فهمیده ام فراموش کردن بهتر از در انتظار ماندن کسی ست که تو را نمیخواهد
بی ثمر هر ساله در فکر بهارانم ولی چون بهاران می رسد با من خزانی می کند
آیا این شب است که باعث می شود من به تو فکر کنم ؟ یا من هستم که برای فکر کردن به تو انتظار شب را می کشم ؟
به جست و جوی تو بر درگاه ِ کوه میگریم در آستانه دریا و علف به جستجوی تو در معبر بادها می گریم در چار راه فصول در چار چوب شکسته پنجره ئی که آسمان ابر آلوده را قابی کهنه می گیرد به انتظار تصویر تو این دفتر خالی تاچند...
قطار می رود تو می روی تمام ایستگاه می رود و من چقدر ساده ام که سال های سال در انتظار تو کنار این قطار رفته ایستاده ام و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام
و یک زن در ظریف ترین نقطه ی شب هنوز هم دوست داشته شدن را انتظار می کشد ...
یک واژه در انتظار بهمنی می شود از واژگانی بیشتر، آنگاه که در انتظار زنی هستی.
هیچ دلم نمی خواهد زن باشم ! هی منتظر باش ... منتطر باش ... منتظر باش ...
قطار می رود تو می روی تمام ایستگاه می رود و من چقدر ساده ام که سالهای سال در انتظار تو کنار این قطار رفته ایستاده ام و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام
تو را می جویم فراتر از انتظار فراتر از خودِ خویشتنم و آنچنان دوستت دارم که نمی دانم کدامیک از ما غایب است ...
من به بودنش نیازمند شدم . وقتی که دیگر رفت ، من به انتظار آمدنش نشستم . وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد ، من او را دوست داشتم . وقتی که او تمام کرد ، من شروع کردم . وقتی که او تمام شد ، من آغاز...
یک سال،خواب عمیق نه نجوائےبود و نه سجاده پهنی! رمضان که آمد میانِ سجادهام،حاضر شدی! گفتی بیا چقدردلم برایت تنگ شده بود! و باز، تو ازمن منتظرتر بودی!