جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
شب بود وشمع بود ومن بودم و غم....شب رفت وشمع سوخت ومن ماندم و غم.......
شب را تا صبح به امید تو ستاره می چینم شاید رسیده باشی......
شب کہ می شودپشت پنجره می روم و اولین ستاره نگاهم را پیشکش تو می کنم....
واللهِ که چون گوهر نابید همهمن شب شده ام بلکه بتابید همهگفتم که سلامی بدهم برگردممن آمده ام اگر چه خوابید همهبهزاد غدیری (شاعر کاشانی)...
گفتمش: روز و شبم در پی آزردگی اند دیوانه شدند ، مست شدند درپی بالندگی اند تو بگو با شب و روز ام چه کنم ؟! گفت: دیرگاهی ست که شب پر زهیاهوست دلش گر نیست رنگی که بگوید با تو تو بمان ،اندکی صبر پذیرنده تر است گفتمش: گر صبر بماند، فرصتی ناگاه از کف برودنقش انگشتانم که به جا مانده در قیر شبم با او چه کنم؟ ! گفت : گر شب ، شب باشد می بارد بر صحرای دلگر نمی خواند تورا ، گر نمی یابد تو را قایقی ساز در این دریای دل، که رود بر ساحل آ...
«تو»زیباترین اتفاق شب های منیاتفاقی شبیه ماه در تاریک ترین شب جهان...
خدایا ؛به ﺭﺳﻢ ﺁﻥ ﭘﺮﺳﺘﻮﻫﺎﯼ خیس زیر بارانبرای آخرین کوچ زمستانبه فانوسِ میان ظلمت شبدر مسیر خواب...مرا هم مثل باران ، با طراوت کن...ﻣﺮﺍ هم مثل فانوس ، روشنایی بخش...خدایا ؛ چون اقاقی های سرگردانِ پائیزان ،مرا بی تاب خود گردان...خدایا ؛مثل گلهای بهاریزیر باران پر از عشق الهی...ﻭ ﭼﻮﻥ ﮔﻠﻬﺎﯼ ﻧﯿﻠﻮﻓﺮکه ﺑﯽ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ در بعض اندبه ﻣﺎ ﻫﻢ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺁﻣﻮﺯ...خدایا ؛ مثل ﺑﺎﺭﺍنی که می شوﯾَﺪﭘﺮ ﻣﺮﻏﺎﻥ ﻋﺎﺷﻖ راﺑﺸﻮﯼ ﺍﺯ دیده و کردار و گ...
این شب عجب طولانی است!ساعت ها تا صبح مانده است!و شاید سالها...!استخوان هایم از سرمای یخ آلود این هوای آلوده بی حس شده اند.و دنیا شبیه هیولای قصه ی مادربزگ شده است...دیگر وقت آن شده که بیایی!می خواهم برای همیشه و شاید تا ابددر آغوشت رها شوم.باید بیایی!من از شب...از این شب طولانیاز این هوای آلودهاز این دنیا پلیدمی ترسم!وقت آن است که بیایی!آغوشت را عجب طلبکارم......بهزاد غدیری شاعر کاشانی...
چه خوب دوست شده ام با گلها...می دانم شب ها حسن یوسف با محبوبه ی شب راز می گوید...و اقاقی ناز و غمزه هایش را از نرگس های باغچه تقلید می کندو لاله به جز قصه ی عشق نمی خواندو از کاکتوس تنهاتر...گل سرخ پژمرده ی باغچه ی تنهایی من است!..بهزاد غدیری شاعر کاشانی...
✓ماه من...تو را هرشب پرسه میزنمدر دل سیاهِ آسمان...مرورت میکنم با پای پیاده... می کشانم تو را تا دور دست های ستاره نور میگیرم از تو♥کام میگیرم از تو♥ماه من...سهم من شو \یک شب\جان می گیرم از تو❤️بهزاد غدیری (شاعر کاشانی)...
دلتنگی کمین کرده در نیمه های شبمی خواهد باران شود و بر من ببارد.آیسان زنگکانی...
شب ها به روزهای تاریک تبدیل شدن...درد ها از روزی به روز دیگر دلتنگی ها از روشنایی به تاریکی همراهمان می آیند نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
دنیایِ بعد از رفتنت مثل سراب استبا قرصهای هرشبم حالم خراب استتا انتهای مرزِ بیداری نشستم شب تا سحر چشمم به روی عکسِ قاب استعاشق که باشی ابتدا باید بدانیدنیای تو اندوه ممتد، اضطراب استهرلحظه غرق عشق بودن هم همیشهمانند یک پرسش شد امّا بی جواب استتقدیر با من باز هم لج کرده انگاربازیچه ی دستش شدن توصیفِ ناب استپودِ مرا از تارِ تن از هم گسست وروحم جدا از تن شد و گویی که خواب استدلواپس فردای نامعلوم هستماین زندگی چ...
