شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
در آستان هجرتت، زین گفته تا به کی؟صبحِ سپیده دم، خورشید در حرم، تیمار تا به کی؟اَملِ مَحالِ من، مُلکِ مَلالِ تو، غم خوار تا به کی؟مهتابِ مِهنَتَت، خفتیده در خَفا، صبحِ سحر شده. انتظار تا به کی؟...
می بارد برف بر بام خیالمقندیل می بندد انتظار از سوز آه...
انتظارانتظار را باید از پروانه آموخت،چه می دانیم،چه می فهمیمهراسِ بی اَمانِ شعله راشاعر:حسن سهرابی...
مثل باران رگباری که نمی گوید کی؟؟بی خبر؛ سر زده از راه برس مرا از این غمکده ببر...
کنج ویرانه چشمم ثانیه های خسته انتظار قامتت را می کشند ندا کمیجانی...
ایستاده ام در هوایی که هوای تو را دارد شهرمان به شوق پاکی قدم هایت لباس تماما سفیدش را به تن کرده و تمام جاده های منتهی به تو با عشق انتظار امدنت را می کشند و من موهایم را نبافته ام تا لحظه ای که از راه برسی، همچنان مثل قلبم بی تاب آمدنت باشند... آرام جان من اکنون اینجا در حوالی من تنها کسی که میشود عاشقش بودو با عشق انتظارش را کشید، تویی! در این هوا زیر نگاه تمام شهر، با تمام آشفتگی من به آغوشم بیا... الهه سابقی...
یک جفت پرنده ی عاشقکنار پنجره ای در خیابانکز کرده اند در سکوت رنگارنگ پائیزخنک هوایی ست که می وزدو خیابانی که انتظار تو را می کشدرعنا ابراهیمی فرد...
[برای امام زمان(عج)] کوچه های شهر؛پیر شده اند و،صبرشان سر آمده ست! ***به انتظارِ عالمی؛ -- معنا بده! سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
انتظار می کشمنفسهایت راپشت پنجره دل واپسیمحمدرضاافچنگی (م.الف.سکوت)...
این منم... که در اعماق بی انتهای سیاه چاله ی زندگی به انتظار نوری...نوری که درد چشمان خیس خورده ی مرا کمی با گرمای جان دهنده اش تسکین دهد...دستم را بلند میکنمفریاد میزنمو در عمق وجودم میشکنمدر دریای سیاهی ذهنم دست و پا میزنمتا مبادا غرق شومتا مبادا جانم را بگیرد....من نور را می خواهممیخواهمتا دستان گرمی باشندبر شانه های شکسته امکه سالهاست....زیر بار خفه کننده ی زندگیله شده اند...
پیدا شو ای مرهم بر زخم پنهانم تا صبح دیدارت بیدار میمانم...
آینه خیالت را گیسو می بافد انتظار پنجره کی می آیی...
در اتاق کوچکی در ساختمانی متروکه ؛پشتِ شیشه ی ترک خورده ی مِه گرفته ایدر دمای منفیِ ۴۲درجه شب \ تو را به انتظار نشسته است... ! \ اگر خیلی دیر کنی همانجا ،کف همان اتاق ... و برای همیشه دفن خواهد شد...!\گم گشته در خاطرات بدونِ تو بدونِ تو بدونِ تو... \...
ای طنینِ گام هایت بهترین آوازِ عشقصبحِ من در انتظارِ یک سبد لبخند توست...
ای بودنت همه شوق ...بپیچ بر منبپیچ بر قامت صدساله غمکه دگر ...انتظار بی معنی ست ...رعنا ابراهیمی فرد...
در هوایی که هوای او نبود فریاد زد کجایی و صدای او نبود...
وقتی قهوه می خوری از تلخیش لذت می بریوقتی بادوم می خوری تلخ باشه می ندازیش !چون از بادوم انتظار تلخی نداری !بحث بحث انتظاره ......
اومدم یه یادآوری کنم برات..اگه الان توی سخت ترین روزات هستی و کسی نمیدونهبدون که وقتی سختی پشتِ سختی میاد قطعا وقتشه کهزندگیت از این رو به اون رو بشه..منتظرش باش..روزایِ خوبت تو راهه😌🙋🏻 رعناعربپیج اینستاگرام: @raana arb...
چیزى به اسم جدایى وجود ندارد؛این دروغ ماست.این جا تنها حقیقت ممکندوست داشتن ستدلتنگى ستو انتظار...
