پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
غرق عاشقی بودمبه یکباره غریقدریای چشم هایت شدمافسوس موج نگاهتهرگز اجازه ی رسیدنبه ساحل وصالت رابه من ندادمجید رفیع زاد...
شاعر شده ایم و سخت در حاشیه ایمشخصیت برجسته ی این ناحیه ایمدنیا هم اگر اسیر دریا بشودما غرق ردیف کردن قافیه ایمبهزاد غدیری ، شاعر کاشانی...
محصور نیست...غرق دریا میشوم دریا برایم شور نیستدست دریا میزند بر شانه هایم کور نیستعاقبت این عشق را با خود به یغما میبرندای دل دیوانه این دریا مگر محصور نیست...
روزی همسرم گفت:نقش من درشعرهایت به چه تصویرمیشود؟!خندیم و کمی مکث کرد آرام چشمانم را بستم و گفتم:گر بخواهم بانوشته هایم تصویرت را نقاشی کنم !تورا دریای پرتلاطم در میان یک خشکی تشنه میکشم!!گفت چرا خشکی! چرا دریا !؟گفتمش گر روزی بی جان بودم مثل یک خشکی تو مرا با تمام موج هایت زنده نگه داشتی!!حرفی نمی زدم اما دل تو دریای بی کران بود که حرفهای ناگفته منو می شنید و به وقت دلتنگی هایم با تمام موج هایت مرا در آغوش می کشیدی!!و من ب امید همین حرفهاب...
گرفته حال عجیبی هوای دنیا رانمی شود که ندید عرصه ی تماشا رابه صخره گفت ساحل؛ به خود ننازی چونندیده ای تو هنوز التهاب دریا رابهار سهم شما، هرکسی رسید از راهنشان نداد به ما جز نشان صحرا رازمین برای شما، بعد صبر می سازندبه روی قله ی قاف آشیان عنقا را چه خوب تکیه به خود می کنی در این ایامندید از تو کسی حالت تمنّا راگلایه ای نکنیم از کسی خدا با ماستبدان ز فضل پدر نیست حاصلی ما رابهزاد غدیری...
موج دریا آمد و هر چه نوشتم پاک کرددرد عشقت در دل دیوانه باشد بهتر است...
اگر هر آواره با خود شعری بیاوردچه خواهد شد؟آیا اروپا دیوان بیدلی نخواهد بود؟با کلماتی گیج و عمیقبا حرف هاییاز تاک های دمشق و بلخمدیترانه چطور دلش آمدتو را با شعرهایت غرق کند؟دریا چگونه توانست این همه شعر را بنوشد و مست نشود......
دریا کجاییمیزنم بوسه به روی ساحلتدریا کجایی ؟شایدم ... امشب برای خاطری یا بوسه ای یک دم بیایی1401/03/25پیروز پورهادی...
دلرباییدلربایی میکند امواج دریابوسه میگیرد ز ساحلهدیه آوردست دریا...عشق را در سینه جاری میکندامواج دریا...1401/03/16پیروز پورهادی...
اگر چه دیدمت اما هنوز دلتنگمهنوز مثل تو تنها... هنوز دلتنگم.قسم به برق نگاهت، به ناز لبخندتقسم به شوق تماشا هنوز دلتنگم.رسید وقت جدایی و بعد هر بوسهچه گفت صخره به دریا؟: "هنوز دلتنگم".شبیه حوض که ماه است در دلش؛ هرچندرسیده ام به تو، اما هنوز دلتنگم.چه باورم بکنید و چه باورم نکنیدهنوز... مردم دنیا! هنوز دلتنگم......
باران میبارد که مرا مبتلا کند درد ِ این دل ِ سوخته را مداوا کندرفتی ُ دریا غرق در اَشک هایم شداما کسی نبود تا دلم مدارا کندسیده فاطمه حسینی...
اگر دره بودم ژرفدر رودخانه ام پنهان می کردمتدریا اگر بودم سمت گردابم می بردمتاگر سیلاب بودم در تو می ریختمجاده اگر بودم زیر سنگینی ات می آرمیدم.اگر انگور بودم اگر شرابتمام شب سرمستت می کردمگندم رسیده اگر بودم می پوشاندمت از طلازنبور ماه فروردین بودم اگرقلبت را به غنیمت می گرفتم .-آن پریه-برگردان شعر آسیه حیدری...
شکوه موجِ دریا راببین در چشم ساحل هااگر در بین آن باشینه موج بینی نه دریا راحسن سهرابی...
دریا، سرزمین شعرها، عشق ها و گریه ها ست.دریا، آرامش دهنده عشق های سوزان است.دریا را دوست دارم به خاطر عصیانش، به خاطر وحشیگری هایش، به خاطر نعره هایش.من هرگاه احتیاج به تسکین روحی دارم، هر گاه می خواهم به خودم تسلط پیدا کنم به دریا کنار می روم. درتخیلات پوچ خود پرسه زنم آن گاه احساس می کنم که دریا به جای من دیوانگی می کند. به جای من نعره می کشد، به جای من طوفان می شود و به جای من آرام می گردد..آنجا می توان هر لکه اندوهی را با باران شست....