من ز میخانه ی چشمت نظری میخواهماز تو یک خواسته ی مختصری میخواهممانده ام گوشه ی بی حوصله ی تنهاییقدر یک قاصدک از تو خبری میخواهمسخت امشب تب یادت به سرم افتادهدر کنارت نفس تازه تری میخواهمهر شبم با لب خاموش سخن میگویمدر خیالات خودم همسفری میخواهم آنقدر درد کشیدم ز نبودت همه عمرکه از این رنج فراوان ثمری میخواهمتوی پس کوچه ی احساس به جا مانده ز عشقته این کوچه ی بن بست دری میخواهمتازه برگشتم و دیدم که از این عشق و...
نمى دانمشاید شباز کنار چشم هایت گذشتکه تمام روز رااز دنیا گرفتى...
شب طنین افکنده استشب طنین افکنده استو صدای زوزه ی سگان ولگردیکه امشب برای اولین باردر خانه ی همسایه مهمان اندمادر...از همه حساس تر استو می گوید ...حرف گل سرخ را باد نمی فهمدشب دارد می گریدتنها ...درختان زبان مرا می فهمندگلها...و پرندگان ...و تمام چراغ های همیشه بیدار شهردلم تنگ شبی ستکه پدر ما را می خواندکه پدر ، خاطره های دور رابرایمان می گفتکه پدر ما را دوست می داشتصدای جاری شدن آبصدای شفاف ماه من...
انصاف نیستجوانه ها ...در سرزمین سیمانی بخوابندآنها معصوم اندمعصومانه پناهشان دهیمتا شب را احساس نکنندتا نداننددر امتداد شب...شبی بی پایان نشسته استرعنا ابراهیمی فرد (رعناابرا)...
پلک بر پلک گزارم که شب از ریشه رودغافل از آن که سر و سینه به اندیشه رود!ارس آرامی...
ستاره ای که از اسمان / می افتد / تسلیم سیاهی ی / شب میشود /...
☔️♡ - ببین فک کن یهو ساعتدوازده و چهل و شیش دیقه دلت تنگ شده! ولی هر کاری میکنیخوب نمیشی... چیکار میکنی؟+ خودمو بغل میکنم...- خودت؟! میگم دلت واسه ییکی دیگه تنگ شده! + خودمو خب بغل میکنم!- واسه چی خودت؟!+ چون قلبی که واسه اون میتپهتوی قفسه ی سینه ی منه:)♡قلب سمت راست من ♡ریحانه غلامی (banafffsh) نوشت💜...
از بهترین ترکیب های دنیا اهنگ. بارون. پیاده روی کتاب . قهوه . سکوت اهنگ.شب. بام موهاش .دستاش .چشماش...
دلبر میاد که بره نمیاد که بمونهاز اسمش معلومه دل+ بر...
دلم خلوتی میخواهد از جنس بلورتا در آن بیابم روح سرگردان خود را دلم خلوتی میخواهد در دل شب تا بیابم نور امید را در دل خویش دلم خلوتی میخواهد ...خلوتی به دور از هم همه های روزگاربه دور از تمام خوبیها و بدیها به دور از شعر ها و شور ها به دور از همه چیز ..به دور از همه کس..دلم خلوتی میخواهد ...خلوتی دنج٫ که رها شوم برای همیشه در دل آن ...مهدی خادم...
من دعا گوی توأم هر شب و شب می داند,؛ دل ما قبل تو، اینقدر مناجات نداشت!...
تو نمی دانی شب چه هراس انگیز است در غیاب تو و آغوش تو تنها ماندن...
اگر ماه عطری داشت ،قطعا بوی تو را می داد ،اگر شب رنگی بود ،حتما به سلیقه تو لباس می پوشید ،اگر چشمکِ ستاره ها صدا داشت ،شک ندارم تو جایشان حرف می زدی...،من که به آسمان نرفته ام ، نمی دانم !در تو اما پرواز کرده ام،ماه و شب و ستارهخودت هستی ......
