بیو
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بیو
تا هستے בر آغوش خیالم،
نـفـسے هست مرا.
بے تو בر خلوت شب،
בست بـہ בامان خیالت شـבہ ام.
یاב آن روز کـہ بـہ בل مهر تو افــتاב.
بخیــر...
بے تو בرگیر شبم،
چشم و בلم بارانیست.
اسیر نگهش شـב،
بیچارـہ בل ما.
عشق یعنے تو...
کـہ בلیل اشک و لبخنـב هاے منی.
زنـבگے قصـہ ے تکراریِ اجباریِ زیستن ماست.
نـفـسم را میگیرב، خاطراتت.
آخرین فشنگ در دستانش
و نامه ای
که او را کشت....
ساعت ، ساعت عاشقی است
اما نمیدانی
کنار تو حتی ثانیه هام هم
برایم از عشق حرف میزنند.
اوج عشقم به تو!؟
کافی است بوسه ای
دلبرانه بکاری گوشه ی لبانم
تا هفت آسمان عروج خواهم کرد .
کجا ی دنیا بی هیاهوست
همه اش آشوب و جنگ است
اِلا گوشه آرام آغوشت
راستی یادم نبود
شنیدن ضربان قلبت
در ورای نفس هایت
خودش آشوبی دگر به پا خواهد کرد .
نبض هایم تَرک برداشته اند
لبهایم تشنه اند
کارِ آب نیست
عشق اَبدی من
جرعه ای بوسه میخواهم .
از کدام شب برایت بگویم
در نبودت
هیچ شبی به خیر نگذشت.
او میگوید
تو میگویی
همه می گویند
و من چقدر
در هیاهوی تنهایی خود غرق میشوم
امان از حسودان
که سنگ می اندازند
جلوی حرفهایمان.
وقتی عاشق هستی باید
عاشقانه بگویی صبح بخیر
وقتی عارف هستی باید
عارفانه بگویی صبح بخیر
منی که فقط و فقط دیوانه ی توام
می شود بگویی
صبح بخیر من چگونه باید باشد ؟
هرگز نروے از یاב،
تا جان بـہ تنم هست.
لبهاے مستش،
مزہ جان میـבهنـב.
رهایت میکنـב،
آنکـہ تو را از قصـב گمت کرבه.
نیست عیبی در جهان گَر پاکبین باشد کسی
ساعت رومیزی ابدی شد
و چکشی که با خنده ای شیطانی
زمزمه های مرد خسته را همراهی می کرد
ساعت لعنتی
من دلتنگش هستم و
تو با ثانیه هایت نیش و کنایه میزنی.
فرقی نمی کند
اهل کدام دهه باشی
۵۰، ۶۰ و یا....
پای عشق که در میان باشد
یک پای ماجرا همیشه
زَجر و دلتنگی است .