برایم موجی باش ز دریا بودنت..ساحل دیر بازی ست که آرام ست.....
ساحلت را دور کردی از نگاه عشق منسالهاستمن قایقت را سوی دریا میبرم......
دل به دریا زدم و عاشق رویت شده امساحلم شو ، بغلم کن که نمیرد احساس...
دریانگفتی آخربا ما چه عشق داریجان را به ماه میسپاری لبخند را به ساحلمن عاشق نگاهت شبها به روی ساحلبا آنکه بی قراری اما ندیدم حاصلدریا نگفتی آخربا ما چه عشق داری......
باورم نمیشدخانه ی چوبی وسط جنگل سبزهوای ابری و بارانیبوی کیک شکلاتیصدای خنده دخترک خردسالتابلو های پر رنگ و نقش و نگارگل های نرگس که با نظم خاصی در باغچه صف کشیده بودندصدای گنجشکانابرهایی به رنگ صورتی و بنفش که اندازه یک کف دست با من فاصله داشتندخنکی آب دریاماهی هایی که در آسمان برای خود گردش می کردندخبری از ماشین و موتور و دود نبودبه کف زمین نگاه کردم، زمین سرتاسر آیینه بودگیسوانم تا انتهای پاهایم می رسید که به صورت خیل...
دیشب بعد از یه سفرِ نه روزهرسیدم خونمون ؛انقدر دلم واسه خونهتنگ شده بوده که ساده ترینو بی ارزش ترین چیزها ی خونهجلوی چشمام برق میزدن ؛با اینکه تو سفر هم جاهای بدیاقامت نداشتیم و هتل هایی کهتو شهر های مختلف بودیمشاید از خونمون امکانات بیشتری داشتناما خونه . . خونه یه چیز دیگه ست واقعا !یه پدیده ی عجیب . . .همون موقع داشتم به این فکر میکردم کهاگه محبوب وَر دل باشه ودریا هم یه طرفایی جلوی منزل ؛میتونم تا ابد تو خونه بمو...
دل تنگم قد ماهی ای که موج او را به طرف شن های ساحل برده و برای دریا دستو پامیزند گهگاهی آب به طرف او می آید اما راهی برای نجات یافتن از این دوری نیست.درد دارد این دوری طاقت فرسا...:)...
من از تبارِ دریا و طوفانمدلم که میگیرد به دریا می برم اندوه خویش✍ سردار...
آخرین باری که من دل را به دریا می زدمماهی از تُنگش صدا زد، عاقبت مثل منیارس آرامی...
نازنینم ای مهربان جویای منماهی تنگم شوق دریای منشوق دیدار تو برده جانان منکی کنی آزاد آرزو رویای من...
دریابه میثاق توام، دریا نخواهمز این شوریدگی بلوا نخواهمبه مست عاشقی دریا چه باشدمن آن ویلان دلم، حوا نخواهم...
دلتنگت که می شوم به دیدار نیمکت قدیمیمان میروماندکی آنجا می مانم و محو تماشای دریا می شومتو چقدر شبیه دریا بودی!!!!مراشیفته خودکردی،به اغوش کشیدی و درعشق خود غرقم کردی وهنگامی که غرق در عشقت بودم !!مرا به سوی ساحلی نا امن پس زدی تو چقدر شبیه دریا بودی!!!! ....
دریاهم دگر ارام نیستو غرلندکنان امواجش را به ساحل تنهاییم میکوبدبه گمانم دریاهم از نبودنت شاکیست✍️رامین وهاب...
چو عاشق می شدم گفتم که بردم گوهر مقصود ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد...
نکند؛شبیه دریا آغوش می گشائیاما،فردا جسدم راپس خواهی داد؟ ¤¤¤ظاهرِ فریبنده ای داری! لیلا طیبی(رها)...
دریا نازِ ماه را می خرد من نازِ عکس های تو را... • ͡• نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
بیهوده دل به دریا زدی قایقغریق ، نجات نمی یابد...
بناز دریا!ماهی عاشقپلکی نداردبرای بستن...
بچه هایش رابه دریای اعتماد رها کردماهی...
رودی برنخاست از بسترو دریاتاابد بی خبر...
یک کران نگاه می شوموقتی که آبی چشمانتبه سبز می زند دریا!...
عشقِ دریا به ماه ستودنی است...که با وجود وصال ناممکنشان هرشب ماه را در آغوش میکشد... • ͡• نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
بیا دلی بسازیم از دریاآنگاه اگر روزییکی از ما رفت،دریای ما می شود حوض ماهی!من هم می شوم ماهی اششب ها با همان چشم خفته ی بیدارتا صبح اشک پنهانی میریزم💙🌱زهرا خواجه زاده...
