متن عشق

هیچ کس نمی دانست
که این زن
دراین سالها
چه کشید

آرام شکست
وبه اندوه
عشق رسید

عشق اگر شاهکار خلق ِ صحنه ها
با عبور از لحظه هاست
من شب به شب میان بازوانت
خلق میشوم از نو...


️️️

رهایت کردم جانم...
میشنوی؟؟
رهای رها...
در میان ِ تمامِ خیالاتی که با تو تجربه کردم
تو را رها کردم...
حال با روحی آزاد
به رویاهایم باز می گردم
آنها همیشه با آغوش باز پذیرایم بودند.. .
این آزادی را با جان و دل دوست تر می دارم از انتظار...

عشق جنگی است که
خاطرات
مین های خنثی نشده ی آنند
کافی است گاهی
خیالت از روی آنها بگذرد..



️️️

عشق اگر شاهکار خلق ِ صحنه ها
با عبور از لحظه هاست
من شب به شب میان بازوانت
خلق میشوم از نو...


️️️

همین جا بمان عشقم
همین گونه ڪه هستی بمان
و تنها به من نگاه ڪن
نگاه ڪردن عشق است
و ببوس مرا بی وفقه
باز هم بلند بلند ببوس مرا
آری
عشق ...
همین سفرهاے طولانی ست
هر لحظه سوی خود
بِڪش مرا
بِڪش تا بدانم ؛ سهم توام !...

شاید
عشق همین باشد...
که من دلتنگ وار و دلتنگ وار...
تنها به دوست داشتنت...
اکتفا کنم...

غریبه
سیگارت را حوالی دل من
آتش مزن
پس از واپسین عشق
تنم پر از باروت است !

بحران بوسیدنت بود و
دست شستن از آغوشت...!
تا چشم ڪار می ڪرد نگاهت ڪردم
این عشق...️
هر طور شده باید منتقل می شد...!

حسود نیستم
ولی لال شود هرکه غیر من
تو را عشق بنامد ...!️

یاد تو کردم
غزال عشقت
در دلم
رمید

گفتم :« عشق شبیه بوته تمشک است، کوتاه و پُر تیغ، با میوه های ریز قرمز؛ اغواگر؛ زود که بچینی اش گس است و لب جمع کن، وقتی هم که رسید، ترش و چشم جمع کن... چه کال بچینی اش ، چه رسیده، خراش به تن ات می اندازد به...

زند سوسو ستاره، آسمان و...
که پای عشق آید در میان و...
من و شب، پشت بام خانه و آخ...
کنارم دختر ھمسایه جان و...

️
می گویم :
دوستت دارم️
می شکفی،گل های باغچه تقلید می کنند
خدا می خندد و می گوید:
امان از عشق...!!!️

سرت را بر سینه ام بگذار
نفس بکش
و بگذار شکوفا شود
عشقی که برایم درون سینه پنهان نموده ای

.

و عشق،
شروع ماجرای لبخند های توست
که با صبح، آغاز می شود ...


️️️

ولنتاین روز
سپاسگزاری از خداوند است
زیرا که عشق را آفرید
تا یادمان باشد
کسی هست برای عاشق بودن
تا با تمام وجود به او بگوییم
دوستت دارم

بی عشق سر مکن،
که دلت پیر می شود …

من عاشق ترین آفتابگردان مزرعه ی عشق بودم

که نیازم به آفتاب نگاهت بود

به هر سو که می چرخیدی

می چرخیدم و می چرخیدم

و من عاشق ترین بی برواترین تنهاترین

آفتابگردان مزرعه ی عشق بودم

از خود می مردم و

در قلب تو که به فراخنای هستی است...

.

آن جاے ڪه عشق آمد
جان را چه محل باشد...

️️️

.

ﻋﺸﻖِ
ﺑﯿﻦ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ
ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ اﯼ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺍﻓﺘﺎﺩ
ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﻣﺎ
ﺍﺯ ﮔﻨﺎه ِﻟﺐﻫﺎﯾﻤﺎﻥ
ﻧﺘﺮﺳﯿﺪیم...


️️️

ما گمان میکنیم که لیاقت و ظرفیت عشق را نداریم.گمان میکنیم اگر بگذاریم عشق در وجودمان راهی یابد،خیلی حساس و با محبت میشویم ولی شخص خردمندی به اسم لوین چقدر قشنگ این مطلب را بیان کرده است:عشق تنها کارِ عقلانی و منطقی است.

روزی که بوسیدی مرا !
تب کردم و گفتی...
واگیر دارد عشق ...
امیدی به درمان نیست !

عشق نیرویی قدرتمندتر از هر نیروی دیگری است.