار کردن ازدوست داشتن شما!یعنى همونجورى که آدامسمیچسبه به لباس ودیگه هیچ جوره ازش وَر نمیاد؛دلمون چسبیده به دلِ شما و وَر نمیاد!...
میدانی دلبربساط دلبرانه ایی زیبا پهن کرده امدر غروبی پاییزیزیربام عاشقیبا منحنی های نامتناهی گونه هایتکه ختم می شود بهبوسه های شیرین و خنده های سرمستانه اتو من اینجاکنار روزهای باتو بودنخنده هایت را ثبت می کنمو تو با چشمک هایتتثبیت می کنی هر آنچه عاشقی کرده ایم!...
مسافرت فقط اونجاش کهبرا "ماه عسل" با "دلبر"میری شمالکنار ساحل قدم میزنیندریا به پاهات بوسه میزنه"دلبر" به لبات...آخرِ شَبم کنار آتیش"بغلش کنی" بعدم با ذوقبراش از خاطره های دوراندوستیتون "تعریف کنی"قشنگه نه؟!...
عشقت گذشت از من و با من وفا نکردگُل حق عشق را به زمینش ادا نکردقلبم چه پیر شد به ره چشم تو ولیموی سپید ، رنگِ دگر با حنا نکردگفتند عشق، روی خوشی دارد و هنوزیک روی خوش برای نمونه به ما نکردمن گوشِ جان سپرده ام و غصه می خورمحالم بدید دلبر و من را صدا نکردعمرم هنوز می گذرد بی تو بی وفاافسوس می خورم که دل من صفا نکردلیلی چه شرطهای بدی را نهاده واز قلب رنج دیده ی مجنون حیا نکردمهران بدیعی...
دلبر، یه خونه نُقلی میگیرم. نُقلی نه واس خاطرپولش ها، یه بیست متر جا باشه، نتونی ازم دور شی، هر طرفو نگاه کنم ببینمت ......
میگم دلبربذار بقیه هرچى می خوان بگن.بذار بگن ته این راه یه سنگِ بزرگهکه سرم محکم میخوره بهش،سرگیجه می گیرم ودستاتو گم میکنم...بذار روزى هزار بار مغزم،قلبمو بنشونه رو صندلى وجلوش رژه بره ونصیحتش کنه که:یکم منطقى باش، اشتباهه این راه!بذار...اما تو فقطبذار دستاتو تو دستم ومحکم بگیرش!انقدر محکمکه استخون هاىِ دستمدرد بگیره اصلا! انقدر که سر گیجه،تن گیجه،دنیا گیجه وهر فلان گیجه اى گمت نکنه!خُب؟!محیا_زند...
دلبر بیا لا به لای این همه کینگ و کوئینلای همهمه ی رل های ادم باکلاسامیون ادم هایی که از عشق و دوست داشتن فقط اسمشو یاد گرفتنهشتگ قشنگ زدن پای عکس های دونفره شانیکم ساده هم رو دوست داشته باشیم...من بشم خانوم آپارتمان چهل متری اجاره ای توتو بشی مرد رویا های ساده ولی قشنگ من...بشی شاه واقعی منُ بشم ملکه ی اول و اخر سرزمین دلت...دلبر این عشق های بی سر و ته و زودگذربه کار دل من و تو نمیادما باید هم دیگه رو همینطور ساده دوست داشته ...
دقت کردید پاییز امسال تهران چقدر دلبر شده؟ دقت کردید به این تن به تن شدن زرد و نارنجی و قرمز و قهوه ای؟دیده اید بلوار کشاورز را؟ دیده اید چه بارانی می بارد این روزها، چه خلوت است، چه پاییز است؟کسی را دارید که تو خلوتی خیس بلوار کشاورز صدایتان بزند الیزابت بیا با هم یک نخ سیگار وینستون لایت دود کنیم و یک لیوان چای کیسه ای بنوشیم که بوی علف دم کرده می دهد. بیا برویم قول می دهم خودم چتر را بر سرت نگه دارم؟ دارید کسی را که از خانه برایتان لقمه ...
بر روی قلبت عاشقانه می نویسمبا قطره های اشکم و مژگان خیسممن دوستت من دوستت دارم به تکرارای عشق من ای دلبر و یار و انیسمعلی اکبر اسلامیان بیدل خراسانی...
عجب معشوق دلبری ست پاییزبا دست پس می زندو با پا پیش می کشد...سوزهای گاه و بیگاهش، بیچاره ات می کندامازیرِ پایت را با برگهای خوشرنگش فرش می کند،دعوتت می کند به دلرباترینِ مناظر،زرد، نارنجی،قرمز......
