متن عشق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عشق
ساز دل مرده من کوک شد از دیدن تو
به طرب باز نوازد وقت خندیدن تو
شاد و سرمست نگرم بر رُخَت ای زیبارو
جان سپارم به خدا لحظه بوسیدن تو
به سبب تو،
در باغهای شکفتهی بهار،
عطر گلها چونان زخمی کهنه،
در من میخروشد و دلم را میآزارد.
چهرهات از خاطر رفته،
دیگر دستیات را در یاد ندارم؛
و لبانت…
آیا هنوز بوسهشان را بر لبان من میتوان سراغ گرفت؟
به سبب تو،
مفتون تندیسهای سپید پارکها شدهام؛
آن...
اما زمستان همیشگی نیست، نه…
حتی در قلبِ یخزدهترین درخت
جرقهای از امید هست، پنهان و گرم.
بهار خواهد آمد،
با نوازشی آرام و بیصدا.
شاخههای خشکیدهام
جوانه خواهند زد دوباره، با عشقی تازه.
کلاغها خواهند رفت،
و جایشان را پرستوها پر خواهند کرد،
با نغمههای زندگی.
کسی از راه...
از حال من نپرس که دیوانهتر شدم
از حال و روز تو چه خبر؟ عاقلی هنوز؟
این ماه هم تمام شد اما هلال، نه!
در چشمهای مهزدهام کاملی هنوز
بیدار ماندهام که تو را مثنوی کنم
آسوده تر بخواب! عزیزدلی هنوز
دلبر جانم ،
عید قربان آمد ، عیدی که قصهی عشق و ایثار را در دلش نهفته دارد. اما برای من، این عید فقط یک معنا دارد :
" بودنِ تو ".
در میان همهی آنهایی که چیزی را قربانی کردند، من دل
را به نامت زدم و قربانیات شدم......
"بارانی از عشق"
در هوای دلتنگی،
عشق تو بارانیست که میبارد،
و من، خاکی تشنه که هر قطره را
با اشتیاق در آغوش میگیرم...
"موج عشق"
عشق، موجی است که ساحل را نمیشناسد،
در تلاطمِ بیپایان، به دلِ شب میکوبد،
و در هر برخورد، نام تو را زمزمه میکند...
عشق، آن شعلهای که در تاریکی جان میگیرد، پناهی در طوفانهای زندگی است. گاهی آرام چون نسیمی بر برگهای پاییزی، گاهی سوزان چون خورشید در دل بیابان. عشق نه آغاز دارد، نه پایان؛ تنها در نگاهها، در زمزمههای شبانه، در ردپای خاطرات جاودانه میشود.
"خزان عشق"
خزان عشق تو ، خاموش نیست
آتشی است که زیر خاکستر، هنوز زبانه میکشد....
برگهای افتاده، از یاد نمیروند
هر رگهی طلاییشان، حکایتی از روزهاییست که نسیمِ عشق، آنها را به رقص درآورد.
باد اگر نامههای دلدادگی را با خود برد
آیا نمیبینی که هر شاخهی برهنه، هنوز...
"خوشبخت ترینم"
با تو، خوشبختی معنای دیگری دارد…
گویی که خورشید، از میان دل شب سر برآورده،
و ماه، در آغوش آسمان آرام گرفته است.
با تو، لحظههایم عطر شکوفهی باران گرفتهاند،
و هر قدمی که در کنار تو برمیدارم،
صدای تپشهای شادی را در جان زمین مینوازد.
تو آمدی،...
چون که از آواره گی مقصود جز آشوب نیست
حال ما افسرده تر ، از حال آن محبوب نیست!
رفت شادی های ما بر باد و در کنج قفس
بلبلی شوریده را آواز هم مضروب نیست
گفت لیلی حرف دل ، مجنون به راهش جان نهاد
حیف شد در عصر...
"دریای آرزو"
در گسترهای از رؤیاهای بیکران، دست در دست هم، بیهیچ هراس از طوفانهای گذرای زندگی، در دریای آرزوها قدم میزنیم. موجهای خیال، نغمهای آرام در گوشمان زمزمه میکنند و آفتاب امید، با گرمای دلانگیزش راه را روشن میسازد.
گامهایمان بر امواج نرم آرزوها، ردپایی از اشتیاق بر جای...
"منو عشقم"
در دل شبهای پرستاره،
به یاد تو سحر میکنم.
با هر تپش قلبم،
نامت را صدا میزنم.
ای عشق بیپایان من،
تویی تمام امیدم.
در نگاهت گم میشوم،
با هر لبخندت، زنده میشوم.
چگونه بدون تو باشم؟
وقتی قلبم در دست توست.
با تو به آرامش میرسم،
در...
"جادوی عشق"
در کنار تو، حتی سادهترین لحظهها
رنگ عشق میگیرند.
تاب خوردن در نسیم ملایم، صدای خندههایمان که در هوا میپیچد، دستهایی که محکم یکدیگر را گرفتهاند، همه و همه جادوی بودن با تو را نشان میدهند.
تو که باشی، دنیا سادهتر، زیباتر و پر از شور زندگی میشود....
دوسم نداری
دل من، سرزمین بیبهاری شده است،
جایی که خورشید بیرمق پشت ابرهای سنگین خاطرات جا مانده است.
عشق تو، روز گرم تابستان در آغوش میکشید،
اما اکنون سکوتی سرد در میانمان ریشه دوانده است، گویی پاییز بیرحمی بر گلهای امیدم باریده.
اگر قرار است دیگر نام من در...
دیری اســت که تابیده به دل عشقِ نگاری
چون روشنی و نور پس از ظلمتِ شب ها
"عشق را بلند صدا بزن"
صدای عشق،
آهنگی که از قلب میجوشد،
زمزمهای آرام که جان را نوازش میدهد.
میخواهم دوست داشتنهایم را با صدا بگویم،
با هر نفس، با هر واژه، با هر زمزمهی عاشقانه.
میخواهم نامت را در سکوت زمزمه کنم،
تا گوشهای شب نیز عشق مرا بشنوند....
دائم الخمر مست هستم تا سپیده نیمه شبها
فارغ از ای کاش و اما غافل از امروز و فردا
دائم الخمر مست هستم در رهی بن بست مستم
بی محابا بی سرانجام خوش به این اوقات زیبا
دائم الخمر مست هستم توبه کردم هی شکستم
بگذر از این لات محزون...
عشق، جانمایه زندگیست؛ هر لحظهای که میگذرد، آغازیست برای قصهای نو. در نگاه اول، شاید تنها نوری کمرنگ در تاریکی باشد،
ولی همین نور، شعلهای میشود که زندگی را گرم میکند، گاه چنان شعلهور که تمام وجودمان را فرا میگیرد.
عشق، زبان دلهاست؛ بیصدا ولی گویا، ساده ولی پیچیده.
وقتی...
مرا دعوت کن به پرسهای عاشقانه
در کوچههای بیقراری
کمی مرا قدم بزن...
که در اوج احساس پروانهای خود
گرمی دستان تو را میطلبم.
تو مرا شمع وجودی
همراه دلم باش
که سخت مبتلای تو اَم