دوشنبه , ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
بعداز اون غروب دلگیرتوی ماشینوقتی پردادی همه رویامومیدونستم که پی بهونه هستیمیدونستم دوبارهنمیخوای که بشنوی حرفامودیگه خسته از گلایه کردنمدیگه خسته ام از اینکه هی بخوامبگم عاشقانه باز دوستت دارمبگو ای عزیز دل نازک منچی دوباره دلتو خون کردهعشق ما همینجوری گل نگرفتکه بخوای اینجوری پرپرش کنی...
متن ۲۸بعد او ، یک من ، از او دلگیر استبعد او ، یک من ، از او ، دل... گیرِ اوست . .....
می دانمنیمه شب که فکر می کنی خوابیده امبه پاتوقِ مجازیمان سر می زنیاین نوشته راهمانجا می گذارمتا بفهمی می فهممتتا بفهمی به حُرمتِ آمدنتهیچ گاهصندوقِ دلخوشیِ پنهانمان راخالی نخواهم گذاشتمخصوصاشب هایی کهدلگیر از من می رویمطمئن باشکه نیمه شبشعری برای دلجویی از تودر صندوقِ دلخوشیِ پنهانمانخواهی یافتوقتی منخودم را به خواب زده امتا بی خبر بیایی و بروی ......
هزار تنهایی در من استهر کدامشان دلگیر ترهزار دوستت دارم در من استهر دانه اش ناگفتنی ترهزار بار بمانهزار بار خواهشدر من تکرار شده استعزیزِ از دست رفته امبه باد سپرده ام عطرت را بیاوردبه حافظه ام سپرده ام خاطراتت را حک کند روی قلبمتو میروی اما من تنها نیستمهزار تو در من استهر کدامش رفتنی تر......
شکست ها و نگرانی هایت را رها کن، خاطراتت را نمیگوییم دور بریز، اما قاب نکن به دیوار دلت...در جاده ی زندگی، نگاهت که به عقب باشد، زمین میخوری... زخم بر میداری... و درد میکشی... نه از بی مهری کسی دلگیر شو... نه به محبت کسی بیش از حد دلگرم... به خاطر آنچه که از تو گرفته شده، دلسرد مباش، تو چه میدانی؟شاید... روزی... ساعتی... آرزوی نداشتنش را میکردی ... تنها اعتماد کن و خود را به او بسپار... هیچ کس آنقدر قوی نیست که ساعت ها برعکس نفس بکشد... در آ...
کاش ما دو گوزن بودیموقت شادی شاخ های مان را به هم می کشیدیموقت حرف زدن به هم خیره می شدیمو بچه هاماندر فصل های گرم سال به دنیا می آمدندکاش ما دو گوزن بودیمکه وقتی از هم دلگیر می شدیمخواب مان می برد...
همیشه هراسم آن بودکه صبح از خواب بیدار شومبا هراس به من بگویندفقط تو خواب بودیبهار آمد و رفت...از خواب بیدار می شوم می پرسم بهار کجا رفت؟کسی جواب مرا نمی دهدسکوت می کنند!در پشت اتاقم باران می باردمی پرسم شاید این باران ِ بهار استکسی جواب مرا نمی دهدسکوت می کنند!پنجره را که باز می کنمباران تمام می شوددر آینه چهره ام را نگاه می کنمآرام آرام چهره ام پیر می شوداز پنجره زمین را نگاه می کنم...
و من حتیدلگیر بودن تو را میستایم،به محبت های بی اعتبار همگان......
گفتی به عکس های جوانی نگاه کن.. دیدم رفیق دیدم و دلگیرتر شدم...
امسال هم گذشت، کمی پیرتر شدماز دیدنِ جهان شما سیرتر شدمهرقدر شاخه شاخه رسیدم به آسماندر خاک ریشه ریشه زمین گیرتر شدمگفتی به عکس های جوانی نگاه کندیدم رفیق…دیدم و دلگیرتر شدمرودم که در مسیر سراشیب زندگیدر پرتگاه عشق سرازیرتر شدمفرقی نداشت بود و نبودم برای توامسال هم گذشت و کمی پیرتر شدم ....
