متن شوق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شوق
ای بودنت همه شوق ...
بپیچ بر من
بپیچ بر قامت صدساله غم
که دگر ...
انتظار بی معنی ست ...
رعنا ابراهیمی فرد
سرمه می کشد خانه
چشمان درشت شوق را
و می آویزد
گوشواره های شکوفه برفی اش را
عطر تنت
که در می زند
روز زیبایی است؛
روز تولدعاشقانه ات، درقلبم
مرور می کنم بودنت را
که برای دیدنت، حاضرم ،تا قاف پر بکشم ،تا جوانه ی عشقت، شکوفا شود....
وشعری زاده شود...
واشکی بغلتد بر گونه ام از شوق
اما صد حیف که مخاطب این زمزمه ی عاشقانه در گلستان ناز، جا مانده...
سخت این نیست که دشمن سر دارت بزند
سخت این است که معشوقه کنارت بزند
هیچ تا حال شده حرف دلت را بزنی!
او به تو تهمت بیجای جسارت بزند
هیچ دیدی که کسی آمده باشد از راه
بنشیند به دلت دست به غارت بزند
هیچ تا حال شده عشق...خودش...
تا تو موهایت را مى بافى
من مى روم حواسم را بیاورم
بنشینم و دوباره بدوزم
شوق نجیب نگاهم را
به دامن بلند لحظه هاى پر از تو
چه خوب مانده است
و از هنوز عاشقانگى ما
این حس یلدایى نرفته است ...!
جلال پراذران
سفیر اهدای عضو
روی تمام پنجره ها را سفید کرد
وقتی به سمت دیدن تو
باز شد چشمم.
آنقدر که نشستم و از شوق
پلکم به هم نخورد،
حتی خدا هم بعدها فهمید
من ، با کدامین آرزوها
زنده زنده مرد...!
جلال پراذران
سفیر اهدای عضو