شنبه , ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
انصاف نیستجوانه ها ...در سرزمین سیمانی بخوابندآنها معصوم اندمعصومانه پناهشان دهیمتا شب را احساس نکنندتا نداننددر امتداد شب...شبی بی پایان نشسته استرعنا ابراهیمی فرد (رعناابرا)...
پلک بر پلک گزارم که شب از ریشه رودغافل از آن که سر و سینه به اندیشه رود!ارس آرامی...
ستاره ای که از اسمان / می افتد / تسلیم سیاهی ی / شب میشود /...
☔️♡ - ببین فک کن یهو ساعتدوازده و چهل و شیش دیقه دلت تنگ شده! ولی هر کاری میکنیخوب نمیشی... چیکار میکنی؟+ خودمو بغل میکنم...- خودت؟! میگم دلت واسه ییکی دیگه تنگ شده! + خودمو خب بغل میکنم!- واسه چی خودت؟!+ چون قلبی که واسه اون میتپهتوی قفسه ی سینه ی منه:)♡قلب سمت راست من ♡ریحانه غلامی (banafffsh) نوشت💜...
از بهترین ترکیب های دنیا اهنگ. بارون. پیاده روی کتاب . قهوه . سکوت اهنگ.شب. بام موهاش .دستاش .چشماش...
دلبر میاد که بره نمیاد که بمونهاز اسمش معلومه دل+ بر...
دلم خلوتی میخواهد از جنس بلورتا در آن بیابم روح سرگردان خود را دلم خلوتی میخواهد در دل شب تا بیابم نور امید را در دل خویش دلم خلوتی میخواهد ...خلوتی به دور از هم همه های روزگاربه دور از تمام خوبیها و بدیها به دور از شعر ها و شور ها به دور از همه چیز ..به دور از همه کس..دلم خلوتی میخواهد ...خلوتی دنج٫ که رها شوم برای همیشه در دل آن ...مهدی خادم...
من دعا گوی توأم هر شب و شب می داند,؛ دل ما قبل تو، اینقدر مناجات نداشت!...
تو نمی دانی شب چه هراس انگیز است در غیاب تو و آغوش تو تنها ماندن...
اگر ماه عطری داشت ،قطعا بوی تو را می داد ،اگر شب رنگی بود ،حتما به سلیقه تو لباس می پوشید ،اگر چشمکِ ستاره ها صدا داشت ،شک ندارم تو جایشان حرف می زدی...،من که به آسمان نرفته ام ، نمی دانم !در تو اما پرواز کرده ام،ماه و شب و ستارهخودت هستی ......
رسیده نیمه شب و من دوباره بیدارمشکسته روی غزل ها سکوت خودکارمدوباره شب شده و هیچ کس نمی داندکه ابر سینه ی خود را چگونه می بارمچرا ندارمت و هر کجا که می آیممرور خاطره ها می دهند آزارمرسیده اخر قصه؟... نگو... زبانم لال!چگونه میشود آخر که دست بردارمبگیر دست مرا تا... گذر کنم با تو"بخند تا که بخندم، اگر چه غم دارم"...
این شب، هنوزِ بلندی ست که با حواس نجیبش هوای شرجی ما را نفس می کشد دارد.بگذاراز کدام خاطره دم بزندسکوت تن به تن چشمهای ما با هم....جلال پراذرانسفیر اهدای عضوفعال محیط زیست...
ازشب روشن چشات / به روزسیاه افتادم خسته شدم برم کجا / غصه نیفته دنبالم...
در تاریکی یک شب ابریو با شروع نم نم باران پاییزیاز پنجره اتاقم به بیرون می نگرمو تو را به یاد می آورم که چقدر عاشق باران هستیکاش کنارم بودیشب بارانی ات آرام، خوب بخوابی …******شب همگی بخیر ......
روز آنتراکت شب است...
شب!این موجود چیره دست؛که جنس اش، تماماً از دلتنگی ست.مُهر سکوت بر لب انسان ها زده وامان آن ها را حلق آویز می کند.شب! این موجودِ پرفریب؛هزاران نغمه یِ متناقضِرنج و شادیرا درونش گنجانده است.شب!این موجود رنجور؛رازی را در تاریکیِ سینه اش،پنهان کرده است.رازی که در نظرِ هر فرد با فرد دیگر،زمین تا آسمان فرق دارد..!...
شب آواز می خوانَدصدایش لطیف و نرمچون حریری در آغوشِ گُل هاشعرهایش از جنس نورهامفهوم و روشن و ژرفصدایش دل آسودهبا زیر و بم های اندوههمچون غروبی که زیبا وسرشار از عشق و درد است:”ای دورمانده از تکرارهای من!اینها همه، همهمه ی موج های دریایی ستکه در مِهی طلایی رنگعمیق می خوانندآوازِ روزهای پاییزستکه پاک و شتابندهپُر از عشق و افسانه ست“ای شب! ای آوازِ روشن و اندوهناک!گسترده شوبه گستره ی جانِ عاشقان...
چشم سیاه ابرو سیاه خال سیاه انگار توراشب آفریده است خدا....
