متن مرگ
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات مرگ
میدونی مرگ چیه ؟ مرگ فقط قطع شدن ضربان قلب نیست ، شاید فکر کنین جدا شدن از عشق باشه ... نه اینم نیست ... مرگ واقعی اینه که یاد بگیری از دوست داشتن کسی دل بکنی که هیچوقت فرصت داشتنش و نداشتی .. .
دیگر آبادان که نه ویرانه ی درد وبلاست
کوچه و پس کوچه اش این روزها ماتم سراست
از ندانم کاری و مکر شیاطین رجیم
گریه دارد رونق و هرگوشه اش بانگ عزاست
خورده بر دلهایمان ناباورانه نقش داغ
من نمیدانم که این آثار نفرین یا دعاست
آنکه دارد آرزوی مرگ...
سُئل علىّ إبن أبىّ طالبْ علیه السلام:
أهناک أشد من الموت؟ قال: نعم؛ فراق الأحبة أشد من الموت💔
فراق 90؛
پرسیده شد از امیرالمؤمنین علی علیه السلام که چه چیزی سخت تر از جان کندن مرگ است؟ فرمود: همانا فراق دوست(یار) سخت تر از مرگ است.
کتاب عاشقانه هاى على...
امشب قلم در دفتر من گریه سر داد
گویا دلش از شعر تنهایی گرفته!
با اشک خود بر سینه ی دفتر روان ؛ گفت:
بس کن نگارش ؛ در رثای او که رفته
دور از تو و غمنامه های ناگزیرت
بی شک کنار یار و دلدارش نشسته
اما تو اینجا...
صدایم کن! صدایم کن دوباره
بگیر از خوابم این کابوس ها را
اسیرم در شبی سرشار از مرگ
بچین روی سرم فانوس ها را
شدم تنهایی قاجار انگار
ببین در وحشتِ من روس ها را!
سکوتم گور تلخ ناامیدی ست
کسی می آورد ناقوس ها را
لبم را مرگ می...
مهدی جان...
برادر نازنینم...
فقط خدا میداند چگونه زندگی را میگذرانم,,به بطالت بیهودگی,
تو رفتی ...
چشمانت را بستی و رفتی
اما نمی دانستی در پس این رفتن
تو چه غم ها و غصه هایی که بر سر ما خراب نشد
نمی دانستی با رفتنت سیاه شد
تمام نقطه های...
آرزوی مرگ را به آغوشمان می آورند
همان ها که مارا زاده اند
تا رویاهای بدست نیاورده شان را زندگی کنیم :)
- کتایون آتاکیشی زاده
ز طاعت جامه ای نو کن ز بهر آن جان ور نه
چو مرگ این جامه بستاند ٬ تو عریان مانی و رسوا
در تقدیر صنوبرها
مرگ نیست؛
به روایتِ نیمکت ها
گوش کنیم،
که عشق را می فهمند!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
معتادِ تنهایی را
میان مردم می برند
و در کمپِ ترکِ خویشتن، به کشتن می دهند..!
- کتایون آتاکیشی زاده
صدای قدم هایت)
به کجا بروم که صدای قدمهایت را نشنوم
روزگار پایش را رو گلویم گذاشته
نمی گذارد تو را از یاد ببرم
درد بزرگیست،که می شود تو را دید
اما نشود تورا درآغوش گرفت
صدایت در جهان ذهنم انعکاس می شود
نجوایی در گوشم اسم تو را می...
چه غریبانه ...
مرگ خویش را تماشا میکنم هر روز
سُخنها رَدِپای وَهلِ مرگ است
که دائم با دلِ من در نبرد است
دلی خسته چُنین پیغام سَر داد
که مَرگ با جانِ من در جنگِ سرد است
حسن سهرابی
sohrabipoem
مرگ انتظار نیست
انتظار مرگ است
دلم مرگ می خواهد چرا که یک بار در دستان او جان دادم
آن مرگ تداعی گر آخرین لحظات شیرین با هم بودن است برایم.
مرگی که با دستان او رخ داد را می خواهم.
مرگی که با چشمانم به انتظارش نشستم.
مرگی که چشمانم را به روی او گشودم...