دوشنبه , ۵ آذر ۱۴۰۳
یلدای مبارک...نگرانم نگران خودم ؛مبادا در هجوم برف خاطراتتجوجه گنجشک دلم یخ بزنددر این خیابانهای دلگیر...در این زخم های پیاپی...در این تکرار نبودن ها...در این یخبندان تنهایی......
شیرین کن ته مانده ی فنجانت رابا قاشق لجوج تنهایی ط_محمدخانی...
ﮔﺎﺑﺮﯾﻞ ﮔﺎﺭﺳﯿﺎ ﻣﺎﺭﮐز:ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺁﺩﻣﻬﺎﺑﺰﺭﮔﻪﺧﯿﻠﯽ ﺑﺰﺭﮒ ...ﺷﺎﯾﺪﻡ ﺑﻪ ﻭﺳﻌﺖ ﯾﮏ ﺩﺭﯾﺎ ﺍﺳﺖ،ﺍﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺮ ﮐﺮﺩﻧﺶﯾﮏ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻣﺤﺒﺖ ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ ......
تو نباشی آه من همیشه جانسوز است شبی که ماه ندارد غم انگیز است...
امروز خداپرنده کوچکی شد که تنهایی ام را می خواند...
آل پاچینو:اگه دیدی کسی از تنهایش لذت میبره، بدون راز قشنگی توی دلش داره! و اگه تونستی حریم این تنهایی رو بشکنی...بدون تو از رازش قشنگ تری!...
نیمه شب از خیابان ها سراغم بگیر روزگار عاشقی یعنی همین...
عنوان شعر : بارون تنهاییباز بارون، یه هوایه آروم نشستن لب پنجره با یه قلب داغونبازی با صدای نادون به یاده خاطره هامونمینویسم خنده هاتو با زلاله چشم گریوندوباره ودای بارون دوباره اسم خیابوندوباره نگاه مجنون دوباره چشای حیرونبسته شد یاد دقایق خسته شد بند حقایقدوباره بوی شقایقدوباره حس یه عاشقمحمد صالح خوب...
چقدر پاییز شده چقدر این حال و هوا شال و استین های پایین کشیده شده از سرما میطلبد یا نشستن کنار پنجره وهورتکشیدن یک لیوان چای داغ که از سرمای محیط از آن بخار بلندمیشود و یا خوابیدن میان لالایی خاطره انگیزهبرگ ها و باد ها و یا حتی رفتن زیر پتو و استشمام بوی نارنگی.چقدر میطلبد که چتربرداری و زیرقطرات گاه و بی گاه باران قدم بزنی و یقه پیراهنت را از شدت باد و سرما یقه پیراهنت را بالا بکشی که دست هایت را توی جیب ببری و از سرما بلرزی که باد ب...
هرچه نبودت را تا کردماز قامت تنهایم کم نشد!ارس آرامی...
جمعه ۲۶ نوامبر ۲۰۲۱ در غرب، جمعه سیاه(بلک فرایدی) نام گرفت خواستم بگم تو نباشی همه جمعه ها واسه من سیاه هستند🖤...
می اندیشم پس تنهام آریا ابراهیمی...
عشق اهورایی ای باد ! ببر قصه ی تنهایی من را تا یار بداند غم رسوایی من را چون قاصدکی نامه رسان شد گویم برسانشعر پریشانی من را چون یار خیالش شده آسوده ز عشقم با قافیه ی تلخ بگو راز شکیبایی من را من نیز اگر ساکت و سردم فریاد بزن نوای دلتنگی من را حیرانم از این روز واز این غربتِ دلگیر هر شب که نباشی چه کسی رنگ زند خاطر رویایی من را هرگز نشود که کس بگیرد عشقِ من و این خاطره ها را هیهات که دزدی نتواند برباید ...
داغ داغ سرکشیدتنهایی اش رازنی در کافه...
پائیز سر رسیدو،باد،به گوشم می خواند،سمفونی ی \ریمسکی کورساکف\* رادر شبانه های تنهائی! *سمفونی ی معروفِ شهرزاد اثرِ\ریمسکی کورساکُف\...
می بینی و می فهمی و انگار نه انگارانگار نه انگار دلی مانده در آوار لعنت به زمانی که پریشان تو باشمیک خاطره از تو بشود بر سرم آوار زیبایی چشمت همه را همدم من کرداشک وغزل و پنجره و ساعت و سیگاراز مرحمت عشق همینقدر بگویم تنهائی و تنهائی و تنهائی بسیاردر حسرت آغوش تو یک عمر نشستمسهمم شد از این عشق فقط شانه دیواربا عالم بی عشق کنار آمده بودمزیبایی ات انکار مرا برد به اقرارتنهائی و بی تابی و باران و خیالتدلتنگی پای...
عطر عجیب نرگست،پیچیده در تنهاییم در بهمن آغوش من ،حس بهارانی بیا...
───• · · · ⌞🌵⌝ · · · •─── ᴺᴼᵀᴴᴵᴺᴳ ᴵˢ ᴾᴱᴿᴹᴬᴺᴱᴺᵀ هیچ چیز هَمیشِگی نیست..!...