شب چیزی شبیه بازوان مردانه یِ توست به راستی چه زیباست غرق شدن در آغوش تویی که قشنگ ترین وقت بخیر دنیای منی...
با تکیه به شانه تو شکستِ شبآسان است...!️️️...
کو آن کسی که می گفت یک شب هزار شب نیست... حلوائی آرزوها سلامتی برای همه عزیزان️...
صبرم حریف دوری طاقت گداز نیست... الله علیک یا اباعبدالله زیارتی️...
عطر آغوشتزیباترین انقلابۍ ستڪہ هر شب درمیان جانم عاشقانہ ڪودتا مۍ ڪند......
شب ها نور ماهدر چشم تو می درخشدشب بخیر هایتماه آسمان را برای منروی زمین می آورد ️️️...
شب،با واژه ها بخیر نمی شودمگر در کنار ُتو ️️️...
جواب زنده بودنم مرگ نبود مردن من مردن یک برگ نبوداون همه افسانه و افسون ولش این دل پر خون ولشدلهره ی گم کردن گدار مارون ولش تماشای پرنده ها بالای کارون ولشخیابونا سوت زدنا شپ شپ بارون ولش......
آهوان، گم شدند در شب ِ دشتآه از آن رفتگان ِ بی برگشت...
گاهی اوقات همه چیز میشه یک خط ، یک افق و نارنجی غمگینگاهی هم شب است هم روز...
ما تو خونمون وقتی سالاد الویه درست میشه تا یک هفته صبح ظهر شب وعده غذاییمون همونه آخرش برای اینکه تموم بشه باهاش درزای دیوارو میگیریم!...
شب که می آید تو را با خود می آورد!تو را که نه ...خیالت را ...خودت که خیلی وقت است رفته ای،خیالت اما مثل تو نیست!و تا جانم را نگیرد، قصد رفتن ندارد......
هرشب, دراتاقم را برای آمدنت, نیمه باز میگذارم, خیالت, نه می آید و نه فکر رفتن دارد...!...
کاشجای ماه بودمانگشت نمای شب تو...
تو رفتیو همه فهمیدند،شب می تواند از آنچه که هستتاریک تر باشد...
یه شب میرم قدم بزنم و دیگه برنمیگردم...!...
شبها که درخشنده چشمِ ستارهبر امواج میلغزدآرام میشومگویی هزار چراغ در دلِ او آرمیده استدریا نگاه میکند مرا، لبخند میزندامّا از هیچ کجا کلامی نمیآیدگویی جهان جامهی سردِ یخی به بَر کرده وآتشی در آبِ منجمد افروخته ...آه! دریا! من ایستادهامدر خیزابِ تصاویرِ سایههااینک ستارهای بفرست از دلِ امواجتا مرا به آسمان بَرَدتا به شاخهای سبز، ستاره آویزمو بادِ نقرهایدوباره به گوشِ خیالمترانهای خوانَد...
همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشتآنچه در خواب نرفت چشم من و یاد تو بود...
شب دقیقا از اون جایی شروع میشه که چشاتو میبندی...
شب ها آرامشی دارنداز جنس خداپروردگارت هموارهبا تو همراه استامشب از همان شب هایی ست که برایت یکشب بخیر خدایی آرزو کردم...️️️...
شب که آرام تر از پلک تو را می بندمدر دلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست...
عشق یعنیچون خورشید تابیدن بر شب های دوستو چون برف ذوب شدن بر غم های دوست...
هر شبمرور میکنم تو رااشک می ریزم،صدایت میکنمتو_نمی_آییو دوباره در آلاچیق دنج تنهاییکز کرده و آرام می میرم!!!و باز دوباره فرداسراغت را می گیرم......
مثل شب های دگر باز به هم خیره شدندبرکه و ماه ، ولی از سر بی حوصلگی...
و پاییز در انتظار زمستان بودو شب در انتظار روز و عشق در انتظار عشق.....
اگر روزی بدست آرم سر زلف نگارم راشمارم مو به مو شرح غم شبهای تارم را...
حالا دیدی ؟ پاییز هم تمام شد ، یلدا هم گذشت ...زمستان هم تمام میشود ، هیچ چیز پایدار نیست !اما دلی که تنگ باشد ، همش به دنبال بهانه میگردد که دل تنگیاش را با یک فصل یا یک شب توجیه کند !اینها تقصیر هیچ کس نیست ...مشکل دل هایمان است که زود به زود و برای کسانی تنگ میشود که خیلی هایشان لیاقت این دلتنگی را ندارند !...
دست در زلف تو بردم که شب آغاز شودحیف ! یلدای من این بار نشد طولانی...
یلدا شب چشمان توستیک عمر نگاهت کنموقت کم می آورم...
در شب توفان غم،آرام بودن مشکل استمن لبالب آهام اما لبگشودن مشکل است...
گُل از پیراهنت چینم که زلف شب بیارایمچراغ از خندهات گیرم که راه صبح بگشایم...
یلدا را با یکی مثل تو می خواهم وگرنه بلندی و کوتاهی شب هایش بیخ ریش ماه های دیگر ...!....