متن شاعر: زهرا حکیمی بافقی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شاعر: زهرا حکیمی بافقی
تو،
با صفای خاص وجودت؛
با نوای سازِ تار و پودت؛
در کنارم بمان و،
زیباترین داستان های دلدادگی را،
برایم بخوان،
با مهر...
زهرا حکیمی بافقی
من،
با تمام حس جانم؛
با سراپای نهانم؛
قدر بودنت را می دانم؛
و گیراترین اشعارِ دیوانِ دیوانگی را،
برایت می خوانم،
با عشق...
زهرا حکیمی بافقی
در کنارم که هستی/
آرامشی محض/
با من است/
لحظه هایی ناب/
رقم می خورد/
در بستر دلم/
بی تاب نمی شوم از/
ماورای بغض ناکِ دلتنگی/
پرتاب نمی شوم/
به ناکجای پرتگاهِ خستگی/
و زندگانیِ پرشوری/
جاری می شود/
در پهنه ی ناپیداکرانِ رویایم/
زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
به باد دادی/
احساسی را/
که دمادم/
«حدیثِ آرزومندی»/
با باد می گفت!
زهرا حکیمی بافقی، کتاب گل های سپید دشت احساس.
نبودی در دلِ شب های قلبم/
و پوچ و هیچ شد رویای قلبم/
ز بس لرزیده دل، حسّی، نمانده/
پر از خالی شده، دنیای قلبم
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب دل گویه های بانوی احساس.
آه.../
درازنای فاصله ها/
کوتاه نمی آیند/
از قدم هایی که/
پرش وار/
گذر کرده اند/
از گذرگاه احساسم/
و پریش احوال نموده اند/
دنیای نهانم را!
زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
عشقی وافر/ به دلم دست داده است/ بگو حالا/ چقدر دست بکارم و/ دل بگذارم/ بر سر راهت/ تا وقتی/ دست رد به سینه ام می زنی/ دست و دل بازی کنم و/ کم نیاورد/ حس دلم از/ دست دادن به عشق؟! زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
تقدیم به جوانان:
نگاهت را به مهرِ آسمانی کن!
سپاسِ ایزدت، تا می توانی کن!
جوانی و، تنت سالم؛ ببین این را؛
و با ژرفای احساست، جوانی کن!
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب دل گویه های بانوی احساس.
وجودم، با تو سرشار از، وفا شد/
سراسر، شور و دنیای صفا شد/
میانِ جان شکفته، نوگلِ عشق/
و احساسم، به مهرت، مبتلا شد/
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب دل گویه های بانوی احساس.
☘🌺☘
صبح و، تپش و، شورش احساس؛ چه زیباست!
بر میزِ عسل، دسته گلِ یاس؛ چه زیباست!
وقتی که دلم، پر شود از قهوه ی چشمت،
در باغِ نگاهت، گلِ الماس؛ چه زیباست!
زهرا حکیمی بافقی
(کتاب دل گویه های بانوی احساس)
ای حسِّ بی مِثل و مَثَل! صبح به خیر!
احساسِ دیوانِ غزلِ! صبح به خیر!
شیرین شده، با «تو» پگاهِ دلِ من؛
شیرین تر از، جامِ عسل! صبح به خیر!
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب دل گویه های بانوی احساس.
سپیدارِ سپیده، شد شکوفا
در احساسم شکفت امواجِ رویا
به چشم اندازِ زیبای نگاهت
دوباره، دوختم چشمِ دلم را
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب دل گویه های بانوی احساس
از روزنِ احساس، تو را دیده دلم/
پروانه ی رخسارِ تو گردیده دلم/
هر برگ، زِ گلبرگِ رخِ خوبِ تو را/
تکرار به تکرار، پسندیده دلم/
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب دل گویه های بانوی احساس.
بسترِ آغوشِ «تو» چون خانه ی من می شود،
چشمِ قلبم با صفای مهر، روشن می شود!
آتشِ مهرت به جانم، چون زبانه می کشد،
داغ تر، جامِ دلم، از هرچه گلخن می شود!
پرتوی می افتد از: «امّید» بر شورِ نهان؛
حسّ جانم، بهترین احساسِ یک زن می شود!...
از زیستنِ بی تپشِ عشق، چه سیرم/
بی عشق، نفس قبض شود؛ زود بمیرم/
چون جامه ی احساس، به تن کرده دلِ من/
باید که همه، کامِ دل از، عشق بگیرم/
شاعر: زهرا حکیمی بافقی
کتاب دل گویه های بانوی احساس
صبح آمده؛ با خنده نموده است: «سلام»/
صد پنجره با عشق گشوده است؛ سلام/
احساسِ خوشی، داده به دل، دست کنون/
رنگِ شبِ تیره، چو زدوده است؛ سلام/
شاعر: زهرا حکیمی بافقی
کتاب دل گویه های بانوی احساس
محراب، چو شد به اوج، در مسجدِ شب/
خواهنده ی نورِ بی نهایت، علی بود/
فُزتُ... بُوَد آن کلامِ او لحظه ی عشق/
مشتاق، به ملجاءِ شهادت، علی بود/
زهرا حکیمی بافقی، برشی از یک غزل، کتاب آوای احساس.
شد خانه نشین زِ جور، هر چند؛ امّا/
آقای سیاست و، صلابت، علی بود/
احساس و محبّتش وسیع و، بسی ناب/
آن ناجیِ مردم از فلاکت، علی بود/
زهرا حکیمی بافقی، برشی از یک غزل، کتاب آوای احساس
اخلاصِ وجودِ او خدایی و هر دم/
بیزار، زِ شرک و هم، جهالت، علی بود/
اندر شبِ فتنه های بسیار پنهان/
خوابیده به بسترِ رسالت، علی بود/
زهرا حکیمی بافقی، برشی از یک غزل، کتاب آوای احساس
آن شاهِ بزرگِ باشهامت، علی بود/
سلطانِ امینِ پُرعدالت، علی بود/
سرشار، از عطرِ سبزِ یکتاپرستی/
آن مردِ نماز و هم، عبادت، علی بود/
زهرا حکیمی بافقی، برشی از یک غزل،کتاب آوای احساس.
🙏🌺🙏
با سازِ صفا هست هم آوا، تبِ دل/
با نای وفا هست پُر از نا، لبِ دل/
وقتی که گُلِ حسّ نهان بی خواب ست/
موسیقیِ رویاست، انیسِ شبِ دل/
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
نشسته بی قراری در دلِ من!
هوای انتظاری در دلِ من!
تمامِ من، از احساسِ تو شد شاد؛
تمامِ توست جاری در دلِ من!
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب دل گویه های بانوی احساس.