یه خط میکشه... صورتی!زمزمه میکنه: دوسم داره..قفل گوشیشو باز میکنه... هیچ پیامی نمیبینه... جدیدا فاصله ی بین پیام دادناش زیاد شده...یه خط میکشه.. سبز!زمزمه میکنه: لجن گرفته رابطه روچند شبه باهم تا دیر وقت صحبت نکردن...ی خط میکشه... خاکستری!زمزمه میکنه: سر شده...دلش برای صداش تنگ شده!یه خط میکشه: سیاه!زمزمه میکنه: دلتنگم...خط خطی های عاشقانش رو با غم نگاه میکنه!سرشو میذاره رو سرامیکای سرد اتاق... چشماشو میبنده..یه قطره آب ...
جاماندهیکی به پشت در این حصار جاماندهگلی به پنجه دستان خار جاماندهنگاه پنجره آوازه ای نمی خواندبه دانه دانه سرخ انار جاماندهمیان فوج تب آلود آسمان انگارخیال چلچله ای از بهار جاماندهبرای بوته گل های ارغوانی دشتعبور چشمه ای از آبشار جاماندهصدای زوزه کفتار می رسد شایددوباره شیر نری از شکار جاماندهبه یاد خسته چوپان خوب آبادیهجوم غائله گرگ هار جاماندهصدای خسته پایی شکسته می آیدپلنگ حادثه از کوهسار جاماندهبخن...
اگر از هیچ کس انتظاری نداشته باشید هرگز ناامید نخواهید شد...
مثل نیمکت سیمانیدر گوشه ی پارک،،،به انتظار نشسته ام که بیایی! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
امید به بازگشتت دارنداین چشم ها،،،سال هاستپشت سرت آب می ریزند. سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
خونین دلِ چون انار دارم از توآری گله بی شمار دارم از توشهریورمان گذشت اما نرسیدمهری که من انتظار دارم از تو...
چرخه ی انتظار و نرسیدن تلخ ترین چرخه ی پر تکرار تاریخ است... • ͡•نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
و من بسیار به رنج چشم ها می اندیشمخسته از نبردی تن به تنآلوده به فراقدر انتظاردر انتظاردر انتظار ......
شب ها که میشود دلم همانند آسمان شب ، تاریک می شود دلتنگی های من خودشان را نمایان میکنند ، زیباست تکرار داستانی از جنس انتظار و بغض و گریه.......
اسارت یا انتظاربه تو فکر میکنموبه ماه نگاهکدام ماه می آییدلخوشی روشن من؟...
در انتظار روزی هستم که کرونا برودو من می آیم و تو را عمیق تر از همیشهدر آغوشم می فشارم... از خدا می خواهمکسی از عزیزانم را از دست ندهمتا حسرت در آغوش کشیدنشان بر دلم نماند... مراقب سلامتی خود باشیداول بخاطر خودتانبعدا برای آنهایی که دوست دارندشما را در آغوش بکشند......بهزاد غدیری / شاعر کاشانی...
جادوی شرقی چشمان توصبح شاعرانه و مضراب بلورین باران بر خشت خیس خیال من استو مژده رسیدن فواره انتظار را به خورشید بشارت می دهد...ارس آرامی...
من و تو مثلبرگ درختان پاییزمی مانیمیکی مان هنوز بر روی درختیمیکی مان هنوز بر روی خیابانفاصله ما از زمین تا آسماناستو هرگز حاصل نخواهد شد این وصال کهنهچون تو وقتی از درخت جدا می شویکه من را باد و باران با خود برده اندو چیزی جز ردی از انتظار سردم بر تن خیابانباقی نمانده است...
پنجشنبه است و هنوز منتظر، چشمهایم را انتظار شسته است مانده ام که اگر بیایی تو را نمیبینم چه کنم! یافتم تو فقط بیا، من با تنفس کردنت انتظار را میمیرانم و وای اگر دست نوازش بکشی، من شفا می یابم......
\کودک درون\بخند کودک غمگین درونم... من رنج های زیادی پشت سر گذاشته امکه سر پیچ همین خیابان...در انتظار بزرگسالی تو هستند.......بهزاد غدیری (شاعر کاشانی)...
