متن عشق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عشق
امان از دست تو و خنده هایت
کمی نفس بگیر
بنشین چایی ات را بنوش
با عطر گُل و هِل
خو گرفته است
قند پهلوست
بیست دقیقه ی دیگر
غذا دم می کشد
میز را به سلیقه ی تو چیده ام
یادم نرفته
در گلدان میز غذاخوری
گل رز آبی...
با شب حرف ها دارد دلم
برایم از قرص روی ماهت می گوید
با ساعت درد و دل میکنم
از انتظار می گوید
با این اوصاف
بدونِ تو من
در مداری پر از خیال ایستاده ام .
او گفت: «عشق، مرز نمیشناسد.»
اما هیچوقت نگفت که نبودنش، مرزی میسازد تا همیشه.
دریا زنیاست
با چشمان تیله ای
که با هر باد
عشق
موجها را پس می زند...
نگاه کن....
چطور عشق از پاییز می ریزد
نه از شاخه های روییده در
دست هایم،
از طلوع پنجره می آید
تا آب در دل ماه تکان نخورد
و این سرخ ترین کسوف تاریخ
است
باز جمعه است
بیخیال دلتنگی و حالش
وقتی تو در قلبم جای داری
خواب کنار تو بیشتر می چسبد .
هر چه قدر هم شاد بگذرد
بلاخره
یک جایی یک لحظه ای یک ساعتی
یقه ات را میگیرد
مثل خوره می افتد به جانت
با غمی ، با عکسی ، با آهنگی
هر چقدر هم شاد باز هم
لعنت به جمعه و دلتنگی هایش.
بر سر عاشقانه هایمان
همچو مهره ای در شطرنج
همیشه کیش داده ام تو را
اما هر بار به چشمانت رسیدم
با یک حرکت مات تو شدم .
خواب یا بیدار ؟
نمیدانم
احساسم ، فکرم ، خیالم
مانند گمشده ای است
در جنگل مه آلود
که دنبال گمشده اش میگردد
جانم به لب رسیده
از این هیاهو
از این سَردرد
آخر معشوقه ی رفته بَرباد
بعد از تو قرص های لعنتی
لالایی چشمانم را می خوانند.
وقتی که نباشی
از غم دوری ات
جان تنم که هیچ
حتی ثانیه ها هم
درد دارد.
شب سختی خواهد بود
پارادوکسی عجیب
در وجودم رخ خواهد داد
که من با یاد خنده هایت
سیر گریه خواهم کرد .
می شود حتی به خواب هم شده
بیایی برای درد و دل
آخر از دلشوره گی
بس اشک چشمانم
روی قاب عکس ریخته
شوره بسته است....
تمام شیرینی های جهان
برایم طعمشان
مزه ی شور میدهد
بسکه بی تو پر از دلشوره ام .....
خنده های تو تنها مُسکن من است
نمیدانم
اینهمه دارو را برای چه دکتر
تجویز کرده است
می شود حالا بخندی
کمی قلبم درد گرفته است.
باز جمعه است
بیخیال دلتنگی و حالش
وقتی تو در قلبم جای داری
خواب کنار تو بیشتر می چسبد .
امان از دست جمعه و دلتنگی هایش
گوشی هم کلافه شده
بسکه
پیامها، عکسها، موسیقی ها
را بالا و پایین کردم
وای به حال خودم ...
روزهای بی تو
همگی جمعه اند و تعطیل
اما
دوست داشتنت در من تعطیل نخواهد شد.
صبحِ زود است
باید کرکره ی دل را بالا دهم
سرای عشق را آب و جارو کنم
آخر
وقتش رسیده دوباره
بیشتر از دیروز و کمتر از فردا
دوست داشتنت را آغاز کنم.
غم آمد و چنگ زد به چشمان نَم زده ام
باران آمد و شُست این دل غم زده ام
این دل وا مانده یارای زندگی نداشت
تو جان دادی به قد و قامت خَم زده ام
تو آمدی و رساندی به ساحل آرامش
دل بیقرارِ همچو کَشتی جنگ زده ام...
چه شاعر گشته ام امشب دلیلش را نمیدانم
و شاید باز هم حسِ، چه می دانم نمی دانم
من از عصر غم و عشقم دلم زخمها به خود دارد
که با هر طعنه ای راحت مثال اَبر می بارد
ولیکن چند روزی هست که با قلبم تنش دارم
که با...
در لحظه به لحظه های زندگی ام جاری گشته ای
تمام غم های دل به یک لبخند زِ هم گُسسته ای
کاش می شد به اسم کم گاه تو را صدا کنم
کاش بدانی که تا کجای فکر و جان و خیالم رفته ای
من تو را نه عاشقانه نه عاقلانه
بلکه عادلانه دوستت دارم
جایی میان همین واژه ها
میان غزلی موزون
که همه قافیه هایش می شود
تو
تو خودت به تنهایی
عاشقانه ترین رمان دنیایی
و اما
من تنها کسی خواهم بود
که تمام این رمان
را یکجا خواهم خرید
می شود یک امضا بدهی ...