پنجشنبه , ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیشب بعد از یه سفرِ نه روزهرسیدم خونمون ؛انقدر دلم واسه خونهتنگ شده بوده که ساده ترینو بی ارزش ترین چیزها ی خونهجلوی چشمام برق میزدن ؛با اینکه تو سفر هم جاهای بدیاقامت نداشتیم و هتل هایی کهتو شهر های مختلف بودیمشاید از خونمون امکانات بیشتری داشتناما خونه . . خونه یه چیز دیگه ست واقعا !یه پدیده ی عجیب . . .همون موقع داشتم به این فکر میکردم کهاگه محبوب وَر دل باشه ودریا هم یه طرفایی جلوی منزل ؛میتونم تا ابد تو خونه بمو...
دل تنگم قد ماهی ای که موج او را به طرف شن های ساحل برده و برای دریا دستو پامیزند گهگاهی آب به طرف او می آید اما راهی برای نجات یافتن از این دوری نیست.درد دارد این دوری طاقت فرسا...:)...
من از تبارِ دریا و طوفانمدلم که میگیرد به دریا می برم اندوه خویش✍ سردار...
آخرین باری که من دل را به دریا می زدمماهی از تُنگش صدا زد، عاقبت مثل منیارس آرامی...
نازنینم ای مهربان جویای منماهی تنگم شوق دریای منشوق دیدار تو برده جانان منکی کنی آزاد آرزو رویای من...
دریابه میثاق توام، دریا نخواهمز این شوریدگی بلوا نخواهمبه مست عاشقی دریا چه باشدمن آن ویلان دلم، حوا نخواهم...
دلتنگت که می شوم به دیدار نیمکت قدیمیمان میروماندکی آنجا می مانم و محو تماشای دریا می شومتو چقدر شبیه دریا بودی!!!!مراشیفته خودکردی،به اغوش کشیدی و درعشق خود غرقم کردی وهنگامی که غرق در عشقت بودم !!مرا به سوی ساحلی نا امن پس زدی تو چقدر شبیه دریا بودی!!!! ....
دریاهم دگر ارام نیستو غرلندکنان امواجش را به ساحل تنهاییم میکوبدبه گمانم دریاهم از نبودنت شاکیست✍️رامین وهاب...
چو عاشق می شدم گفتم که بردم گوهر مقصود ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد...
نکند؛شبیه دریا آغوش می گشائیاما،فردا جسدم راپس خواهی داد؟ ¤¤¤ظاهرِ فریبنده ای داری! لیلا طیبی(رها)...
دریا نازِ ماه را می خرد من نازِ عکس های تو را... • ͡• نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
بیهوده دل به دریا زدی قایقغریق ، نجات نمی یابد...
بناز دریا!ماهی عاشقپلکی نداردبرای بستن...
بچه هایش رابه دریای اعتماد رها کردماهی...
رودی برنخاست از بسترو دریاتاابد بی خبر...
یک کران نگاه می شوموقتی که آبی چشمانتبه سبز می زند دریا!...
عشقِ دریا به ماه ستودنی است...که با وجود وصال ناممکنشان هرشب ماه را در آغوش میکشد... • ͡• نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
بیا دلی بسازیم از دریاآنگاه اگر روزییکی از ما رفت،دریای ما می شود حوض ماهی!من هم می شوم ماهی اششب ها با همان چشم خفته ی بیدارتا صبح اشک پنهانی میریزم💙🌱زهرا خواجه زاده...
اگر ساحل خموش و صخره آرام وگر کار صدف چشم انتظاری ست من و دریا نیاساییم هرگز قرار کار ما بر بیقراری است...
سرت را بر جایی از تنم بگذارکه قبلِ رفتنِ تو در آن قلبی بود به وسعتِ دریاسرت را بگذار تا بشنویاین حفره ی خالی با دیدنِ تو هنوز هم میتپد......