رسیده نیمه شب و من دوباره بیدارمشکسته روی غزل ها سکوت خودکارمدوباره شب شده و هیچ کس نمی داندکه ابر سینه ی خود را چگونه می بارمچرا ندارمت و هر کجا که می آیممرور خاطره ها می دهند آزارمرسیده اخر قصه؟... نگو... زبانم لال!چگونه میشود آخر که دست بردارمبگیر دست مرا تا... گذر کنم با تو"بخند تا که بخندم، اگر چه غم دارم"...
این شب، هنوزِ بلندی ست که با حواس نجیبش هوای شرجی ما را نفس می کشد دارد.بگذاراز کدام خاطره دم بزندسکوت تن به تن چشمهای ما با هم....جلال پراذرانسفیر اهدای عضوفعال محیط زیست...
ازشب روشن چشات / به روزسیاه افتادم خسته شدم برم کجا / غصه نیفته دنبالم...
در تاریکی یک شب ابریو با شروع نم نم باران پاییزیاز پنجره اتاقم به بیرون می نگرمو تو را به یاد می آورم که چقدر عاشق باران هستیکاش کنارم بودیشب بارانی ات آرام، خوب بخوابی …******شب همگی بخیر ......
روز آنتراکت شب است...
شب!این موجود چیره دست؛که جنس اش، تماماً از دلتنگی ست.مُهر سکوت بر لب انسان ها زده وامان آن ها را حلق آویز می کند.شب! این موجودِ پرفریب؛هزاران نغمه یِ متناقضِرنج و شادیرا درونش گنجانده است.شب!این موجود رنجور؛رازی را در تاریکیِ سینه اش،پنهان کرده است.رازی که در نظرِ هر فرد با فرد دیگر،زمین تا آسمان فرق دارد..!...
شب آواز می خوانَدصدایش لطیف و نرمچون حریری در آغوشِ گُل هاشعرهایش از جنس نورهامفهوم و روشن و ژرفصدایش دل آسودهبا زیر و بم های اندوههمچون غروبی که زیبا وسرشار از عشق و درد است:”ای دورمانده از تکرارهای من!اینها همه، همهمه ی موج های دریایی ستکه در مِهی طلایی رنگعمیق می خوانندآوازِ روزهای پاییزستکه پاک و شتابندهپُر از عشق و افسانه ست“ای شب! ای آوازِ روشن و اندوهناک!گسترده شوبه گستره ی جانِ عاشقان...
چشم سیاه ابرو سیاه خال سیاه انگار توراشب آفریده است خدا....
شب چیزی شبیه بازوان مردانه یِ توست به راستی چه زیباست غرق شدن در آغوش تویی که قشنگ ترین وقت بخیر دنیای منی...
با تکیه به شانه تو شکستِ شبآسان است...!️️️...
کو آن کسی که می گفت یک شب هزار شب نیست... حلوائی آرزوها سلامتی برای همه عزیزان️...
صبرم حریف دوری طاقت گداز نیست... الله علیک یا اباعبدالله زیارتی️...
عطر آغوشتزیباترین انقلابۍ ستڪہ هر شب درمیان جانم عاشقانہ ڪودتا مۍ ڪند......
شب ها نور ماهدر چشم تو می درخشدشب بخیر هایتماه آسمان را برای منروی زمین می آورد ️️️...
شب،با واژه ها بخیر نمی شودمگر در کنار ُتو ️️️...
جواب زنده بودنم مرگ نبود مردن من مردن یک برگ نبوداون همه افسانه و افسون ولش این دل پر خون ولشدلهره ی گم کردن گدار مارون ولش تماشای پرنده ها بالای کارون ولشخیابونا سوت زدنا شپ شپ بارون ولش......
آهوان، گم شدند در شب ِ دشتآه از آن رفتگان ِ بی برگشت...
گاهی اوقات همه چیز میشه یک خط ، یک افق و نارنجی غمگینگاهی هم شب است هم روز...
ما تو خونمون وقتی سالاد الویه درست میشه تا یک هفته صبح ظهر شب وعده غذاییمون همونه آخرش برای اینکه تموم بشه باهاش درزای دیوارو میگیریم!...
شب که می آید تو را با خود می آورد!تو را که نه ...خیالت را ...خودت که خیلی وقت است رفته ای،خیالت اما مثل تو نیست!و تا جانم را نگیرد، قصد رفتن ندارد......
هرشب, دراتاقم را برای آمدنت, نیمه باز میگذارم, خیالت, نه می آید و نه فکر رفتن دارد...!...
کاشجای ماه بودمانگشت نمای شب تو...
تو رفتیو همه فهمیدند،شب می تواند از آنچه که هستتاریک تر باشد...
یه شب میرم قدم بزنم و دیگه برنمیگردم...!...