خط های ممتد نیامدن را،،،پاک کن. ♡از این همه انتظار خسته ام...با هَودجِ آفتابِ فردا؛ بیا! سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
«قلاب» دلم در انتظار تو، کمی قلاب می رقصدبه چنگت آورم آخر، تنت در آب می رقصدتو در تُنگ دلم هستی، درون قاب چشمانم نگاه نرگست هر شب، میان قاب می رقصد تو ماهی یا پری هستی، رفیق دیگری هستی میان پولک جسمت، شب مهتاب می رقصد شب و شام پریشانی، منو یک خواب طولانی چو دریای خروشانی،برایم خواب می رقصدچه شب ها منتظر بودم، نیافتادی به قلابم از این صبر و شکیبایی، تن مرداب می رقصدبزن لب بر انار ما، بشو امشب شکار ما دلم در انتظ...
سخت ترین انتظار، انتظارِ دوست داشتن و دوست داشته شدن استانتظاری که قلب ها را خسته اما آبدیده و چشم ها را افتاده اما بینا تر می کندو این انتظار، آهسته آهسته عشقی را می پرورد که عظیم ترین طوفان های هستی هم یارای شکست آن را نخواهد داشتو من این سخت ترین را با تو ای مهربان، تجربه کرده ام. من دیگر انتظار تو را از بر شده ام! و اینچنین است که تو را دوست می دارم...سازهای آبی سولماز رضایی...
نتوان طاقت دیدار تو را درد کشیدانتظاری که به پای تو شود طی، ::عشق است::ارس آرامی...
از هیچ کس هیچ انتظاری نداشته باشآدم ها زیاده خواهندکم بخواهی تمامت را می خواهندبیشتر که بخواهی می شوی غول چراغ جادوی خواسته هایشان ...محبتی که نمی کنند و از تو همیشه می خواهندصداقتی که در وجودشان مرده است و در وجود تو می جویندتوجهی که ندارند و انتظارش را از تو دارندو دوستت دارم هایی که وقت نیاز کنج لب هایشان ذکر می شودتا آمین لب های تو ، مستجابش کندآدم ها همیشه آدم نمی مانندوقتی که هوس خوردن سیب هم خدای آنها را می گیردهمان...
«دلنوشته» از هیچ کس هیچ انتظاری نداشته باشآدم ها زیاده خواهندکم بخواهی تمامت را می خواهندبیشتر که بخواهی می شوی غول چراغ جادوی خواسته هایشان ...محبتی که نمی کنند و از تو همیشه می خواهندصداقتی که در وجودشان مرده است و در وجود تو می جویندتوجهی که ندارند و انتظارش را از تو دارندو دوستت دارم هایی که وقت نیاز کنج لب هایشان ذکر می شودتا آمین لب های تو ، مستجابش کندآدم ها همیشه آدم نمی مانندوقتی که هوس خوردن سیب هم خدای آنها را...
بزرگ ترین خیانتی که می توانی در حق کسی بکنیاین است که او را در یک امیدِ نشدنی و محالحبس اش کنی و بگذاری انتظار بکشد...
انتظار و فراموشی هر دو سخت هستنداما اینکه ندانی باید فراموش کنی یا انتظار بکشیاز هر چیزی سخت تر است!...
تداوم شعرهایمبه آدرس نگاهتکماکان در انتظار است....
به اشک چشم آبیاری کرده اممزرعه ی انتظار را... ♡ وعده ی دیدارت را، --درو کن! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
ایستاده منتظرممجال نشستن نمی دهدانتظارتصیدنظرلطفے...
سال هاست چشم دوخته ام،،، به راه آمدنت . ♡ به انتظارم پایان بده! لیلا طیبی (رها)...
عشق جان من !حسرت آغوشت ،نقش بسته است بر دلِ تنهایم ...مهرِ تو ،نقشِ طلوع فرداست ...فردا صبح همان جای همیشگی ...همان کنجِ کافه ی قدیمی ...همان آغوش تو ...همان توى خیالی ...همان آغوشی که تا انتهای دنیا ،برای دیدن دوباره ی روی ماهش ،تا ابد ،در انتظارش جان میدهم ...همان تو ......
من امروز در انتظارتغم انگیزترین و کوتاه ترینشعر دلتنگی را گفتم:"مردم ز غمت، نیامدی تو"...
پدر بزرگ مى گفت؛انتظار کارِ مَرد نیست!یک دلِ قوى مى خواهد که در تنِ مَرد قرارش نداده اند!زن باید باشدتا انتظار را تاب بیاوردمَرد؛ هزار وُ یک جور فکر مى کند وَ در آخِر مى اندازدش دور.زن امّا،مى ماندبه هر جان کندنى مى ماند ......