اگر ساحل خموش و صخره آرام وگر کار صدف چشم انتظاری ست من و دریا نیاساییم هرگز قرار کار ما بر بیقراری است...
سرت را بر جایی از تنم بگذارکه قبلِ رفتنِ تو در آن قلبی بود به وسعتِ دریاسرت را بگذار تا بشنویاین حفره ی خالی با دیدنِ تو هنوز هم میتپد......
نشست تو ماشیندستاش می لرزیدبخاری رو روشن کردم،گفت: ماشینت بوی دریا میدهگفتم: ماهی خریده بودم!گفت: ماهی مرده که بوی دریا نمیده!گفتم: هر چیزی موقع مرگ بوی اونجایی رو میده که دلتنگش می شده...گفت: من بمیرم، بوی تورو میدم...
خسته ام مثل عقابی که پیر شدهیا پرنده ی زخمی از پرواز تیر شدهابر باران عشق از تن ام گذر نکردباد پیمان شکسته نصیبم کویر شدهتا آخرین نفس منتظر است آهو بیاوقتی به چنگ تیز پلنگی اسیر شدهرودی کشته بدون جنگ با آبشار شدهدر عین سر بلندی خود سر به زیر شدهبازیچه در قمار زندگی با تاس عشقعاشقی با حکم خود گوشه گیر شدهمردی که دل به وسعت رویا سپردهبا تزویری به نام حقیقت حقیر شدهماهی نمیر دریای تو در راه استدریا کجاست ؟ تنگی ...
دلم اکنون کمی دیدار میخواهدکمی صحراکمی دریاهوای شانه هنگام غروبی سردستاره ، آسمانی صاف ، چشمکهای بی پرواکمی رویادلم امشب تو را افزونتر از بسیار میخواهد...
«مادرم...».مادرم ...زمین ، کم می آورد زیر استقامت قدم های تو ...دریا ، چه کوچک استدر برابر اقیانوس عشق تو ...باران مهرت ، چه لطافتی دارد وقتی لبخند زیبای تو بر من می بارد ...وسعت آبی آسمان ، چه کم نور استوقتی چشمان تو بر من می تابد ...زمین و دریا ، باران و آسمان ، قد خم می کنددر ورای سرو قامت وجودت ...و من جوانه ای نحیف ، که در قامت همیشه سبز و تنومندت جان گرفته ام .......بهزاد غدیریbehzad ghadiri...
دیگر برای عاشقی «فرصت» مهیا نیستاین ناخدای پیر را یادی ز دریا نیستهر کار کردم تا که آبستن شود احساساما برای «عشقِ تو» احساس کارا نیستبهزاد غدیری...
عشق من شبیه دریا بی پایانهمچون باد می آیی و من موج می زنمخسته ام از رفتنتبه شوق دیدارت در آشوبم...
آیینه و تصویر او دیگر به میل ام نیستوقتی که دلتنگ ام دگر دنیا به میل ام نیستبا اینکه دریا را همیشه زندگی کردموقتی کنارش می رویم دریا به میل ام نیستازعشق از این کوچه های شهر دلگیرموقتی سفر هم می روم آنجا به میل ام نیستاصلا چه معنی می دهد این زندگی کردن؟وقتی که حتی ذره ای دنیا به میل ام نیستتنها خودم می مانم و شب های پر کابوسدر امتداد زندگی فردا به میل ام نیستباچشم پرنم آرزوی مرگ را دارماز بخت بد این مرگ هم حتی به می...
مندلم دریا میخوادانگار باید یه جایی باشه بین ابیه خشکی چند متری بین دریاترجیحا توی فصل پاییز و قرص ماه کاملتنهایی بخوابم روی شنای نمناک و چشمامو ببندموغرق بشم توی صدای دریاانقدر غرق بشم که هیچ صدای نشنومچه از قلبم چه از عقلمانقدر غرق بشم که همه چیز رو از یاد ببرمچه حسرت های دیروز چه دغدغه های فردادلم میخاد اونجا مملو از حس خوب و ارامش باشمدلم میخواد تمام حرفام رو پرت کنم جلوشتا اون غرق کنه توی بزرگیشکه شاید این فکر پر ...
دوست داشتنت دریاست...گاه آرام و پُر از سکوت...گاه طوفانی و پُر از هراس...من سال هاست دل به دریا زدم......
زیباییهمچون پراکندگی یک ایل در کوهستانهمچون گذر یک رودخانهزیباییهمچون قایقی در غروب یک دریاهمچون قطاری در عمق سبز یک درهزیباییهمچون رقص دود سیگار_در زیبایی اترفتنی نهفته است_...
رد پاهایت را ، دریا پاک کرد خاطراتت را چه کسی پاک میکند؟! نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...