چهارشنبه , ۱۸ مهر ۱۴۰۳
تمام شهر را با خاطراتش اشک می ریزم تمام شهر را باریدم و او بر نمی گردد...
خالی نمیشودریه هایم از عطرتحتی وقتی باران میزندتازه عطر خاطراتمان جولان میدهد...
تو که نیستی بعد تو انگار یه چیزی کم دارمرو لبم خنده ولیتوی دلم یه غم دارمکوثر مرادی فر❤...
پر است ساک من از خرده ریزهای عزیز پر است خاطرم از خاطرات یار و دیار...
خاطرات کودکی زیباترند یادگاران کهن ماناترند...
خاطراتم را دوست دارمچرا که" تو"آنجاآرمیده ای...
عکس ما را قاب کن هر چند با گرد و غبارتا که خوشبختی بداند خاطراتی داشتیم...
اگر همهٔ خاطراتمان سبز بودچقدر پاییز زیباتر میشُد!...
عاشقیم و زخمیان خاطراتآلزایمر به دادمان برس...
خاطرات آتشینت راکجای دلم بگذارم که نسوزد...
آنقدر نام تودرخاطره ام سبزاست کههزاران پائیزنمیتواندبرگی ازخاطرات باتورا پژمرده کند....
کوهستانترا بیادم می آوردوخاطرات باتو بودن راای سفر کردهکه در محالی گم شدیغروب جنگلبی تو اماچه غم انگیزاست...
بچه تر که بودم به بابام گفتم میشه از خاطرات جبهه برام بگی؟ شروع کرد یه داستانایی تعریف کرد برام از رشادتاش که تهش اینجوری بود که بهخاطر پدرم ما پیروز جنگ شدیم....
زمستان بود وُبرف بود وُسرما بودزمستانی که جز خاطراتِ محوِ تودلم گرمِ هیچ ردپایی نبود...
همسر زیبا و مهربانممن تار مو که هیچ …حتی خاطراتت را با دنیا عوض نمیکنم....
زمان میگذرد،خاطرات محو می شونداحساسات تغییر میکنند،آدم ها میروندولی قلب، هیچ وقت فراموش نمیکند....
حرف تازهای ندارم فقط زمستان در راه است …کلاه بگذار سر خاطراتی که یخ زدهاند، شاید یادت بیفتد جیبهایت را که وقتی دستهایم مهمانشان بودند!...
همانطور که وقایعِ واقعی فراموش میشوند ، بعضی وقایع که هرگز اتفاق نیفتادهاند میتوانند در خاطرات طوری زنده بمانند که گویی اتفاق افتادهاند ......
زمستان ها هرگز سرد نخواهند بود اگر تو خاطراتی گرم از شخصی خاص داشته باشی!...
شالیکاری آیاآتش به ساقه های خشکیده کشیده استیا تو در آن دورهاکنار پنجره داریخاطراتت را می تکانی در باد !؟...
خاطرات خیلی عجیبند ...گاهی اوقات می خندیم ...به روزهای که گریه می کردیم ...گاهی گریه می کنیم ...به یاد روزهایی که می خندیدیم!...
حرف تازه ای ندارم فقط زمستان در راه است.کلاه بگذار سر خاطراتی که یخ زده اند ، شاید یادت بیفتد جیبهایت را که وقتی دستهایم مهمانشان بودند !...
به احمقانه ترین شکل ممکندلتنگ کسى هستمکه هیچ خیابانى رابا او قدم نزده اماما او در تمام خاطرات منراه مى رود......
وقتی بیادت می افتمدرذهنمدفتر خاطرات را ورق می زنمدر اطرافم زنبورها رژه می روندبه یاد خاطرات توبودنچقدر شیرین است....
اعتیادم به دیدنت و شنیدن صدات آنقدر زیاد شده رفیق، که اگه هر روز خاطراتت را تزریق نکنم روزم شب نمیشه...
اسکار بیرحم ترین عضو بدنم میرسه به مغز...که هر چی خاطراته یاد آدم میاره!...
بعضی وقتا،شریک تمام خاطراتت تو زندگیفقط یه شماره خاموشه......
قید خاطرات مرده را بزن...نبضی که رفته ، گرفتن ندارد!!!...
خیال و خاطره ات در کنار من هستندبه هر طرف بروم چند هم نشین دارم...
هیچ بارانی رد پای خوبان را از کوچه های خاطرات نخواهد شست...
خاطرات عطر میپراکنندوقتی شهر خیس میشود....
خودتو به در و دیوار نزنمن تورو به خاطرات سپردم...
خاطراتنه مجال گریز مى دهندنه رخصت خلوتىخاطرات روح تو را مى درنددر رخوت سرد روزهایتچنان بارانى ات مى کنندکه برگ ریزان سهم تو مى شود....
آهای بارون پاییزی کی گفته تو غم انگیزی تو داری خاطراتم رو تو ذهن کوچه می ریزی...
روی دیوار هم ،یادگاری بنویسید.آدمیزاد با مرور خاطرات زنده اس...
ای کاش میبردی تمام خاطراتت رااز تو برایم یک بغل افسوس مانده...
از صمیم قلب برای بعضی از خاطرات آرزوی فراموشی میکنم...
با صدای گریه ی ابرهاجوانه ی اندوه زدخاطرات خیس خورده ای...