نشست تو ماشیندستاش می لرزیدبخاری رو روشن کردم،گفت: ماشینت بوی دریا میدهگفتم: ماهی خریده بودم!گفت: ماهی مرده که بوی دریا نمیده!گفتم: هر چیزی موقع مرگ بوی اونجایی رو میده که دلتنگش می شده...گفت: من بمیرم، بوی تورو میدم...
خسته ام مثل عقابی که پیر شدهیا پرنده ی زخمی از پرواز تیر شدهابر باران عشق از تن ام گذر نکردباد پیمان شکسته نصیبم کویر شدهتا آخرین نفس منتظر است آهو بیاوقتی به چنگ تیز پلنگی اسیر شدهرودی کشته بدون جنگ با آبشار شدهدر عین سر بلندی خود سر به زیر شدهبازیچه در قمار زندگی با تاس عشقعاشقی با حکم خود گوشه گیر شدهمردی که دل به وسعت رویا سپردهبا تزویری به نام حقیقت حقیر شدهماهی نمیر دریای تو در راه استدریا کجاست ؟ تنگی ...
دلم اکنون کمی دیدار میخواهدکمی صحراکمی دریاهوای شانه هنگام غروبی سردستاره ، آسمانی صاف ، چشمکهای بی پرواکمی رویادلم امشب تو را افزونتر از بسیار میخواهد...
«مادرم...».مادرم ...زمین ، کم می آورد زیر استقامت قدم های تو ...دریا ، چه کوچک استدر برابر اقیانوس عشق تو ...باران مهرت ، چه لطافتی دارد وقتی لبخند زیبای تو بر من می بارد ...وسعت آبی آسمان ، چه کم نور استوقتی چشمان تو بر من می تابد ...زمین و دریا ، باران و آسمان ، قد خم می کنددر ورای سرو قامت وجودت ...و من جوانه ای نحیف ، که در قامت همیشه سبز و تنومندت جان گرفته ام .......بهزاد غدیریbehzad ghadiri...
دیگر برای عاشقی «فرصت» مهیا نیستاین ناخدای پیر را یادی ز دریا نیستهر کار کردم تا که آبستن شود احساساما برای «عشقِ تو» احساس کارا نیستبهزاد غدیری...
عشق من شبیه دریا بی پایانهمچون باد می آیی و من موج می زنمخسته ام از رفتنتبه شوق دیدارت در آشوبم...
آیینه و تصویر او دیگر به میل ام نیستوقتی که دلتنگ ام دگر دنیا به میل ام نیستبا اینکه دریا را همیشه زندگی کردموقتی کنارش می رویم دریا به میل ام نیستازعشق از این کوچه های شهر دلگیرموقتی سفر هم می روم آنجا به میل ام نیستاصلا چه معنی می دهد این زندگی کردن؟وقتی که حتی ذره ای دنیا به میل ام نیستتنها خودم می مانم و شب های پر کابوسدر امتداد زندگی فردا به میل ام نیستباچشم پرنم آرزوی مرگ را دارماز بخت بد این مرگ هم حتی به می...
مندلم دریا میخوادانگار باید یه جایی باشه بین ابیه خشکی چند متری بین دریاترجیحا توی فصل پاییز و قرص ماه کاملتنهایی بخوابم روی شنای نمناک و چشمامو ببندموغرق بشم توی صدای دریاانقدر غرق بشم که هیچ صدای نشنومچه از قلبم چه از عقلمانقدر غرق بشم که همه چیز رو از یاد ببرمچه حسرت های دیروز چه دغدغه های فردادلم میخاد اونجا مملو از حس خوب و ارامش باشمدلم میخواد تمام حرفام رو پرت کنم جلوشتا اون غرق کنه توی بزرگیشکه شاید این فکر پر ...
دوست داشتنت دریاست...گاه آرام و پُر از سکوت...گاه طوفانی و پُر از هراس...من سال هاست دل به دریا زدم......
