متن عاشق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عاشق
نفهمیدن همیشه هم بد نیست
گاهی اوقات اگر از همه جوانب یک کار آگاه باشی ،هرگز توان و جسارت انجام آن را پیدا نمی کنی
راست است که می گویند \عشق \ چشمهایش را کور کرده
چون اصولا اتفاقهای عاشقانه خارج از منطق و عقل است
اگر قرار بر این...
نمی شود به زور نمی شود
عشق تحمیلی نیست
نمی شود به کسی اصرار کرد عاشق باشد یا نباشد
حتی انتخابی هم نیست
عشق از لا مکان و لازمان می آید
و کسی را قدرت مقابله با آن نیست
از همین روست که در جان اسارت عشق ،آزادگی نهفته است...
تو وقتی مرا دیدی ،که زخمی بودم
جانم هزار تکه ،شده بود
قبل از آنکه مرا ببینی زخمهای تنم را دیدی
قبل از آنکه بتوانم تو را ببینم دست هایت را دیدم
حالًا من عاشق آن دستی شده ام که بر زخمهایم نشست
و اینگونه بود که عشق ما از...
تو عشق را خوب می شناسی ،میدانی عشق نباید حادثه ای لحظه ای باشد
کاری می کنی که آرام آرام کسی عاشقت شود و بعد ذره ذره دلش برایت آب شود
کاری میکنی که آدم به خودش بیاید ،ببیند که هیچ چیز برایش نمانده جز تو
تو ساحر بزرک روح...
کتاب شعرم روی دستم مانده بود ،هیچ ناشری قبولش نداشت
می گفتند :هیچ کس با اینها عاشق نخواهد شد و هیچ عاشقی با شعرهای تو برای معشوقه اش پیام نمی فرستد .
هنری در آن نیست نه ایهامی ، نه آرایه ای
راست می گفتند ،آنها همه تو را کم...
پیشگویی کف دستم را دید . گفت تو دستی دستی کار دست خودت می دهی
عاشق می شوی و عشق کار خودش را انجام می دهد
تو را برمیدارد و می برد بالاتر از تمام فاصله ها ،بالاتر از تمام مرزها ،بالاتر از تمام قاعده ها
تو را از تو...
تو میگویی عشق! من میگویم ترس!🙃😅
میدانی ترس از چی؟ ترس از خرد شدن،ترس از دست دادن،ترس از تنها شدن..!
تو میگویی آزادی،من میگویم اسارت!
اسارت بین حس های مختلف حسرت،دلتنگی،محبت و حتی حسادت\!
چشم هایم را بستم تورا دیدم!
عجیبه،چشم هایم را باز کردم بازهم تورا دیدم!
انحنای لب...
آرزومه چشامُ به روی هم بذارم
بازش کنم ببینم معشوقمُ کنارم
افسوس که عشق ، ویران شده دیگر
عاشق از معشوق گریزان شده دیگر
آرزوهایی به سر پرورده بودیم
همه به دست غم ها مدفون شده دیگر
گرگ و شغال آمده از کوه ها به شهر
آهو سوی بیابان فراری شده دیگر
معشوق عشق عاشق ، همه ثروتش بود
تاراج گشته...
درخیالم تو و من باشیم و بارانی که نیست
به بغل می کشمت در آن خیابانی که نیست
فکر بوسیدن و آغوش تو تا زد به سرم
به جهنم که ببیند آن نگهبانی که نیست
لب تو باشد و من باشم و یک گوشه دنج
گنه بوسه زدن گردن شیطانی...
گاهی باید رها کرد و رفت.
درست پشت دنیای این آدم ها قایم شد.
تنها از تو یک ارثیه به جا بماند، تا بارانی شود که بر سر عاشقان فراموشکار این شهر می بارد.
گاهی باید رها کرد و رفت، تا بدانند اگر مانده بودی، عاشق بودی، وگرنه رفتن را...
گفت عاشق می شوم, رفت و حقایق را شکست.
مست مستم بود اما باز جامم را شکست
لحظه ای بر تار مویش شاعری کردم ولی
برف و بوران از غضب بارید و زلفش را شکست
گفت یوسف می شوم, اینبار عاشق می شوم
تاکه آن درها برویم باز شد در...
اینک تو ماندی و میان دستانت دست تنهایی
تو ای عاشق تو ای تلفیق بغض و اشک و تنهایی
به قدر هق هق ات دیوار برای تکیه دادن نیست
بر این افتاده از چشم ات هوای ایستادن نیست
به جز زانو بغل کردن غباری بر نخواهد خاست
مجنون شهر !...