گرگ هم که باشیتنهاییگوسفند ت می کندمهدی علی پور...
دست بردن بر یک زخم کهنه ...دل ظریفم را، چنگ می زندبه خاطرم می آوردکه زخمها، چه دیر کهنه می شوندو درد تنهایی رامی نوازند تا - انتهای انزوارعنا ابراهیمی فرد...
اُوِردُوزِ مَغزی دَر اَثَرِ مَصرَفِ زیادِ فِڪر..!- گاهۍ وَقتا تم ومِ وج ودټ گریہ میکن ںجُز چشات . . ....
وَ تَنهآیی تَقدیر آدماییِه کِه دَر قَلبِشون قَبرِستونی اَز حَرفهای نَگُفته دارَن:)🤍...
زندگی باید کرد زیر این چرخ کبودگرچه خشک شدآن شاخه های سبزگرچه غمگینی...برای شاخه گلی که باد شکستشاید به یاد داریعشقی را، که فراموشت کردگاه ، نگاه معصومتزیر آوار تحقیر ها شکستزندگی باید کرد گرچه این سرزمینپر از حسودان است!گر چه...دردها بسیارند و درمانش کمهمه جا طغیان استگر چه...تفسیر نگاهها بی معنی ستهمه جا مثل هم است!داد و بیداد ها همه از تنهایی ستزندگی باید کردحتی در تنهایی خویش.!رعنا ابراهیمی فرد...
تنهایی ام،پنجره ای ست همیشه باز،که هرگز،--بسته نمی شود! لیلا طیبی (رها)...
به کجا باید رفت ...دل ما تنگ تر از تنهایی ستدل ما ز غمگینی پرواز خفته ایلنگیده استدر اوج تنهایی شخصی مرموزیک شروع منتظر استآن شروع...که قصه ی آغازی یک خاطره استبه کجا باید رفتبه کجا بال گشودو کجای سفر ترانه باید ایستادنه از آن ..هیاهوی پنجره بغضی تر شدنه از این ...کرشمه شب ها صدفی لب تر کردچه کسی بود که خندید و رهیدچه کسی بوددر محوطه غمگین خوابید!؟دل ما زین خبر نامعلوم گریان شده استدل ما خانه ی تنهایی غربت زا...
باز آن صفای دیروزی آرامآرام...از کنارِ دِنج خلوت ها گذشتباز هم...روییدن سرو بلنداز دلِ شبهای تاریکی گذشتباز یک...روز تنهایی تلخکنار غمخانه ایوان نشستچه غروبی بود!آن روز نیز گذشترعنا ابراهیمی فرد...
خواب بودم آری ...خوابی که در اوجزء غم تنهایی من، هیچ نبودمرگ را همدم خود!تنها کس تنهایی امپایان شب سیاهی امبه نوا می خواندمش، منتظرش می ماندمشلیک کس آمد وبرگوش من، آرام نوای غزلی خواندبرخیز و بروبر دلِ دلها، غزلی خوانرعنا ابراهیمی فرد...
آن روزها رفتخاطره اش ، بر ذهن ما نشستسرد و سفید و برفهمه جا را گرفته بودآن شب سکوت سردفرسنگ ها راه بودفاصله ها بود و فاصله هاکسی خبر نداشت از سختی راهما بودیم و ما بودیم و بستنهایی و بیدار باش و راه عبثرعنا ابراهیمی فرد...
شب ها تا صبح جای خالی ات می نشیند روی آن صندلی چوبی کنار پنجره و سازِ حسرتِ با تو بودن را می نوازد...و روز ها صدایش گم میشود میان همهمه مردمی که سعی میکنند مرا از تنهایی در بیاورند...نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
من خلوت یک زخمم...
بلدم تکیه کنم باز به دیوار خودمیا حصاری بکشم دور و بر غار خودمبلدم آه به آه از تو بگویم هر بارتا بسازم قفس از غصهٔ بسیار خودمپیش پایت دو سه خط شعر نوشتم، حالامتنفر شدم از تک تک اشعار خودمشاعری خیره سرم من، که خودم می دانممی زنم آخرِ سر، دست به انکار خودمبی تو بی تابی هر خاطره ات یادم دادتک و تنها بشوم، شانه و غم خوار خودملعنتی داغ ندیدی که بفهمی یک عمرمی روم سرزده گه گاه به دیدار خودمفصل تنهایی من سبز که شد فهم...
فریاد میزنمفریادی خفقان آورفریادی از جنس سکوت تنهایی هایمفریادی که تن ژنده پوش پنجره های چهار دیواری ام را میلرزاندفریادی که پر پرواز پرنده ها را از آنها گرفته استفریادی که باعث توقف عبور رهگذران پیاده روی خیالم شده است...
اشک ازشکستنه! سکوت ازتنهایی، لبخندازمهربونی،ولی، پیام از"دل تنگی"...
روزگاریست که هم صحبت من تنهاییست ......
من یه آدمایی رو از زندگیم حذف کردم که یه روزی حتی ثانیه ای از هم بی خبر نبودیم... منو از چی میترسونی؟! 😅👎🏻رعناعرب پیج اینستاگرام: raana arb...