زیباییهمچون پراکندگی یک ایل در کوهستانهمچون گذر یک رودخانهزیباییهمچون قایقی در غروب یک دریاهمچون قطاری در عمق سبز یک درهزیباییهمچون رقص دود سیگار_در زیبایی اترفتنی نهفته است_...
رد پاهایت را ، دریا پاک کرد خاطراتت را چه کسی پاک میکند؟! نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
منم تنها، تویی تنهاتر از منمنم دریا، تویی دریاتر از مناگر من ماهم و تو آسمونیببین بازم تویی بالاتر از من...
کمی کنارم بنشینمن و تو باشیمبدون حضور مزاحمماه باشددریا باشدباران باشدعشق باشددستانت باشدچشمانت باشدهمین و دیگر هیچتو باشی کافیستبغل کردنت بامنگرم کردن دستانت بامنخیره شدن درچشمانت بامنبوسه از لبانت با منتو فقط باشفرهاد خجالتی...
دل به دریا زدی که دریا درگریه هایت جزیره را گم کردموج دریا، کنار ساحل بارد پاهای تو تیمم کرد......
دریا تویی وُ، من، --ماهی کوچک.هستی ام تو!...
و در آن لحظه که در دریای چشمانت غرق میشوم... تنها صدایت غریق نجات من است♡...
رودی که می خشکد دگر دریا نخواهد شدآیینه یی که بشکند زیبا نخواهد شد چشمی که با این قطره های اشک عادت کردحتی برای لحظه یی تنها نخواهد شد با اینکه آرامم ولی درگیر توفانم راه نجاتی بعد از این پیدا نخواهد شدمن زاده ی کابوس های تلخ این شهرمشب های وحشتناک من فردا نخواهد شددنیا نمی خواهد مرا ،من خوب می دانم دنیا به کام تلخ من زیبا نخواهد شد من گور خود را هم نمی یابم، کجا هستم؟من مرده ام، این صحنه ها معنی نخواهد شد!خوش ب...
عصیانخدای عشق را خوانم که عصیانی نمی بینمدیگر هرگز بدرخشکیده چشمانی نمی بینمشوم سیاره دور تو بچرخم تا ابد یکسر دراین عالم بجز ذات تو جانانی نمی بینم به صحرای وجودم لاله روئیده زعشق تو درون سینه ام حتی بیابانی نمی بینمسحرگاهان نوای عشق ومستی را به پاکردمچو آه وناله ام مرغ غزلخوانی نمی بینممیان موج سونامی گرفتارم دراین دریا چنان کوبنده بر ساحل که توفانی نمی بینم...
من همانم که به امواج جنون دلبستمدل به دریا زده ام عاشق دریا هستمغرق آشفتگی ام خواب تو را میبینمموج طوفان زده ای ساکن رویا هستمرسم ایجاد کن و عشق به آغوش بگیرموج در موج بیا اهل همین جا هستم...
دلِ من دریائیه ، تو بزن ماهیاشو زنده بکُشبزن یه زخمِ درشتتو بزن مرجانشو جر بده و بنداز جلوشتو درار مروارید از صدفشو بهم بده فحشدلِ من زندون داره ،تو بزن میله هاشو خم بکنشتو بزن نیش به من و ، بعد بکن عشقیا اصاً چیزی نگو ، چشات میگه حرفو خودشطبیعیه بخوریم من و تو چشمتنِ تو قفلی داره قفل به رو هر کی وا نکنبیرون که میری خودتو، خب انقده زیبا نکنقشنگیات مالِ منه ، چشم غره هات مالِ همهدلم میخواد که توو تُنگِ ت...
اشتباه می کنند بعضی هاکه اشتباه نمی کنند!باید راه افتاد،مثل رودها که بعضی به دریا می رسندبعضی هم به دریا نمی رسند.رفتن، هیچ ربطی به رسیدن ندارد!...