کمی هم به فکربی قراری های گاه و بی گاهاین دل باش.دست خودش که نیستدل است؛گاهی دوست دارد برای کسی تندتر بتپد،کسی را بیشتر از خودش دوست بدارد..برای کسی که هست،اما در کنارش نیست بی تابی کند.حاضری برای دلی که جز توکسی را نمی بینددلبر باشی ؟...
دلبر گوش به این حرفا نده !زرد و نارنجیا ، این نارنگیا ..اینا بهونست !پاییز قشنگیش به بودنه توعهحالا هی جهانِ رنگ معرفی کنن پاییزونه ! فایده نداره ...تو نباشی همین پاییزی که میگن پادشاه فصلاست ..میشه برجِ زهر مارِ فصلا!هی بخند بگو چرت و پرت میگم ولی جا من نیستی لُپِ مطلبو بگیری ..اینارو ول کن باد از جهت مخالف میوَزهتو موهاتو باز کن امپراطوریو نشون پاییز بدیم !ای نشسته در دل ! خاطرِ تو مارو به کجاها قراره ببره !؟کاش کمی بیشتر ...
فقط نیگات میکنن۲۸دینیگا چه قشنگ خوابیدی. آدم دلش نمیاد چش برداره از نیگا کردن تو. الان خیلی ساله اینجا وایسادم نیگات میکنم. نیگا میکنم، خوابیدی، مژه های بلندت رو نیگا میکنم، می میره آدم براشون. میخوام بیام پشت پلکاتو ماچ کنم، وقتی بیداری نمی بینمشون. ابروهات نزدیک شدن به هم. اخم کردی؟ خواب بد نبینی دورت بگردم. همه خواب بدا مال من، تو خواب نوتلا ببین که دوست داری، خواب منو نبین که دوسم نداری و اخمت میاد. وایسادم اینجا، دوراز تنت، نیگ...
شفایی در کار نیست...۰۸شهریور بعد می بینی انگار صدایش را فراموش کرده ای، آن لحن خاصش را. آن مدلی که حروف اسمت را ادا می کرد. آن خنده ها، آن حرفهای بریده وسط خنده ها و آن درخشش شادمانی در دلت وقتی به سختی لابلای ریسه رفتن از دیوانه بازی های تو، می گفت نخندان لعنتی، بگذار حرفم را بزنم. می بینی صدایش را یادت رفته، و دردت نمی آید اما می ترسی از این که دردت نمی آید. نکند دکتر راست گفته باشد و این از یاد بردن جزئیات، سرآغاز شفای دلت باشد؟ ...
میدونی چیه مشتیاینا حالیشون نی ما هی پاییز پاییز میکنیم فک میکنن خبریهنه هیچ خبری نیستاز بی خبریه که ما دق میکنیماز بی خبریه که زل میزنیم به این زردو نارنجیاو منتظریم آسمون بباره گرد وغبار از روشون برهبرق بزننعین برق چشای دلبر رو بارونفا_بش...
منم آن چایِ خوش رنگ روی فنجان حلقه دستان تُ ..کز دهانِ تو بیوفتادُ ، درون سرد شدم .. منم آن تلخ شده ، رانده شده ..منم آن تیرِ و تاریک شُده ..تویے آن دلبرِ چایی به دست ..تویے آن غرق شده ، در قفسِ افکارت تا ابد بند شده ..منم آن مویِ سپید ،لابه لایِ خوشهِ های گندمت ..تویی آن داس بدست ،در کمینِ من .. در کمینِ گندمُ نوری عَبَث ....
درِ بالکن رو باز کردم تا برم پیشش.سرشو برگردوند تا منو ببینه. گفت:+تو که می خواستی استراحت کنی سارا، چیشده که اومدی اینجا؟ یهو غیب شدی. نگرانت شدم. حدس زدم اینجا باشی و به پرنده ها سر بزنی تو این هوای گرفته ی عصر!+آها. چند روزه کارام زیاد شده، برای فرار از یکنواختی اومدم اینجا فکرام رو مرتب کنم.رفتم کنارش ایستادم، دستم رو گذاشتم روی دستاش. بهش گفتم: میگم دلبر! اصلا نظرت چیه فردا بریم تو چهار راه ها از این گل های قرمزِ کنارت بدیم به مر...
خوابیدن در آغوشِ یار خیلی کِیف میدهد اما بیدار ماندن پا به پای دلبری که خوابش نمیبرد، دل ضعفه ای ست که جان در جانِ آدم نمیگذارد!اینکه از خوابت بزنی و او با دیدن تو فکر کند تمام دنیا بی خواب شده اند، حالی ست لاتوصیف!خب طبق قانون سوم نیوتون هر عملی عکس العملی دارد!وقتی یار لب نزدیک می آورد، بوسیدن وظیفه میشود!و هنگامی که آغوش باز میکند، چاره ای جز بغل کردن نمی ماند...و اگر که بیخواب شود راهی جز بیدار ماندن نیست......
