متن اسارت
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات اسارت
ماندگانیم و به گور خویش زندانیتر از مرده
در حصار یادها، تنهاتر و ویرانیتر از مرده
آن که رفته، رفت و از این خاک، بار اندوه خود برداشت
ما که ماندهایم، در هر لحظه، بارانیتر از مرده
زندهایم و خسته از این زیستن در خاک بیمرزی
گم شدیم در خویشتن،...
در فصل زرد
پشت دیوار سکوت
به جرم پایکوبی
اسیر شد دختر عصیان
با تولد ی دیگر
ایمان آورده ام
به فصل سرد
آه ای پرنده های محبوس در قفس!
خسته نشده اید از اسارت؟!
ذره ای از باد بیاموزید،
که چگونه پنجره ها را می گشاید!
شعر: روژ حلبچه ای
ترجمه: زانا کوردستانی
بدترین نوع اسارت را تجربه می کنم
به طرز عجیبی خوش حالی و بد حالی ام به تو گره خورده و چه قفسی تنگ تر از این
سولماز رضایی
چه توفیری دارد
در شکلِ اسارتم
--لباس سفید،
یا راه راه!؟
وقتی،،،
تن پوشِ روزهایم،
-- سیاه ست!
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)