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفتهوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان،نفسها ابر، دلها خسته و غمگین،درختان اسکلتهای بلور آجینزمین دلمرده، سقفِ آسمان کوتاه،غبار آلوده مهر و ماه،زمستان است...
متولدین اسفند ماه اغلب افرادی شجاع و سخاوتمند، زیرک و فهیم هستند. در انجام کارها گاه توانا و گاه ناتوان جلوه میکنند. اغلب در جوانی و پیری پاکدامن بوده و از کسب و کال حلال، سود خوبی نصیبشان میشود. این افراد گاه از دیگران دلگیر میشوند، اما از آنان کینه به دل نمیگیرند ....
دلگیر نیستم که دل از دست دادهامدلجوییِ حبیب به صد دل برابرست...
دلم در دست او گیر است خودم از دست او دلگیرعجب دنیای بی رحمی دلم گیر است و دلگیرم...
گاهی نمیدانی دلگیری یا دلتنگ؟خسته ای یا بی تاب؟!خشمگینی یا بی قرار؟فقط میدانی این حالت را دوست نداری که نداری...و نمیدانی برای رهایی از این حال بی قرار باید چه کنی؟!به کجا چنگ بزنی؟یقه ی کدام آدم را بگیری ؟گاهی نمیدانی که نمیدانی......
می ترسم ...از جهانی که یخبندان شده ...از مردمی که شبیهِ ماشین شده اند ...از دلهایی که محبت را منفعت می دانند ...و از قابِ عکس هایِ بی روحی ؛که در خیابان ، راه می روند ... !دلم برای جهانمان می سوزد ...و دلگیر می شوم ...وقتی برای عزیزانم ؛که میانِ این انبوهِ دنیا پرستی ،هنوز انسان مانده اند ؛کاری از دستم بر نمی آید ... !خیالی نیست ...ما هم آخرش شبیهِ گذشتگان ،دیر یا زود ، تمام می شویم ... !ولی خدایا !دنیایی که ما دید...
جمعه به جمعهفصل به فصلسپری شد..اکنون ما مانده ایمبا زمستانی سردو جمعه هایی دلگیرترکه نمی دانیمدلتنگی های دل بخار گرفته رابه گردن کدام یک بیاندازیم…...
دلگیر نباش از تنهایی ات ؛ وقتی که داری قله ی آرزوهای خودت را فتح می کنی ،دلگیر نباش از این که هرچه بالاتر می روی و از زمین و تکرارها ، فاصله می گیری ؛ دوستانت کمتر می شوند ، درست شبیه به عقابی که هرچه بیشتر اوج می گیرد و به ارتفاعاتِ دست نخورده می رسد ؛ تنهاتر می شود ...دلگیر نباش ، که این خاصیتِ پرواز است ،مسیرت را ادامه بده و فراموش نکن که برنده ؛ همیشه تنهاست ......
پاییز جانراستتش را بگو چه کسیترکت کرد که آنقدر دلگیری......
گاهی آدم ها دلگیرند و دلتنگآرام می خزند کنج اتاقشان با یک بغل تنهاییگاهی تا اطلاع ثانوی تعطیل اند*لطفا بعدا مزاحم شوید*...
برگای زرد منو یاد تو میندازنچه زود رسید پاییز بازماما این بار تو مال من نیستیروزا دارن آروم آروم سرد میشنغروبا دلگیرترنهمه دنیا بهم میگن نیستی...
میتوان زیبا زیستنه چنان سخت که از عاطفه دلگیرشویمنه چنان بی مفهوم که بمانیم میان بد و خوبلحظه ها میگذرندگرم باشیم پرازفکر و امیدعشق باشیم وسراسرخورشیدزندگی همهمه مبهمی از ردشدن خاطره هاستهرکجاخندیدیم هرکجاخنداندیمزندگانی آنجاستبی خیال همه تلخی ها...
دلگیر تر از ھوای پاییز شدماز قھوه ی چشمان تو لبریز شدماز بس که در این شھر ھواخواه توأندبا ھر که تو را خواست گلاویز شدم...
تن اگر پیر شوددل اگر از تو و از عشق تو دلگیر شودلحظه ای من ز تمنای تو غافل نشومدل ز مهرت نکنمجز در عشق و وصالت در دیگر نزنم...