دخیل بسته ام به چشمانت پلک مزن آرزو هایم ریخت
زیبایی چشمانت به تن من گرمایی می بخشد که خورشید با زمین می کند. وای نور چشمانت را که نگو مثل ماه است...
محبوبِ من بگو با من ...حوالی چشمانت هوا چگونه است؟! به نظر، چون آفتاب داغِ ظهر تابستان تیز و پر هیاهو اما من دوست میدارم همه اش فصل بهار باشد ابرآلود و خنک با درختانی پراز شکوفه های ریز صورتی میان دشت وسیع افکارت تا چشم می رود سبزی باشد...
کاش میشد برای لحظه ای بگذاری در نگاهِ بی تاب چشمانت غرق شوم مثل همان گذشته ها. کاش میشد در هوای عطرِ آغوشت باز هم نفس کشید. هم مسیرِ من بدون تو اینجا ثانیه ها بی عبورند.. فرصتی بده ... نرو
آسمان، چشمانت گریه هایت باران گونه هایت چو افق وقت طلوع به شب خانه ی من آوردی روز را با قدمت
چهارشنبه سوری شبی است و میگذرد... مانده ام با آتشبازی مداوم چشمانت چه کنم
چشمانت را باز کن مرا ببوس طعم نگاهم شیرین تر از لبانیست که تو میچشی
لعنت به سیل زیادی خواه چشمانت مرا آب برد ....
مرا نشانه می گیرد سلاحِ چشمانت تو خواستنی ترین قاتلِ دنیایی... مرا نشانه بگیر دست های من بالاست برایِ تو مردن شبیه یک روئیاست...
آدم چه بلاها که سر خودش نمى آورد...همین از دور نگاه کردن را میگویم...آخرش که چه؟ قایمکى تماشایش کنى و هزار تا سوزن از چشمانت بریزد روى قلبت تا رد شود و برود...؟ چه بلاها که سر آدم نمیاورند با این رد شدن و رفتنشان...
دوری از چَشمانَت بَد ترین تَحریمَست عاشقت خواهم ماند بهترین تصمیمَست .
چشمانت حکم تیر که می دهند، تابستان آغاز می شود. .
هر صبح ... زندگى براى ادامه پیدا کردن، به دنبالِ بهانه می گردد و چه بهانه اى زیباتر از چشمانت ...! ️️️
هوس داشتن تو گرم است و شیرین مثل خوردن یک لیوان چای داغ توی جنگل هوس داشتن تو به دل آدم می چسبد مثل قدم زدن روی ماسه های ساحل و تصور هر عاشقانه ای هوس داشتن تو میماندمثل رفتن به شمال جوری جاده ها خیره ات می کنند انگار...
صبح هایم بوی تو را میدهند بوی عشق را بوی پروانه های رنگی وسط طاق آسمان چشمانت بوی زندگی .. میون پریشانی نگاهم که خانه میکنی دلم پر می کشه از حس بودنت و رنگ میگیره جهانم از هر چه زیباییست .. باز هم لبخندت را مهمان چشمهای من کن...
ایستاده ام دُرست در مرز چشمانت نگاه کنی میمیرم نگاه نکنی میمیرم نفس بکش مرا عطر عاشقانه هایم مستت خواهد کرد ️
چه فرقی میکند،مهره ی سیاه باشم یا سفید،چشمانت با اولین حرکت ماتم میکنن ️️️
اسفند ندارم جای آن هر روز برای چشمانت بهمن دود می کنم
روزی تو را خواهم بوسید به یاد اولین دیدار زیر چتر آسمان به نشانی باران تو را در آغوش خواهم کشید و به نشانی چشمانت و چکه های شوق به پای کوبی ما شدن به آغازی نو دوستم خواهی داشت تو را روزی خواهم بوسید
چشم تو تابید و صبح آمد پدید️ هیچ کس، صبحی... چو چشمانت ندید! ️️️
مثل چای بعد از ظهر یک روز پر مشغله میمانی گرمای قهوه ای چشمانت، می شوید خستگی یک روز کاری را!
... از میان تمام چیزهایی که از تو دیده ام چشمانت محشر است دوست دارم یک شب بروم تا آخرش را ببینم و هنگامی که بر می گردم در میان این راه پیچاپیچ خودم را بارها جا گذاشته باشم خودم را روی مژه هایت گونه هایت و تعدادی را روی...
گرمای عشق تو را از هر فاصله ای حس می کنم که زبانه می کشد در من گرمی محبتت باید به تو بگویم چقدر خورشید در آغوش توست که من سال هاست در تب عشق تو می سوزم و چشمانت تنها پنجره ای ست که زیبایی ها را آورده که...
گفته بودم از ارتفاع می ترسم؟؟؟ دستانم را بگیر دارم از چشمانت می افتم...