متن عشق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عشق
مرا چه ترس از هجرت؟
چه ترس از سفر؟
چه ترس از دوری؟
و چه ترس از جدایی؟
که بزرگترین هجرت ها و دوری های دنیا را با جدا شدن از وجود تو چشیده ام .
چه ترس از گریه ها طولانی و بلند
که بیشترین اشک را بعد از...
برای گرم شدنم.... آغوشت کافیست!!
برای خستگی های تنم.... شانه های تو کافیست!؟
چقدر ناگهان همه دنیای یک آدم
در یک روز تنها در چند ساعت
از بین میرود تمام رویاها و تمام آرزو هایی که چیزی نمانده بود تبدیل به واقعیت شوند به ناگهان ناپدید میشوند و جای خود را به غم و احساس ناباوری میدهند
چقدر راحت یک انسان از اوج...
در صدایش سِحرِ عجیبی نهفته بود
وقتی می گفت دوستت دارم
روح از مرز های تنم عبور میکرد
و به گل های پیراهنم
جان می بخشید
عاشقت گشتم در شوق رسیدن به تو هستم
یک شهر فنا رفت که من دل به تو بستم
با آن همه عشق و دل و دلدار ، توبدان من ،
عاشق نشدم ، دور شدم دل به تو بستم
مهتا منتظر
آتش به جانم زده ایی
بیرونی از هر پرده ایی
با عشق ، ذوبم کرده ایی
ای شور ِ آتشخانه ام
در یاد تو ، لحظه شمار
از صبحدم ، تا شام تار
شیدا و شورم کرده ایی
ای شمع و ، ای شمعخانه ام
مهتا منتظر
اَلا یا اَیُّهَا السّاقی اَدِرْ کَأسَاً و ناوِلْها
که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکلها
به بویِ نافهای کآخر صبا زان طُرّه بگشاید
ز تابِ جَعدِ مشکینش چه خون افتاد در دلها
مرا در منزلِ جانان چه امنِ عیش چون هر دَم
جَرَس فریاد میدارد که بَربندید مَحمِلها
به...
صدای پای صبح به گوش می رسد
و من مشتاق تر از همیشه
در عطش آفتاب نگاهت
چشم امید به پنجره ای دارم
که با بال های همچون فرشته ات
گشوده می شود
بیا و امروز هم
مرا از عشق
سیراب کن
مجید رفیع زاد
عصرها وقتی برایت چای را دم می کنم
بیشتر پیوند خود را با تو محکم می کنم
چای خوردن های ما یک اتفاق ساده نیست
با تو گرم گفتگو هستم، صفا هم می کنم
تا فضای خانه را پر می کنم از عطر چای
خستگی را، خستگی را از تنت...
چه فایده ای دارد؟
پرنده باشی ،
بدون اجازه ی پرواز
بلبل باشی،
بدون اجازه ی خواندن
ابر باشی ،
بدون اجازه ی باریدن
رود باشی ،بدون اجازه ی رفتن
دانه باشی ،
بدون اجازه ی روییدن
باد باشی ،
بدون اجازه ی رقصیدن
غنچه باشی،
بدون اجازه ی شکفتن...