متن دلتنگی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلتنگی
تنم می لرزد
گه گاهی می خندم و
بی اختیار،چشمانم خیس می شود
دقیقا شبیه کسی که
از صبح زیر رگبار باران مانده باشد
یا در میان کویر، چهره اش سوخته
می فهمی؟
این حال من،بعد از نبود توست
علیرضا نجاری (آرمان)
تعارض این است..
ادامه که ممکن نیست..
دلتنگی هم هست.
بیا بِتِکان، غبارِ نشسته بَر آشیانِ دلم را.
فاطمه محمدزاده
باید برمی گشتم
دلتنگی را از ملافه ها می تکاندم
و با دهانم
دستان کودکانم را گرم می کردم
در کوهستان
از آن دامنه های زیبا بالا رفتم
از آن بالا
همه چیز کوچک بود
به جاده نگریستم
چیزی برای دلتنگی نبود
تن را به عطر گیاهان کوهی سپردم
و از کوه
پایین
آمدم
قبل از آنکه فروبریزد
و جاده را سنگسار
و مرا دفن کند
با دلتنگی
ظهر
برگ های زرد و آزرده را
از آن پتوس زیبا
جدا کردم
و خودم را
از آنچه دوست می داشتم
بعدازظهر
این گل زعفران بود
که به تنهایی
از شادی سرشارم می کرد
و به این عصر دلتنگی
رنگ می داد
به خود پیچیده ام،رویایت را
تا این شب هم به پایان برسد
میرسد،اما به چه سان
فقط خدا می داند...
✍زهره دهقانی
بدترین قسمت از دلتنگی اونجاییِ که ندارمت، اما این دلِ بی پدر لَه لَه می زنه برای یکم دیدنت؛
برای کاشتنِ یه بوسه کوتاه، روی اون تَرقُوه ناز و دلبر.
برای یک لحظه، فقط یک لحظه حس کردن اون آغوشِ تنگ و عاشقونه.
برای دست های ظریف و سردت که...
به همه زبونهای دنیا ازش خواستم ولی نشد...!
آدمها گاهی تا بینهایت درمانده می شوند از دست خودشان و دلشان .هیچ کاری هم از خود مستأصل شان ساخته نیست ؛ جز نظاره کردن از دور و جان کندن تدریجی.
بغضی گلویم را فشارد در نبودت
کاخر مرا از پا درآرد در نبودت
هم بغض هم دلتنگی و هم دوری از تو
این درد ها درمان ندارد در نبودت
من هر طرف را بنگرم یاد تو افتم
یادت ولی سودی ندارد در نبودت
این آسمان هم مثل من حالش گرفته...
شب جمعه است و حالم، این چنین است:
نهان، در خانه ی جان، غم نشین است؛
تمامم خفته در دنیای غمها،
مرا بستر، غمی، بغض آفرین است.
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
می دانم که دیگر دیدن تو ممکن نیست!!
می فهم که این تقدیر روزگار من بود که تو نداشتم باشم
هنگام وداع با قبر تو لبخند میزنم و با تو خداحافظی می کنم با زخم کهنه ای که بر دلم نشسته است
محبوب آسمانی من، نگرانم نباش
من خوبم فقط...
از شوق دیدارت دلم لبریزِ لبریز است
حال و هوای حوصله، سرمای تبریز است
در گیر و دارم با تلاطم های بسیاری
امواج دریای دلم محنت برانگیز است
هر روز در ذهن منی، آنقدر که روحم
دشتی ست بی پایان و با یادت غزل خیز است
این بیت های بی...
عزیزچشم بی خواب دلی که تنگه دریاب
بی انصاف، من رفتم ولی این رو بدون که واقعاً دلم اینجا موند!