زندگی از بسکه ویران کرد رویای مراچای دم شد تا بنوشد خستگی های مراقسمتم ساحل شد و جان کندن آیا می شود؟می شود؟ بر من ببخشی باز دریای مراعقل و روحم را سیاهی ها به چالش می کشندمی کند پر نعش یک دیوانه شب جای مراپرسش پیچیده ام حل کردن من ساده نیستکس نمی فهمد بغیر از مرگ معنای مرافرق طوطی با کبوتر در سخنور بودن استشعر گفتن ویژگی بخشیده دنیای مراعشق نام دیگر من هست پیدایم کنید کس ندارد در همه آفاق پهنای مرا...
چشم های تووقت زیادی از خدا گرفتاگر آفریده نمی شدیزیبایی بیشتریبه کوهبه دریابه جنگلمی رسید...
همیشه میگفت عشق مثل دریا میمونه...اول خیلی مهربونه، دورت میگرده، محکم بغلت میکنه، موهاتو ناز میکنه، صورتتو بوسه بارون میکنه، وقتی حسابی درگیر حال و هوای آغوشش و آرامششی بی صدا خفه ات میکنه!...
«همان گونه خواهم راندهمان گونه خواهم خواندپشت دریاها شهری استکه در آن پنجره ها رو به تجلی باز است»🌿...
میشود دریا شوی من غرق جریانت شومیاکه همچون قایقی درتحت فرمانت شومموج موهایت کشاند تا به مقصدهای دورمحو زیباییه آبی های چشمانت شومدر تلاطمهای طوفانیه اقیانوس عشقبند امیدی به خوبیها و احسانت شوممیل بودن در هوایت آنچنان سازد مرادوست دارم روز وشب درحصر و زندانت شومدلبری کردی چه حاجت باشد این نازت کنوندل گشا برمن که عمری جان وجانانت شومعاشقت گشتم دراین آشفته حالی ها بدانقصد کردم تا ابد کسری و جبرانت شومدست ازاین دنیا کشیدم تابه...
به هر دل بستنم عمری پشیمانی بدهکارمنباید دل به هرکس بست، اما دوستت دارمپر از شور و شعف با سر به سویت می دوم چون رودتو دریا باش تا خود را به آغوش تو بسپارمدل آزار است یا دلخواه ماییم و همین یک دلببر یا بازگردان من به هر صورت زیان کارمملامت می کنندم دوستان در عشق و حق دارندتو بیزار از منی اما مگر من دست بردارم!تو خواب روزهای روشن خود را ببین ای دوستشبت خوش گرچه امشب نیز من تا صبح بیدارم...
مثل ساحل آرام باش تا دیگران مثل دریا بی قرارت باشند...
دلم یه دریا میخواد یه جا که تو موج موهاتیه جا که میون چشمات خودمو ببینمبیا نکن تو دل دل وسط یه قلب خوشگلاسمتو رو قلب ساحل میخوام بنویسمچال رو گونت لبخند دیوونت عطری که هر شب از سرت میپیچه تو خونتموهای خرماییت چشای دریاییت چی میشه قسمتم بشه این همه زیباییتچال رو گونت لبخند دیوونت عطری که هر شب از سرت میپیچه تو خونتموهای خرماییت چشای دریاییت چی میشه قسمتم بشه این همه زیباییتبیا نکن تو دل دل وسط یه قلب...
می توانی بی اینکه بپرسی چرادوستم داشته باشی؟و موهایت رابه بادی که از لای انگشتانم عبور می کندقرض بدهی؟می توانی به نامم تکیه کردهلباست را مرتب کنیقبل از سلامآب گلویت را قورت بدهیو با صدایتهزار نت به گلوی سه تار بریزی؟عزیزم!همه می دانند از دهانتصدای بوسه می آیدو چشمهایتسکوت را به دریا تحمیل می کندخوش به حالت که زنیو خوش به حال منکه دوستت دارم!...