تنهاییم را با تو قسمت می کنم پری رانده از آسمان و وامانده در زمین تقسیم کن شانه هایت را میان تمام کسانی که دوستشان داری وسهمی هم برای من کنار بگذار تنها پیرهن نخی توست که حجم گریه هایم را تاب می آورد و دلتنگی هایم را خشک برای...
چشم از پنجره بردار منجی در آینه است
آه ای یقینِ گم شده! ای ماهیِ گریز! در برکه های آینه لغزیده تو به تو! من آب گیرِ صافی ام، اینک! به سِحرِ عشق! از برکه های آینه راهی به من بجو!
تصویر درشتی از غم شدیم و آینه تعبیر خطرناکی از ماست
حسرت دیدار دارد دلم! با سنگ انتقام نشکن این آینه را...
آینه چیه؟ بیا من نگات کنم از خوشگلیات بگم!
اونی که همیشه کمکت میکنه تو آینه ست..!
سه زن در دنیا زیباترینند: مادرم سایه اش انعکاس تصویرش در آینه... روز مادر مبارک
فاصله ای بینمان نیست رخ ب رخ در آینه ی خیالمی بی هیچ نقطه ی سیاهی
ای جواهر زندگیِ من ای تمام آنچه که میبینم کدام آینه قادر است که تو را آن گونه که هستی نشان دهد؟ناتوان است آینه از غایتِ زیبایی تو...
کاش من آینه اتاقت بودم تا هر از گاهیم که شده بهم زل میزدی و من ذوق مرگه اون نگاهت میشدم
دیروز، غرورش همه جا ورد زبان بود حالا جلوی آینه، هم قدّ خودش نیست...
مثلِ سالهای برفی میماند/ روزهای امروز / از زانوان /بالاتر رفته/ سالِ برفیِ سیاه/ حالا/نشسته ام/ خاطره های یخ زده را می شُمارم/ چیزی بیادم نمی آید/ تاریخ را فراموشی گرفته/نیستی/ پشتِ سر هم/ نشسته/ به آینه نگاه میکند...
روزی که دلت برایم تنگ شد روبروی آینه بایست وَ ایستاده برای غرورت کف بزن .
دردهایم زبانم را جویده اند در اندوهِ دستهایم پاهایم فرو ریخته اند از برابر آینه عبور میکنم چقدر پلاسیده است گربه ی ملوس ِرویاهایم!
درون آینه ی رو به رو چه میبینی تو ترجمان جهانی بگو چه میبینی تویی برابر تو چشم در برابر چشم در آن دو چشم پر از گفت و گو چه میبینی...
درون آینه غیر از خودت چه مى بینى ؟ تو هم شبیه منى هیچکس کنارت نیست
نشانی دکترم را به شما میدهم. ما که پول نداشتیم دماغمان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قدِ بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود، رفتیم و کتاب خواندیم و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم...
زندگی همانند آینه است اگر اخم کنید او هم به شما اخم خواهد کرد ، اگر به او لبخند بزنید ، آنجاست که به شما خوش آمد میگوید ...
آن ها که تنها زندگی نکرده اند نمی فهمند که سکوت چگونه آدم را می ترساند چگونه آدم با خودش حرف می زند نمی فهمند که آدم چگونه به سمت آینه ها می دود در آرزوی دیدن یک همدم
یک آینه مشتی سیب و انار اگر باران بیاد کمی بهتر است آن وقت از لابه لای دود سیگار برایت شکلک در می آورم و انار دانه می کنم سیب هم بماند برای بعد
نیازمند لبت جان بوسه خواه من است نگاه کن به نیازی که در نگاه من است ز دیده پرتو عشق ار برون زند چه کنم دلی چو آینه دارم همین گناه من است
از آسمان پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: وسیع تر از من است از کوه پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: مقاوم تر از من است از آینه پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: پاک تر از من است از آب پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: زلال تر از من است از مادر پرسیدم پرستار کیست؟ گفت:...
خود را در آینه به نیابت ز من ببوس