حس خوبیهدلبر صدات کنه تا موهاشو ببافیبعد یه بوسه بزنی رو گردنشوبهش بگی:موهات کوتاه کنی نه من نه تو ها...
درد دل دارم کمیآن دلبر طناز کو؟...
دلبر نازک نارنجی من ...یهویی یاد تو افتادم و یهویی دلم برات تنگ شدمن اتفاق های زیبایی که در زنده گی به شکل یهویی می افتند رو خیلی دوست میدارممثلا وقتی یهویی چشم هام به چشم هاش گره میخورد و یا درگیر لبخند زیباش میشدمو یهویی ، بی دلیل ضربان قلب تند تند میشدند و سلول به سلول تنم حسش میکردند ...یا مثلا الان که یهویی یاد تو افتادمیاد تمام زیبای های بی انتهایت ...تو تنها در گذشته زنده گی نمیکنیتمام ابعاد زمان رنگ تو را میگیرندگذشت...
فهماندنش سخت است از گفتنش بد ترفهماندن عشقت، آن هم به یک دلبراو غمزه میبافد ،من فاش می بازمدل بر نخ گیسوش ،او در نخی دیگرحس مرا انگار ،اصلا نمی فهمدیا اینکه می فهمد ،هی می زند آن دربا این طریقش او دق می دهد دل رامن میکنم سکته ، از دست او آخرشاید که حق دارد ، محتاط باید بودهرگز نباید کرد ،حرف کسی باوراما نمی داند من داده ام دل رااز من نمی یابد در زندگی خرترهرگز ندیدم من قلبی به این سنگیاو یک بت از سنگ است یا اینکه یک دختر...
"تو پاییز نه بیاید نه بریدرفت و آمدتونو بزارید واسهفصلهای دیگهاصلا حالی به حالیه این فصل انگارتو این فصل اگه تو زندگیه کسی میایدواسه همیشه میشید گوشه ای از زندگیش ،حتی اگه نمونیدتو پاییز هم دیگرو تنها نزاریدروزی هزار بار میمیره اونی که تنهاش گذاشتید انگار قاب کردید خاطرات و جلو چشمش...تو پاییز نه برید نه بیایدرفت آمد نکنیدشوخی که نیست فصل دلبر خداستهر طرفش هر هواش یاد یه فصل و یه خاطره میفتیتو پاییز با رنگاش با بارو...
جان دلم، همه زخم ها بد نیست. همه زخم ها تو را نمی کشد. گاهی زخم ها از تو انسان بهتری می سازد. قوی تر. مطمئن تر.جان دلم زخم هایت را مرهم بگذار. غمشان را بخور. اما سرشان را بپوشان، نخاران، نگذار زخم تازه دلمه بسته باز به خونابه ریختن بیفتد. نگاهش نکن.می دانم. درد دارد. می سوزد. می کشد به تخم چشم آدم. قلب آدم می رسد پشت زخم و گرومپ گرومپ می کوبد. می دانم. ما همه مان زخم خورده ایم. اما زخمت را دوست داشته باش. با رد سرخ و گوشت اضافه اش کنار بیا...
چه پاییز زیبایی میشود بعد از اینهمه تابستان!در نفس تو زنده می شوم هم نفس جان!تویی ک عطر ِتنت طعم ِشیرین زمزمه هاینی لبک دارد!جانان بیا و بنشین کناردلم ، بنوشان به جانم زندگی را از هُرم نفسهای مسیحایی ات!اینجا پاییز پر از صدای ثانیه هاست!بیا در پاییزی عاشقانه عشقمان راعهدی دوباره ببندیمبیا سَر بر شانه های مِهر بگذاریم و دامنِ آذر بانو را کودکانه دست در دست آبان به رقص بگیریم!بیا وقول بده تا آخر این خط باهمیمآخر می دانی دلبر جان ه...
دلبرم.مثل یک خوشه ی انگور ِ شیرین و ملَسمیماند!کافیست که بخنددتابفهمی عسل شیرین تراست یااین انگور ِ شادابِ بهار!دلبرماهلِ دل است !اهلِ خوش طبعی و اهل بگو مَگوهای ِریزو دُرُشت ِ دلدادگیست !گر که بگویم از آن مهربان قلبشبگمانمعَیاردر، بَرَش بی مثال است !ایکاشدلبرکممیدانست کهدراین گوشه ی دنیاکه نامش مازندران_بهشت_ایران_ استیکی هست هنوز درتابستانِ هرسال،.هرشب برروی بالکُن خانه باغ کنارِدرختچه های انگورِ خوش ...