گاهی نوشتن سخت میشود و از تو نوشتن سخت تر .. نمیدانم باید از چه بنویسم از تکرار غریبانه این روزها یا از حس های ضدو نقیض درون قلبم .. محبوبِ روزهای دورم میخواهم برای تو بنویسم .. از نبودنت نگویم که دردش رسیده به مغزواستخوانمان .. یا از بی اعتمادی و حس های بدی که ازخودت به جا گذاشتی .. از تصویر خوب درون ذهنم از تو که روز به روز خراب تر و کم رنگ میشود هم نگویم .. نمیخواهم بگویم آمدنت .. ماندنت .. بودنت در زمان هر چند کم اشتباه بود بلکه تجربه تلخ و ...
موضوع : از دل برود هر آنکه از دیده برفتهمیشه که نباید از خوشی ها ی خود گفت ، بگذار یک بارم از تلخ ترین روز هایمان بگویم . آن روزهایی که کل شهر را با هم قدم می زدیم ، آن روزها که هیچ وقت تصور نمی کردم روزی غریبه ترین آشنایی باشیم که دراین شهر هستیم . اما کی می دانست که تو دیگر در کنار من نیستی و من تنها چگونه مبارزه کنم با هجوم زیادی از خاطره ، این انصاف نیست که خاطراتمان دونفره باشد و من تنها با آن ها مبارزه کنم . تو حتی روحت هم خبر ندارد از...
چاره ی بعضی از دردها؛ تنهاییه!گاهی باید تنها باشیم، تا فراموش کنیم:یه چیزایی رو، یه آدمایی رو، یه جاهایی رو، یه وقتایی رو و...تا خودمونو از سرگردونی نجات بدیم!تا علت بعضی چیزارو بدونیم! تا ثابت بشیم و ثابت کنیم!تا زخم هامون مداوا بشه! سر به راه بشیم! روبراه بشیم!تا بتونیم دوباره بلند بشیم، برای ادامه دادن...تنهایی، یه فرصته برای تونستن و دونستنِ خیلی چیزا!از تنهایی نترس رفیق! | نویسنده: سیامک عشقعلی |...
ساره دستاران:نه از تنهایی می ترسم ، نه از تنها ماندن ،ترسم از تنها بودن در کنار دیگری است ......
شبیه برگ پاییزی پس از تو قسمت بادم،خداحافظولی هرگز نخواهی رفت از یادم، خداحافظو این یعنی در اندوه تو می میرم، در این تنهایی مطلق که می بندد به زنجیرمچگونه بگذرم از عشق، از دلبستگی هایمچگونه می روی با این که می دانی چه تنهایم؟خداحافظ تو ای همپای شبهای غزلخوانی، خداحافظبه پایان آمد این دیدار پنهانی، خداحافظبدون تو گمان کردی که می مانم، خداحافظبدون من یقین دارم که می مانی ...شاعر سید مصطفی تقوی...
آغوشت را امشب به من میدهی؟برای گفتن چیزی ندارماما برای شنفتن حرفاهای توگوش بسیار...میشود من بغض کنمتو بگویی :مگر خدایت نباشد که تو اینگونه بغض کنیمیشود من بگو یم خدایا تو بگویی جانممیشود بیایی؟ تمنا میکنم ......
میشه تنهایی بازی کردمیشه تنهایی خندیدمیشه تنهایی سفرکردولی خیلی سخته تنهایی رو تنهایی تحمل کرد.....
سر بزنبه کوچه ی خیالمپراز تنهایی ست...
نمیشود گریز زد از اندوه شب تار تا نبودت حکمرانی میکند بردلِ خسته ی تنهایم ....
تنهایی تقدیر ما نیست ترجیح ماست...
دلگیرم از شبهایی که چشم هایم بی باران در عطش قطره ایی، تشنه در کویر تنهایی رویا را که با همه میخوابد بغل کرده و میگذارنم......
امشب چہ دیدنی شدیباور نکردنی شدیدستامو محکمتربگیر حالا ک رفتنی شدی🖤.... (:...
برای \من\وُ،این همه \تنهایی\!***محضِ خدا، --چاره ای! لیلا طیبی(رها)...
ترس دارم که نیایی وُشوم شود --این روزگار،،،چندی ست،جغد وحشتدر ذهنم لانه دارد. سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
بلدم تکیه کنم باز به دیوار خودمیا حصاری بکشم دور و بر غار خودمبلدم آه به آه از تو بگویم هر بارتا بسازم قفس از غصهء بسیار خودمپیش پایت دو سه خط شعر نوشتم، حالامتنفر شدم از تک تک اشعار خودمشاعری خیره سرم من، که خودم می دانممی زنم آخر سر، دست به انکار خودمبی تو بیتابی هر خاطره ات یادم دادتک و تنها بشوم، شانه و غم خوار خودملعنتی داغ ندیدی که بفهمی یک عمرمی روم سرزده گه گاه به دیدار خودمفصل تنهایی من سبز که شد فهمید...