دلبرجان:بیادوباره شروع کنیم و از ایندوباره ها بسازیم !دوباره بگوییم !دوباره ازتَهِ دل بخندیم !دوباره کمی لَجبازی کودکانه کنیم و کمی غُر بزنیم!دلبرجان:بیامثل قبل ، برویم روی بالکنِ خانه ی چوبی ِ دیدا جان ،زیر نوازش طلایی رنگ آفتاب کنار ِ گلدان های شمعدانی رنگارنگ،به مُتکایِ قرمز مخملی ،لَم بدهیم وزُل بزنیم به این همه زیبایی و از آرزوهای قشنگمان حرف بزنیم !یامثلایک کودک ِ سه ساله شَویم ودوباره با بوی نانِ داغِ مارجان ذوق کنی...
هر جایی که سقف داشت و بویِ غذا از آن به مَشام می رسید که اسمش خانه نیست...خانه یِ آدمیدرست در میانِبازوانِ دلبری است که بویِ عطرِ تنشبه یاد ماندنی ترین رایحه یِ دنیاست......
بی هوا می بوسمش از من خجالت می کشدگل میفتد گونه اش از من خجالت می کشدزیر لب می خندد و از من شکایت می کنددزدکی می بینمش از من خجالت می کشدقهر وقتی می کنم حالش جهنم می شودباز من می بخشمش از من خجالت می کشددلبر است و دلبری کردن برایش ساده استبا همین دلبردنش از من خجالت می کشدحرکت لبهای او هوش از سر من می بردبی هوا می بوسمش از من خجالت می کشد...
ای من به فدای اون همه ناز نگاهت دلبر...
میگم دلبراز بقیه که تاریخ تولدمو بپرسى قد و قواره مو که نگاه کنىشناسنامه مو که ببینىهمه یه تاریخ مشترک از چند سال پیش رو میگن!!اما از خودم که بپرسى..آدرس اون روز عصرى رو بهت میدم که با چشمآت خندیدىو منو بهدنیآىِ روشنِ خوشبختى آوردى!!دِلبَرمن متولدِ هزآر و روشن چشمآىِ تواَم.....
دستانم به سوی اسمانو ارزو میکنم دلم را به دلت گره کور بزند !بلاکت کند در انتهای ذهنم !من اگر تمام سبزه های روی زمین را هم ، گره کور بزنم او نخواسته باشد محال میشود داشتنت را دلبر جان...
دلبرا ...! "مرداد" را کمی مهربانتر باشلاجرم، گرمایش مرا به یادِآغوش گرمی می اندازدکه سالهاست یخ زده!...
کاش همه چی قدِ خنده هایِ تو خوشگل بود دلبر...
شب است و قطار خاطره ها براه چادر سیاه شب ؛ محافظ زیبایی ست ؛برای چشمان به اشک نشستهو ماااه ؛ این دلبر زیبای آسمان ؛تنها قصه گوی ؛ هر شب لحظه های شب بیداران ؛جای شهرزاد شب بیدار ؛ نشسته تا ؛جانی گرفته نشود از بیداد پادشاه دلتنگی هانگران نباش مسافر صبح ؛شب نیز مسافر است ... ....
هنوز با نوای باران دلتنگ صدایت می شوم حضرت جاناندلتنگ ماه رخت می شوم ؛دلبر ازلی و نادیده و ابدی امآرام می شود ؛ ذهن خسته ام ؛ وقتی می بارد یاد بارانبی چتر می روم زیر باران ؛ در دیوان اشعار سپید ایواناو می بارد و من می شوم حیران ؛از های های سوزناک دل ناودانگرچه گشته ام سال ها ؛ بیابان ؛هنوز یکتاپرستم ونگشته ام پیرو خدایانبا اینکه ؛ خاکی ست ؛ جاده های ابریشمی این خیابانهنوز ابری ست ؛ دل پردرد این آسمان ؛با یاد و خاطرات اندوهبا...
استبداد بوسه هایت را دوست دارم اصلا دوست داشتن تو یعنی سقوط جمهوری ِ آغوش وقتی باهر نفس کنار گوشمنقشه ی فروپاشی ِ سلطنت ِ چشم هایم را به دندان می کشی دلبرجان!!!!...
میدانی دلبرعشق تو در جانمچون درختی شده تنومندپیر اما همچنان عاشقهر بار که دستت حلقه میشود به تنه امدیوانه وار برگ هایم به آغوش می کِشند زمین را...